سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 116 )
چه خوش گفت،
بهلول فرخنده خوی
چو بگذشت بر
عارفی جنگجوی:
« گر این مدعی دوست
بشناختی
به پیکار دشمن
نپرداختی»
شین میم شین
سعدی
جفاپیشگان را
بده سر به باد
ستم، بر ستمدیده
عدل است و داد
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
جفاپیشگان را گردن بزن!
·
چون ستم برای ستمدیده به معنی عدل و داد است.
·
جفا در فرهنگ واژگان فارسی به معنی ستم، بی وفایی و بی
مهری آمده است.
·
اگر این بیت را تحت اللفظی معنی کنیم، به معنی صدور حکم
اعدام در حق ستمگرو بی وفا و بی مهر خواهد بود.
·
ولی منظور سعدی حتما فقط ستمگر بوده است.
·
اکنون این سؤال پیش می آید که جفاپیشه بر اساس کدام
معیار عینی تعیین می شود؟
1
جفاپیشگان را
بده سر به باد
·
ظاهرا معیار عینی ئی در بین نیست، ولی سؤالات بیشمار بر
لب ها ست:
·
آیا جفاپیشه حتما باید به قتل رسد؟
·
قاعده و قانونی در بین نیست؟
·
نمی شود جفاپیشه را تبعید کرد، جریمه مالی کرد، به زندان
انداخت؟
·
حتما باید خونش ریخته شود؟
·
به چه دلیل منطقی و تجربی؟
2
جفاپیشگان را
بده سر به باد
·
دود از سر هر اندیشنده ای بلند می شود:
·
این همان کسی است که در جای دیگر ادعا می کند:
سعدی
گر این مدعی
دوست بشناختی
به پیکار دشمن
نپرداختی
·
کسی پیکار با دشمن را کفر می داند، به آسانی خوردن آب
حکم اعدام جفاپیشه را صادر می کند.
·
خوب اگر دشمن یادشده در بیت فوق، جفاپیشه بوده باشد، چرا
عارف نباید به مبارزه برخیزد و گردن زدن که هیچ، احیانا زخمی بر او وارد آورد؟
·
این یک بام و دو هوا چگونه قابل توضیح است؟
·
چگونه می توان عارفی را به جرم پیکار بر ضد دشمن، کافر و
محارب با خدا قلمداد کرد و همزمان فرمان اعدام جفاپیشگان را صادر کرد؟
·
علت این یک بام و دو هوائی چست؟
3
·
حریفی اخیرا همین سؤال را راجع به شعری از حافظ مطرح
کرده بود.
·
وقتی ما از رسالت ایدئولوژیکی ـ طبقاتی سعدی و حافظ سخن
می گوییم، منظورمان همین است.
·
همان شعرائی که توده های مولد و زحمتکش را به تسلیم و
تحمل و تمکین و رضا دعوت می کنند، درست همان شعرائی اند که طبقه حاکمه را به اعمال
استبداد طبقاتی خونین فرامی خوانند.
4
ستم، بر ستمدیده
عدل است و داد
·
سعدی در این مصراع به تعریف داد و بیداد می پردازد:
·
ستم بر ستمگر مساوی است با داد بر ستمدیده.
·
ایراد تئوری و اسلوب سعدی کدام است؟
·
ایراد اصلی تئوری و اسلوب سعدی در این مصراع این است که
او برای تعریف مفهوم «ستم» معیار عینی عرضه نمی کند.
·
بدین طریق ستم به مثابه کردوکاری سوبژکتیف می ماند تا هر
کس به دلخواه خود آن را به خدمت گیرد و مخالفین خود را ستمگر بنامد.
·
این شیوه برخورد سعدی بلحاظ معرفتی ـ نظری سوبژکتیویسم
نامیده می شود.
5
ستم، بر ستمدیده
عدل است و داد
·
سعدی همزمان به تعریف مفهوم «داد» می پردازد:
·
داد بزعم شیخ شیراز عبارت است از ستم بر ستمگر.
·
سعدی بدین طریق، برای داد نیز معیار عینی عرضه نمی کند:
·
معلوم نیست که داد فی نفسه چیست.
·
فقط می دانیم که داد یعنی ستم بر ستمگر.
·
سوبژکتیوسیم را بهتر از این نمی توان نمایندگی کرد:
·
بدین طریق، داد و بیداد نه بر اساس معیار عینی، بلکه
بسته به سوبژکت تعریف می شود و در واقع تحریف می شود:
·
چون ستم در آن واحد معلوم نیست که چیست:
·
ستم از نقطه نظر ستمگر ستم است و از نقطه نظر ستمدیده
داد.
6
·
این بدان معنی است که چیزها، پدیده ها و سیستم ها فاقد
هویت اند، یعنی بسته به سوبژکت وارونه می شوند و به ضد خود استحاله می یابند.
·
عمق فاجعه با توجه به بیت سعدی برملا می گردد:
سعدی
جفاپیشگان را
بده سر به باد
ستم، بر ستمدیده
عدل است و داد
·
ستمی که تعریف اوبژکتیف (عینی) ندارد، ستمی که در واقع
تعریف ندارد، دلیل کافی برای اعدام همنوع است.
·
توحش و بربریت فئودالی به همین می گویند.
·
سعدی می توانست در عصر جاهلیت بسر برد.
·
چون در آن شرایط نیز جز این نبوده است.
·
اول همنوعان خود را گردن بزنیم، بعد به عواقبش
بیاندیشیم.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر