۱۳۹۱ دی ۱۱, دوشنبه

این نکته نغز گفت به ره، پیر روستا

سیاوش کسرائی  
(1305 ـ 1374) 
(اصفهان ـ وین) 
خانگی 
زمین کال

  
·        این نکته نغز گفت به ره، پیر روستا

·        چون تلخ و تیره دید رفیق مرا ز من


·        «هر گاو ـ گاه شخم ـ چو کال آیدش زمین

·        ـ بی راه ـ می زند

·        همراه خویش را

·        با شاخ های کین»


پایان

تمرین تفکر مفهومی (114)

سعدی 
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 92 ـ 93 ) 
نگویم سماع ای برادر، که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست   

تحلیلی از شین میم شین
 پیشکش به هادی ـ معلم مقولات فلسفی ام از خطه فارس 

·        معنی تحت اللفظی این بیت:
·        چند و چون سماع را فقط بر مبنای مستمع می توان تعیین کرد و بس.

·        اولین مسئله مهم در تفکر مفهومی برای پرهیز از خطا این است که عرصه مسئله ـ بلحاظ فلسفی ـ تعیین شود.
·        یعنی به این پرسش پیشاپیش پاسخ داده شود که محتوای حکم (بیت، مصراع، جمله) به عرصه طبیعت و جامعه مربوط است و یا به عرصه تئوری شناخت و یا به هر دو عرصه.

·        نظری سرسری حتی به این بیت، حاکی از آن است که محتوای این بیت به عرصه تئوری شناخت مربوط می شود.

·        چرا و به چه دلیل؟

1 
نگویم سماع ای برادر، که چیست

·        از همین مصراع اول معلوم می شود که هدف سعدی تعیین چیستائی سماع است.
·        این به معنی شناخت سماع به مثابه موضوع شناخت است.
·        بنابرین، مسئله ـ قبل از همه ـ به عرصه تئوری شناخت (معرفت) مربوط می شود.
·        اکنون می توان برای بررسی این مصراع به دنبال دیالک تیکی گشت که سعدی طبق معمول بسط و تعمیم می دهد.

2

·        وقتی سخن از شناخت سماع باشد، ما بی کمترین تردید با اوبژکت (موضوع) شناخت سر و کار داریم.
·        دیالک تیک اما همیشه حاوی حداقل دو قطب متضاد وحدت مند است.

·        اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که قطب دیالک تیکی دیگر کدام است؟


3
نگویم سماع ای برادر، که چیست

·        اینجا ست که هر اندیشنده ای به پیشدانشی از شناخت افزارها نیاز پیدا می کند.
·        او ـ به عنوان مثال ـ باید بداند که اوبژکت همیشه با سوبژکت همراه است:
·        موضوع شناخت همیشه با شناسنده همراه است، با سوبژکت (فاعل) شناخت همراه است.
·        پس می توان گفت که شیخ شیراز دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک سماع و من بسط و تعمیم می دهد. 

·        او می توانست به اشکال دیگر نیز بسط و تعمیم دهد:


الف

·        مثلا به شکل دیالک تیک سماع و مطرب



ب

·        به شکل دیالک تیک سماع و مستمع


4

·        تعیین دیالک تیک اما فی نفسه برای تعیین صحت و سقم ادعا کافی نیست.
·        بلکه باید نقش تعیین کننده را در هر دیالک تیکی تعیین کرد.
·        یعنی باید در این مورد مشخص تعیین کرد که در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن کدام قطب دیالک تیکی است؟

5 
نگویم سماع ای برادر، که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
  
·        سعدی در مصراع دوم این بیت، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت رابه شکل دیالک تیک سماع و مستمع بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن مستمع می داند.
·        او بدین طریق هم به انکار نقش خویش به عنوان شناسنده می پردازد و هم به انکار نقش مطرب به عنوان نوازنده و خواننده.
·         
·        او نقش تعیین کننده را در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (سماع و مستمع) از آن سوبژکت (مستمع) می داند.

·        این اما به چه معنی است؟


6
·        این معانی مختلف و متعددی دارد:

الف

·        این اولا بدان معنی است سعدی نقش تعیین کننده را در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (سماع و مستمع) از آن سوبژکت (مستمع) می داند
·        بنظر سعدی، چیستائی اوبژکت شناخت را، چیستائی سماع را کیستائی مستمع تعیین می کند.

·        این بزرگترین خطای شیخ شیراز در عرصه تئوری شناخت است:

·        به عبارت دیگر، این بزرگترین خطای معرفتی ـ نظری  او ست.

·        اگرچه ذراتی از حقیقت در این دروغ می توان یافت.

ب

·        این ثانیا بدان معنی است که سعدی برای تعیین چیستائی سماع به عاملی خارجی متوسل می شود، به مستمع سماع و نه به خود مطرب.

ت

·        این در هر صورت بدان معنی است که سعدی محتوای شناخت را در سوبژکت شناخت می جوید.
·        یعنی نه برای اوبژکت (موضوع) شناخت (سماع) تره خرد می کند و نه برای سوبژکت مولد سماع (مطرب)  

پ

·        چیستائی سماع اما در خود سماع است و نه در کیستائی مستمع.
·        سمفونی بتهون بی اعتنا به مستمع آن، سمفونی است، حتی اگر مستمع خری باشد.
·        از این رو ست که در تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی قانون زیر فرمولبندی می شود:
·        محتوای شناخت را اوبژکت شناخت تعیین می کند.
·        در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت است و نه از ان سوبژکت شناخت!

 ث

·        اکنون می توان خطای معرفتی ـ نظری سعدی را تعیین کرد:
·        سعدی نقش تعیین کننده را در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت از آن سوبژکت (مستمع) می داند.

·        یعنی دیالک تیک اوبژکت ـ  سوبژکت را در عرصه تئوری شناخت وارونه و پا درهوا می سازد.  
·        از این رو، می توان گفت که او به مکتب سوبژکتیویسم معرفتی ـ نظری پای بند است که یکی از شیوه های تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) باطل است.

ج

·        اما چرا گفتیم که در ادعای نادرست سعدی، ذراتی از حقیقت وجود دارد؟

·        علتش اولا این است که سوبژکت شناخت نیز در تعیین چیستائی سماع هیچکاره نیست.
·        هیچ قطبی در هیچ دیالک تیکی هیچکاره و هیچ واره نیست.
·        اما قطب تعیین کننده همیشه یکی است.

ح

·        ثانیا به این علت که مستمع بسته به سرمایه معرفتی (شناختین) خویش در تعیین چیستائی سماع نقش معینی بازی می کند.
·        از کیفیت سمفونی بتهون موسیقیدانی بمراتب بیشتر باخبر است تا آدم عادی.

خ

·        اکنون این سؤال پیش می آید که چرا سعدی به این خطای معرفتی ـ نظری گرفتار می آید؟

·        چرا باید او تنها پس از شناخت مستمع بتواند چیستائی سماع را تعیین کند؟

·        ظاهرا عرعر خر به خودی خود برای سعدی قابل تعریف نیست.

·        اگر مستمع عرعر، عاشقی شوریده باشد، سعدی آن را به عنوان سمفونی شماره گذاری خواهد کرد و در اداره پاتنت ثبت خواهد نمود.
·        اگر مستمع عرعر، خردمندی هوشمند باشد، عرعر خر به عنوان عرعر تعریف خواهد شد.
·        در تئوری شناخت سعدی، هیچ چیز آن نیست که واقعا هست، بلکه آن است که سوبژکتی از بیرون اراده می کند.

د

·        علت این خطای معرفتی ـ نظری سعدی را شاید بتوان در سیستم اجتماعی حاکم درآن زمان جستجو و پیدا کرد.
·        ما در این طرز تفکر سعدی، به استبداد (دسپوتیسم) معرفتی ـ نظری برخورد می کنیم.
·        چیستائی افراد و افکار و اعمال را کیستائی شخص ثالثی، مثلا خانی، سلطانی، فقیهی تعیین می کند، نه خواص و مشخصات عینی خود آن افراد و افکار و اعمال.

ادامه دارد