سرچشمه :
صفحه فیس جلال سرفراز
میم حجری
میم
شاید تبیین دقیقتر، دیالک تیک خیر و شر (زیبائی و زشتی و
غیره) باشد.
نه دوئالیسم نور و ظلمت (مانی پیامبر)
نورا
همه چیز نسبی
است، جز تغییر و حرکت
·
نه نورا.
·
از این خبرها نیست.
1
·
اگر چنین می بود، هیچ چیز آن نمی
توانست گردد و باشد که شده، است، خواهد شد و خواهد بود.
2
·
واقعیت عینی از ذره تا کهکشان در
همه فرم های حرکتی آن (طبیعت، جامعه و تفکر) جولانگاه بی چون و چرای دیالک تیک
عینی است.
3
·
حق با شما ست.
·
حرکت مطلق است و سکون نسبی است.
·
ولی همه چیز در چارچوب دیالک تیک
حرکت و سکون وجود دارد.
·
شاید برای استدلال و اثبات نظر
بهتر باشد که به رابطه ماده با زمان و مکان بیاندیشیم:
·
نه ماده (واقعیت عینی) بی زمان و
بی مکان وجود دارد و نه زمان و مکان بی ماده.
4
·
می توان تصور کرد که میان زمان ـ
مکان و ماده، رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا برقرار است:
·
زمان و مکان قالب دوگانه ای، ظرف
دو بعدی ئی برای مظروف ماده تشکیل می دهند.
5
·
اگر مکان را بیانگر فرمی و یا ظرفی
برای ثبات و سکون نسبی تصور کنیم و زمان را بیانگر ظرفی برای حرکت (شدن، جریان)
مطلق، آنگاه می توانیم جولانگاه دیالک تیک حرکت و سکون بودن ماده را بهتر تصور
کنیم.
6
·
شدن بطور کلی، اصولا به معنی رسیدن ماده
ی مسافر به مقصد (سکون) است.
مثال
·
اتم هیدروژن را در نظر بگیریم که
جولانگاه دیالک تیک پروتون و الکترون است.
·
اگر اتم هیدروژن اکسید شود، یعنی
الکترون خود را از دست بدهد و نتیجتا سکون نسبی اش مختل شود، پروتونی تنها باقی
خواهد ماند که دیوانه وار با سرعت نور (حدود 300 هزار کیلومتر در ثانیه) به راه
خواهد افتاد و هر چه در سر راه خویش بیابد در هم خواهد کوبید تا جفت دیالک تیکی گمشده
خود را بیابد و بار دیگر به سکون نسبی نایل آید:
·
یعنی به مثابه مسافر جنون زده (المسافر
کالمجنون) به مقصد رسد.
7
·
ضمنا همه چیز نمی تواند نسبی باشد.
·
نسبی هم نیست.
·
همه چیز دیالک تیکی از مطلق و نسبی
است.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک مطلق و نسبی در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری و مجله هفته
8
·
اگر همه چیز نسبی می بود، پیشاپیش
فاتحه ای بلند بر حقیقت عینی خوانده می شد و هر ننه مرده ای ساز خود را می زد و حقیقت
شخصی خود را به عنوان حقیقت عینی جا می زد.
·
آنگاه شناخت پدیده ها، روندها و
سیستم های هستی برای ابد امکان ناپذیر می گشت.
9
·
خیلی از قوانین علمی مطلق اند.
·
روند شناخت اصولا تقرب بی امان سوبژکت
شناسنده از خطه حقیقت نسبی به کعبه حقیقت مطلق است، کعبه ای که بدان می توان نزدیکتر
و نزدیکتر شد، ولی نمی توان رسید.
10
·
دلیل این امر اولا در لایتناهیت
ماده (واقعیت عینی) است.
·
هر کس و هر نسل گوشه ای از آن
لایتناهی (بیکرانه) را می تواند ببیند و بشناسد و نه تمامت آن را.
·
حریفی تخیل مند، حقیقت را به کودک
شوخ زیبائی تشبیه می کرد که بازیگوشانه رخ می نماید و می گریزد:
·
دیده می شود، ولی نه بدان سان که
خواهی!
11
·
دلیل دوم، نارسائی علم و فن (دانش و
وسایل شناخت واقعیت عینی) است.
·
از این رو، هر چه گنجینه فلسفی، معرفتی
ـ نظری و علمی ـ فنی انسانی توسعه می یابد، شناخت واقعیت عینی همه جانبه تر، ژرفتر
و غنی تر می گردد.
پایان
http://www.facebook.com/photo.php?fbid=637685482919611&set=a.133201193368045.16243.100000344949595&type=1&theate
پاسخحذف