آفرینش استدلال
ناصر کاخساز
سرچشمه:
اخبار روز
شین میم شین
و سپس مار
گویی پیچ و تابی خورد، میرقصد و کمرنگ و کمرنگ تر شد و به آهستگی مرز تفکیک اش
را با هوا از دست داد و در حالی که در امواج هوا ناپدید میشد با خود گفت:
انسانِ زمینی
فرزند جدل من با خدا ست.
1
و سپس مار
گویی پیچ و تابی خورد، میرقصد و کمرنگ و کمرنگ تر شد.
·
به افعال این عبارت ناصر کاخساز
توجه باید کرد:
·
مار در زمان ماضی در مخیله
نویسنده، پیچ و تابی می خورد.
·
بعد در زمان مضارع شروع به رقص می
کند.
·
اما ناگهان در زمان ماضی کمرنگ و
کمرنگ تر می شود.
·
ما را چه می شود؟
·
معلوم نیست که حضرات، فارسی را
کجا می آموزند که کمترین توجهی به تناسب زمانی افعال در عبارت کوتاهی نمی کنند.
2
مار با خود
گفت:
انسانِ زمینی
فرزند جدل من با خدا ست.
·
اکنون برای انسان زمینی منشائی
تعیین می شود:
·
انسان زاده جدال ابلیس با خدا
قلمداد می شود.
·
برای توضیح منشاء انسان به خرافه
ای از کتب مقدس چنگ زده می شود.
·
به خرافه طغیان ابلیس و بعد کسب
تنزل مقام درگاه کذائی الهی و فریب حوا با سیب و نتیجتا طرد حوا و آدم از بهشت.
3
·
اما ضمنا منطق همان خرافه ـ حتی ـ زیر
پا گذاشته می شود.
·
چون انسان زمینی قبل از ماجرای گاز
زدن بر سیب و اخراج از بهشت هم عملا وجود داشته است.
·
حتی بدتر، منشاء سقوط خود ابلیس از
مقام ملک مقرب به مظهر شر و وسوسه و دروغ و فریب، آفرینش حوا و آدم و مسئله سجود
در برابر آندو بوده است.
·
به عبارت دیگر، وجود پیشاپیش حوا و
آدم علت سقوط خود ابلیس بوده است.
·
ابلیس معلول وجود حوا و آدم بوده است.
·
معلول نمی تواند در سیستم مختصات
واحد، علت پیدایش علت خود باشد.
·
انسان زمینی نمی تواند نتیجه سرپیچی
راسیستی ابلیس از فرمان خدا باشد.
4
·
منشاء تشکیل انسان و هر موجود زنده
از حشره تا جانور، طبیعت مادر بوده است.
·
انسان نتیجه توسعه و تکامل طولانی
ماده ی تضادمند متحرک بوده است:
·
انسان در روند کار و ببرکت کار، تحول
کیفی یافته و از نیای حیوانی خود متمایز گشته است.
·
برای توضیح این گذارهای کیفی از
جماد به نبات، از نبات به جانور و از عالم حیوانی به عالم انسانی باید دیالک تیک
کمیت و کیفیت را به خدمت گرفت و قانون گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی را.
5
·
خروج انسان از جامعه کمونیستی
آغازین (بهشت برین) که در کتب مقدس به شکل خرافه میوه ممنوعه (گندم و یا سیب) تبیین می یابد، نتیجه توسعه قانونمند
نیروهای مولده جامعه بوده است، همان توسعه ای که گذار به جامعه کمونیستی متعالی را
الزامی می کند.
·
قانون نفی نفی!
·
نافی جامعه کمونیستی آغازین خود به
نوبه خود در پله ی توسعه و تکامل دیگری نفی می شود.
6
بدون این جدل،
انسان پیش از به هستی آمدن در بهشت تساوی چوب کبریتی اش نابود شده بود.
·
بنظر حضرت کاخساز در این ادعا بدون
جدل ابلیس با خدا، انسان پیش از به هستی آمدن، نابود می شد.
·
فقط باید مشتی آب سرد بر سر و صورت
خود زد و این یاوه ناصر کاخساز را دوباره خواند:
·
چیزی به نام انسان نابود می شود،
اما چه نابود شدنی!
·
این چیز پیش از به هستی آمدن نابود
می شود.
·
خردستیزی همین است، دیگر:
·
پیش شرط صرفنظر ناپذیر نابودی
چیزی، بود آن است.
·
اگر چیزی وجود نداشته باشد، چگونه
می تواند نابود شود.
7
بدون این جدل،
انسان پیش از به هستی آمدن در بهشت تساوی چوب کبریتی اش نابود شده بود.
·
کسی که با خرافه بسان اصول مسلم
برخورد کرده، اکنون همان خرافه را هم تخریب می کند:
·
بنا بر خرافه آفرینش، نخست تندیس
آدم و سپس حوا به فرمان خدا و بدست جبرئیل از آب و گل تشکیل می شود.
·
بعد خدا در دهن آندو فوت می کند تا
روح مند شوند.
·
بعد خدا خود را در آئینه حوا و آدم
به مثابه محصول کار خود می بیند و به خودشناسی می رسد و از کرد و کار خود احساس
شعف می کند و به خودستائی مبادرت می ورزد:
·
به همین دلیل است که «فتبارک الله
احسن الخالقین» سر می دهد.
·
بعد از ملائکه می خواهد که در
مقابل محصول کارش (حوا و آدم) سجده کنند.
·
اینجا ست که ابلیس به سبب تصورات
راسیستی از سجده در برابر حوا و آدم سر باز می زند و به شیطان رجیم تنزل مقام می یابد.
· دلیل راسیستی ابلیس این بوده که منشاء من آتش است، ولی منشاء حوا و آدم خاک است و آتش ارجمندتر از خاک است.
·
معلوم نیست که حضرت کاخساز به چه
دلیل منکر هستی نیای انسانی قبل از گاز زدن سیب و رانده شدن از بهشت می شود.
8
بدون این جدل
انسان پیش از به هستی آمدن در بهشت تساوی چوب کبریتی اش نابود شده بود.
·
اکنون نوبت به تحقیر جامعه کمونیسنی
آغازین می رسد:
·
جامعه کمونیستی اولیه به مثابه جامعه
مبتنی بر «تساوی چوب کبریتی» تحقیر می شود.
·
و حتی بدتر به مثابه جامعه نابود
کننده سکنه خویش تلقی می شود.
·
اسنادی که باستان شناس امریکائی
موسوم به مورگان کشف و منتشر کرده، برای مرحله واپسین جامعه کمونیستی آغازین عمری
حدود 20 تا 30 هزار سال اثبات و اعلام کرده است.
·
عمر فقط مرحله ی واپسین بهشت مبتنی بر «تساوی چوب کبریتی» 100 برابر عمر
دویست ساله جامعه سرمایه داری محبوب نیچه ها و حواریون نیچه ها و 10 برابر عمر 2000
ساله تمامت جامعه طبقاتی بوده است.
·
معلوم نیست که حضرات چند ساعت سر
کلاس ریاضی نشسته اند که اینهمه یاوه بی پایه سر هم بندی می کنند و تحویل خلایق می
دهند.
·
عوام فریبی که حتما نباید شاخ و دم
داشته باشد.
·
عوام فریبی همین است، دیگر.
9
همین حرف را
حوا، وقتی که پایش را به زمین گذاشت باید به آدم گفته باشد:
مار نماد جدل
درونی من با خدا بود.
·
اکنون حضرت کاخساز به جعل دیگری در
خرافه حوا و آدم مبادرت می ورزد.
·
جدل ابلیس با خدا بزعم حواریون
نیچه همان جدل درونی حوا با خدا بوده است.
·
حوا به چرخش چشمی، به مظهر شر، به انسان
ماهیتا ابلیسی استحاله می یابد.
·
این همان خرافه های رنگارنگ زن
ستیز قرون وسطی است که از قلم کاخسازها تراوش می کند:
·
این همان خرد و خراب کردن همه کاسه
ـ کوزه ها بر سر جنس زن در تمامت طول تاریخ جامعه طبقاتی است.
10
·
این ضمنا به معنی تخریب خود خرافه
آفرینش حوا و آدم است.
·
این اما حاوی زهر ایدئولوژیکی و زن
ستیز دیگری است:
·
زیر قلم پیروان نیچه، زن در هیئت
حوا ابلیس واره می گردد:
·
مار و یا ابلیس به درجه «من» درونی
حوا ارتقا داده می شود.
·
نیچه خواهد گفت:
·
وقتی پیش جماعت زن می روید، همیشه شلاق
و تازیانه با خود ببرید!
·
ایدئولوژی فاشیسم بدترین دشمن
پرولتاریا بوده و خواهد بود.
·
و زن پرولتاریای مضاعف است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر