فصل
دوم
مبارزه
بر سر فلسفه و «نا فلسفه»
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
سوم
فلسفه
به مثابه تجسم خرد
ادامه
1
·
این دو جنبه پس از هگل، حاوی روند دیالک
تیکی ئی از پل ها و گذارها بوده است.
·
آن سان که فلسفه در این «نا فلسفه»
نفوذ می کند و ضمن حلاجی اش، آن را در خود جذب می کند.
2
·
«روح علاوه بر تفکر و کرد و کار فلسفی منظم،
دوره زندگی کاملی از احساس، علاقه، تصور، تخیل و غیره را طی می کند.»
·
(هگل، «استه تیک»، ص 660، 1955)
·
هگل در اینجا فقط به هنر نمی
اندیشد.
3
·
ثالثا مسئله فلسفه و «نا فلسفه» در
قاموس هگل به مثابه مشاجره فلسفه با «مواضع فکری نا فلسفی»، یعنی با ضد فلسفه و
غیر فلسفه نمودار می شود.
4
·
مسئله اینجا بنظر هگل، خود خرد
است.
5
·
تضاد میان دو جنبه یاد شده را هگل
آشتی ناپذیر می بیند و بس.
6
·
چالش هگل با «نا فلسفه»، خود را نه
فقط در انزجار او از ماتریالیسم (که بنظر هگل کارش تمام است و فاتحه اش خوانده شده)،
بلکه علاوه بر آن، در مجادله او از سوئی با امپیریسم (تجربه گرائی) و از سوی دیگر
با شیئیت بخشی به «دانش بلاواسطه»، با تحریف چیزهای سوبژکتیف، احساس، بر ضد تحقیر،
تحدید و طرد خرد نمودار می سازد.
7
·
هگل سرانجام محتوای همگراینده این
دو فرم «نا فلسفه» را، یعنی مطلق کردن انتزاعی ـ عام در سوبژکتیویته اش را دریافت
و ضمن طرح آن، اثبات کرد که نه فقط واریانت (نوع) امپیریستی «نا فلسفه»، بلکه
همچنین واریانت عقیدتی ـ فلسفی و رومانتیکی «نا فلسفه» نیز حاوی فلسفه کاذب است.
8
یوهان
لودویگ تیک (1773 ـ 1853)
شاعر،
ناشر، نویسنده، مترجم رومانتیک
نام
مستعار:
پطر
لبرشت
گوتلیب
فربر
·
«موضع یوهان لودویگ تیک نسبت به فلسفه البته
در رفتار منفی اش نسبت بدان حلاصه می شود.
·
اما همین رفتار منفی نسبت به فلسفه،
همزمان یکجانبگی ئی را وارد خود اصل (پرنسیپ) می کند، اصلی خود را به مثابه عرفان
مذهب و شعر تلقی می کند و جا می زند.
·
برای اینکه این اصل به مثابه محصول
بازتاب، از قید و بند مذهبیت و شعر رها نمانده است.»
·
(هگل، آثار، جلد 2، ص 225)
9
·
بنابرین، فلسفه هگل را نخست باید اگزیستانسیالیزه
و یا هایدگریزه کرد، تا بتوان به کشف سرچشمه مارکسیسم، فلسفه نیچه، فنومنولوژی، اگزیستانسیالیسم
آلمان و فرانسه و روانکاوی در آن نایل آمد.
10
موریس مرلو پونتی (1908 ـ 1961)
فیلسوف و فنومنولوگ فرانسوی
·
تنها بر پایه تاریخ زدائی ئی از این
دست بود که مرلو پونتی توانست ادعا کند که در زندگی و آثار هگل، «کلیه تضادهای ما
یافت می شود.»
·
(مرلو پونتی، ص 126)
11
·
اگر فلسفه هگل در فرم تاریخی اش
سرچشمه ای برای ماتریالیسم دیالک تیکی بوده و است، در اصل و در منشاء و آغاز، دشمن فلسفه نیچه،
فنومنولوژی و اگزیستانسیالیسم بوده است.
12
·
هگل موتیف های (موضوعات) معینی از توسعه
بعدی فلسفه حیات را به نیت ماهیتا نقد، پیشاپیش مطرح می سازد.
13
·
مجادله هگل با شیئیت بخشیدن به «دانش
بلاواسطه»، فلسفه عقیدتی و جهان ایده ای رومانتیسیسم آلمانی مسائلی را پیشاپیش به
نقد می کشد، که اگرچه پس از مرگ او بطور کامل نشو و نما می یابند، ولی نطفه های
شان به شکل پیشفرم و یا به شکل فرم های اولیه در فلسفه حیات که هگل به چالش کشیده
بود، وجود داشته اند.
14
·
تنها با توجه به این روابط دو باره
و متضاد است و نه به این دلیل که در فلسفه هگل کلیه نقطه نظرات بعدی وجود داشته
اند، این برداشت مرلو پونتی کسب اعتبار می کند که «تفسیر فلسفه هگل، موضعگیری ئی نسبت به کلیه
مسائل فلسفی، سیاسی و مذهبی دوران ما ست.»
·
(مرلو پونتی، ص 127)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر