کاریکاتوری از کودکان خیابانی
(کودک کارتن خواب)
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
احمد قدرتی پور
تحلیلی از شین میم شین
افسر
نادرشاهی
«مادر (هنرمند) مانند همه مادران، فکرش نگران
کودکان کارتن خوابی است که در این دنیای از خود بیگانه و به خود شیفته، فراوانند و
جز با تلاش بی امان خلق های رسته از بند سامان نمی یابند.»
·
اکنون این سؤال پیش می آید که منظور افسر از «جهان
به خودشیفته» چیست؟
·
احتمال آن می رود که ایشان از خودبیگانگی بشری را
با خودشیفتگی بشری در پیوند می بینند.
·
آیا حق با ایشان است؟
·
علاوه بر این، خودشیفتگی چه ربطی به محتوای این
اثر دخشید دارد؟
1
·
در بخش پیشین حدس ما بر آن بود که منظور افسر از
«جهان از خود بیگانه»، به احتمال قوی جهانی است که سکنه آن ایندیویدوئالیزه شده اند، اتمیزه (اتم واره)
شده اند و احساس پیوند نوعی میان شان بر باد رفته است.
·
برای انسان تنها، بی کس و یار و به حال خود رها شده
و بی پناه، قاعدتا چاره ای جز آن نمی ماند که پیله ای دور خویش بتند و حول خود
بچرخد و نتیجه نهائی این روند و روال چیزی جز خودشیفتگی نخواهد بود.
2
·
پیوند منطقی خودشیفتگی با اثر دخشید نیز همین جا
ست:
·
انسان خودشیفته دیگر توان تشخیص و تمیز فاجعه را
ندارد، حتی اگر هر روزه شاهد مستقیم و غیرمستقیم آن در فرم های مختلف باشد.
·
انسان خودشیفته می تواند هر روز از کنار پدیده های
حاکی از ذلت فراگیر بگذرد، بی آنکه چیزی غیرعادی و تکاندهنده کشف کند.
·
انسان خودشیفته می تواند هر روزه دهها عکس از
کودکان زباله دانی ها بر دیوار فیس بوک خود نصب کند و به زمین و زمان دشنام دهد،
بی آنکه کمترین خبری از ذلت خویش و از ریشه های مادی ذلت داشته باشد.
·
خودشیفته اما در عین حال به قول افسر از
خودبیگانه است.
·
چرا و به چه دلیل افسر در نهایت صراحت، از دیالک
تیک بیگانگی و خودشیفتگی سخن می گویند؟
·
به عبارت دیگر، انسان از خودبیگانه چگونه می
تواند خودشیفته باشد؟
3
·
دیالک تیک عینی هستی یعنی همین:
·
آنچه که در کله آدمی، یعنی در عالم تفکر، غیر منطقی
و مردود است، در عالم واقع امری طبیعی و جاری است.
·
قضیه خودبیگانگی و خودشیفتگی نیز از همین قرار
است.
·
انسان ازخودبیگانه، انسانی خودبین است، خودستا ست،
از خودراضی است، ولی بی خبر از خویشتن خویش است، از خودبیگانه است.
·
اما چگونه می توان چنین پدیده عجیب و غریبی را
توضیح داد؟
·
خودشیفته چگونه می تواند از نعمت خودشناسی محروم
باشد؟
4
·
دلیل این تناقض ظاهری و منطقی در دیالک تیکیت
هستی اجتماعی است، در خصلت دیالک تیکی ـ عینی پدیده ها و روندهای اجتماعی طبیعی و اجتماعی
است.
·
فرد نه به تنهائی، بلکه در دیالک تیک فرد و جامعه
وجود دارد، به همان سان که جزء در دیالک تیک جزء و کل، به همان سان که قطره در دیالک
تیک قطره و دریا.
·
به همین دلیل نیز بیگانگی با خویشتن با بیگانگی
با جامعه و همبود خویش دست در دست می رود.
·
به همین دلیل نیز فرد جامعه بیگانه خودبیگانه است
و فرد خودبیگانه جامعه بیگانه.
·
اما چرا؟
·
چگونه می توان به کشف این دیالک تیک جامعه بیگانگی
و خودبیگانگی پی برد؟
5
·
دلیل این دیالک تیک این است که شناخت انسانی نه
در جا و قائم بذات، بلکه در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت تشکیل می شود:
·
انسان تنها در پرتو کنش و واکنش با دیگر اعضا، پدیده
ها و روندهای طبیعت و جامعه به شناخت طبیعت و جامعه و خویشتن نایل می آید:
·
طبیعت شناسی و جامعه شناسی همیشه با خودشناسی دست
در دست می رود:
·
دگرشناسی با خودشناسی توأم است.
·
بنابرین، فرد اتمیزه و ایندیویدوئالیزه گشته فاقد
خودشناسی و جامعه شناسی راستین است.
·
کلاوس هولتس کامپ ـ پروفسور زنده یاد روان شناسی
در دانشگاه آزاد برلین ـ برای تفهیم روند و روال شناخت مثال ملموسی می زند:
·
دهقان با فرود آوردن تبر بر تنه درخت، در آن واحد
به شناخت عوامل زیر نایل می آید:
·
به شناخت تنه درخت، به شناخت پوکی، سفتی و سختی
آن و غیره.
·
به شناخت تبر، به مناسب و نامناسب بودن طول دسته
تبر، به تیزی و کندی تیغه تبر
·
به شناخت نحوه فرود آوردن تبر بر تنه
·
به شناخت لیاقت عملی، فکری و معرفتی خویش.
·
به کشف صحت و سقم تصورات پیشین خویش از تنه و تبر
و کردوکار خویش.
·
به تصحیح دسته و تیغه تبر و نحوه فرود آوردن تبر
بر تنه
·
می توان گفت که انسان در روند کار، در روند کنش و
واکنش با طبیعت و جامعه به خودشناسی، طبیعت شناسی و جامعه شناسی دست می یابد.
·
به همین دلیل است که انسان خودشیفته و اتمیزه
گشته نه از خود خبر دارد و نه از طبیعت و جامعه و جهان.
·
به همین دلیل است که افسر از دیالک تیک از خود بیگانگی
و خودشیفتگی سخن می گویند.
·
حق هم دارند:
·
انسان از خودبیگانه ی خودشیفته قادر به تشخیص ذلت
فردی و اجتماعی و مورد تأمل قرار دادن آن، جستن راه غلبه بر آن و پایان دادن بدان نیست.
ادامه
دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر