فروغ فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
تحلیلی از شین میم شین
عصیان بندگی
(1337)
ای بسا شب ها
که در خواب من آمد او
چشم هایش چشمه
های اشک و خون بودند
سخت می نالید،
می دیدم که بر لب هاش
ناله هایش
خالی از رنگ فسون بودند
شرمگین ز این
نام ننگ آلوده ی رسوا
گوشه ای می
جست تا از خود رها گردد
پیکرش رنگ
پلیدی بود و او گریان
قدرتی می
خواست تا از خود جدا گردد
·
معنی تحت اللفظی:
·
ابلیس شب های متوالی به خواب من می آمد:
·
می گریست.
·
ناله می کرد و ناله هایش بی ریا بود.
·
از نام ننگ آور خود شرم داشت.
·
به دنبال کنجی بود تا خود را از دست خود رها کند.
·
پیکرش رنگ ناپاکی داشت و او به دنبال نیروئی می گشت تا
از خویشتن خویش جدا شود.
·
فروغ در این بند شعر تمام ساز و برگ لازم را برای تطهیر ابلیس
فراهم می آورد.
1
ای بسا شب ها
که در خواب من آمد او
چشم هایش چشمه
های اشک و خون بودند
·
ابلیس در این بیت شعر به مقام موجودی عاطفه مند و احساس
مند ارتقا داه می شود، موجود حساسی که چشم هایش یادآور چشمه های اشک و خون اند.
·
می توان گفت، که فروغ ابلیس را ابلیسیت زدائی می کند.
·
خصائل و صفات پسندیده جدیدی اختراع می کند و به ابلیس
نسبت می دهد.
·
خرافه دیرمان ابلیس بدین طریق به قلم شاعری در قرن بیستم
نه نفی، نه نقد، بلکه حفظ می شود و به نحوی از انحاء هومانیزه (انسانی) می شود.
·
بدین طریق مظهر شر دوئالیستی مطلق دیرین به صفات و خصائل
هومانیستی مزین می شود.
·
بعدها شاعری دیگر در دیار فروغ احتمالا همین کار را با
ضحاک خواهد کرد.
·
این کرد و کارها را می توان باز تعریف خرافه ها و اساطیر
به نیات دیگر نامید.
·
نیاتی که باید کشف، ریشه یابی و افشا شوند.
2
سخت می نالید،
می دیدم که بر لب هاش
ناله هایش
خالی از رنگ فسون بودند
·
فروغ در این بیت شعر، حتی فونکسیون اصلی ابلیس را، یعنی رنگ
عوض کردن مدام و عوامفریبی را با صداقت و صمیمیت و بی ریائی تعویض می کند.
·
آن سان که ابلیس به مقام موجودی قابل اعتماد و مظهر
حقیقت و صداقت ارتقا می یابد.
·
فروغ شاید خودش نداند که بر سر افکار بی دفاع عمومی چه بلائی
می آورد.
3
شرمگین ز این
نام ننگ آلوده ی رسوا
گوشه ای می
جست تا از خود رها گردد
·
ابلیس در این بیت، سلب هویت و ماهیت می شود.
·
به عبارت دیگر ماهیت و هویت دیگری به ابلیس نسبت داده می
شود:
·
مظهر مطلق شر بدین طریق به موجودی تحریف می شود که میان
نمود و بودش، میان نام و ماهیتش دره ای عمیق دهن باز کرده است:
·
ابلیس از نام رسوای ننگ آور خویش بیزار است و به دنبال
گوشه انزوا و عزلت می گردد تا بغض دیرین خود را به هق هق گریه ای از ته دل بگشاید،
نام مناسب با ماهیت خویش برای خود برگزیند و از طلسم الهی رها شود.
4
پیکرش رنگ
پلیدی بود و او گریان
قدرتی می
خواست تا از خود جدا گردد
·
خود فروغ با این بیت، دچار تناقض عجیبی می گردد:
·
ابلیسی که در ابیات دیگر مظهر زیبائی و لذات زندگی بود و
قدرت استحاله خویش به هر چیز زیبا و فریبا را داشت، اکنون در قالب کلیسائی ـ قرون
وسطائی اش تصور و تصویر می شود:
·
پیکری برنگ ناپاکی.
·
چه کسی فریب موجودی را خواهد خورد که پیکری لجن آلود
دارد!
·
ابلیس اما از ظاهر پلید خویش در رنج است و به دبنال
قدرتی می گردد تا رنگ عوض کند.
·
خواننده اندک اندک دلش به ابلیس می سوزد و بیشک به وضع و
حال او می گرید.
·
چون ترحم انگیزتر از ابلیس کسی را نمی توان پیدا کرد.
ای بسا شب ها
که با من گفتگو می کرد
گوش من گویی
هنوز از ناله لبریز است:
شیطان :
«تف
بر این هستی، بر این هستی دردآلود
تف بر این
هستی که این سان نفرت انگیز است
·
معنی تحت اللفظی:
·
ابلیس اغلب شب ها با من به گفتگو می نشست و گوش من هنوز
از ضجه های او پر است.
·
می گفت:
·
تف بر این هستی دردآلود و نفرت انگیز!
·
ابلیس در این بیت از سوئی سلب سوبژکتیویته (فاعلیت) می شود
و به آلت دست بی اراده ای تنزل می یابد.
·
به درجه مأموری معذور!
·
فروغ بدین طریق ابلیس را به مثابه موجودی مطلقا بی
اراده، ستمدیده و مظلوم نمودار می سازد.
·
در جهان بینی فروغ فاتالیسم (سرنوشتگرائی) ژرفی نعره می
کشد:
·
مشیت الهی همان و تبدیل هر چیز و هر کس به هر چیز و هر کس معینی همان!
·
سلب مسئولیت و سوبژکت وارگی از هر چیز و هر کس!
·
فروغ در این زمینه دست کمی از عقب مانده ترین افراد
مذهبی ندارد.
خالق من او و
او هر دم به گوش خلق
از چه می گوید،
چنان بودم، چنین باشم
من اگر شیطان
مکارم، گناهم چیست؟
او نمی خواهد
که من چیزی جز این باشم
·
معنی تحت اللفظی:
·
خدا خالق من است و تصمیمگیر چنینی و چنانی من.
·
من اگر ابلیس عوامفریبی ام، تقصیر خودم نیست.
·
تقصیر خدا ست که می خواهد ابلیس باشم.
1
·
جهان بینی فاتالیستی فروغ اکنون واضح تر و هراس انگیزتر جلوه
گر می شود.
·
بدین طریق، هیچکس و هیچ چیز مسئول چنینی و چنانی خویش
تلقی نمی شود:
·
در جهان بینی فروغ همه چیز خمیر واره تصور و تصویر می
شود:
·
نخبه ای به نام خدا از خمیر هر چیز و هر کس هر چیز و هر
کس دلبخواهی خود را پدید می آورد و به حال خود رها می کند:
·
یکی را آن می دهد و دیگری را این.
·
یکی را آن می کند و دیگری را این.
2
·
فروغ ظاهرا از دیالک تیک نمود و بود، پدیده و ماهیت بکلی
بی خبر بوده است.
· هر پدیده نه به دلیل اراده خدایان، بلکه به دلیل ماهیت عینی
خویش چنین و یا چنان می شود.
·
ماهیت انسان ها در شبکه مناسبات تولیدی جامعه تشکیل می
شود و در نمود معینی خودنمائی می کند.
·
افراد ستمگر و عوامفریب و قلدر نه به اراده خدایان آسمانی
و زمینی، بلکه بنا بر پایگاه، خاستگاه و ماهیت طبقاتی خویش مظهر شر می گردند.
·
اگر همین ابلیس واره ها تحول ماهوی پیدا کنند، مثلا سلب مالکیت
خصوصی شوند و پایگاه طبقاتی و ایدئولوژیکی خود را از دست دهند، رفته رفته تربیت و
عوض می شوند.
·
قساوت و خونریزی و بی رحمی و استثمار و ستم بر پیشانی
کسی نوشته نشده است.
·
صفات ابلیسی انسان ها در جهنم جامعه طبقاتی تشکیل می
شوند، نه در رحم مادر و نه در عالم ماورای اجتماعی و ماورای طبیعی.
·
هر موجودی در دیالک تیک جبر و اختیار زندگی و عمل می کند
و لذا باید نسبت به کرد و کار خویش مسئول و پاسخگو باشد.
·
مأمور معذور یاوه ای بیش نیست.
·
برای اینکه انسان نه ماشین متشکل از پیچ و مهره بی رگ و بی
حس و بی عصب و بی عاطفه و بی اندیشه، بلکه موجودی اندیشنده است و هر کرد و کارش از
کله می گذرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر