سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت ششم
(گلستان با ب اول، ص 25 )
تحلیلی
از شین میم شین
سعدی
پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روز سختی، دشمن زور آور است
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم، ایمن نشین
زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است.
·
سعدی در بیت دوم چندین شناخت افزار
دیالک تیکی را با تردستی خارق العاده ای سوهان می زند و در اختیار خلایق می گذارد:
1
·
سعدی اولا دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک
شاه و رعیت بسط و تعمیم می دهد و استثنائا، اما به درستی، نقش تعیین کننده
را از آن رعیت می داند.
2
·
سعدی ضمنا دیالک تیک جزء و کل را
به شکل دیالک تیک سرلشکر و لشکر و سپس به شکل دیالک تیک شاه و رعیت بسط و تعمیم می
دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن کل (لشکر، رعیت) می داند.
3
·
سعدی ضمنا از تضاد اصلی جامعه خویش
پرده برمی دارد:
·
از تضاد رعایا و اشرافیت فئودال.
·
آنچه بظاهر تشخیص ساده و پیش پا
افتاده ای می نماید، از درک ماتریالیستی ـ تاریخی بی برو برگرد شیخ شیراز خبر می
دهد.
4
اثری از طراح ارجمند مجله هفته
·
سعدی در این بیت، ضمنا دیالک تیک ماتریالیستی
ـ تاریخی شخصیت و توده را به شکل دیالک تیک شاه و رعیت و یا سردار و لشکر بسط و
تعمیم می دهد و ضمنا در سنت مارکس و انگلس و لنین، نقش تعیین کننده را از آن توده (لشکر)
می داند، بی آنکه نقش بسیار مهم شخصیت را فراموش کند.
·
مارکسیسم ـ لنینیسم همین است،
دیگر.
5
·
سعدی اما با این بیت، معلق ایدئولوژیکی
تام و تمام می زند.
·
او بخش اعظم وارونه بینی ها و
وارونه نمائی های خود را برملا می سازد.
6
·
تئوری ارتجاعی «گله ـ شبان ـ
گرگ» به این طریق، رسوا و بی اعتبار می گردد:
·
چون در این بیت، گله (رعیت)
لشکر شبان (شاهنشاه) قلمداد می شود و به
حفظ امنیت شبان از گزند گرگ (خصم) موظف می گردد.
·
بدین طریق، در تئوری فوق الذکر جا
و نقش و فونکسیون شبان و گله بطرزی ریشه ای و رادیکال عوض می شود و
تئوری ارتجاعی «گله ـ شبان ـ
گرگ» به شکل تئوری
«شبان ـ گله ـ گرگ» در می آید و ضمنا تضاد شبان و
گرگ، یعنی تضاد شاه و دشمن به مثابه تضاد اصلی جامعه قلمداد می شود.
7
·
یک همچو نظام اجتماعی ئی را همه
طبقات ارتجاعی فقط می توانند آرزو کنند:
الف
·
جامعه ای که توده بردگان برای دفاع
از ملک و مال برده داران از روی جنازه خویش بگذرد.
ب
·
جامعه ای که توده رعیت
برای حفظ ملک و مال اشراف فئودال و دربار خون «کثیف» خود را تا آخرین قطره نثار کند.
ت
·
جامعه ای که طبقه کارگر برای حفظ
امنیت سرمایه داران بانکی، تجاری، صنعتی، کشاورزی و غیره دست به جانبازی داوطلبانه
بزند.
·
برای اینکه با دشمن و ضد دیالک
تیکی خود صلح بسته است.
·
صلح یکطرفه، عجیب و غریب، که فقط
به نفع طرف زورمند و زرمند است و بس.
8
·
سعدی (و بعدها حافظ و امثالهم)
همین آرزوی ارتجاعی را در غزلیات عاشقانه خود با بی شرمی خارق العاده ای تبلیغ می
کند و رابطه طبقه حاکمه و توده را تا درجه رابطه عاشق و معشوق اعتلا می دهد:
·
عاشقی که بیشتر به گدا شبیه است و
معشوقی که دستکمی از جلاد ندارد.
·
بدین طریق دیالک تیک توده های مولد
و زحمتکش و طبقه حاکمه به شکل دیالک تیک واره عاشق و معشوق، مسخ و مثله و مخدوش
می شود و عشق با وابستگی، خفت و خواری و خودستیزی یکسان تلقی می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر