(1934
ـ 1966)
گفتی از تو
بگسلم ، دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است؟
رشته وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
دیدمت شبی به خواب و سرخوش ام
وه ، مگر به خواب ها ببینمت
وه ، مگر به خواب ها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
فروغ فرخزاد
سرچشمه:
صفحه فیس
بوک
نسرین
فقیه نصیری
به مناسبت زاد
روز بانوی فرخ زاد
·
شعر قابل تأملی است، هم برای درک محتوای آن و هم برای
درک جهان بینی فروغ.
فروغ فرخزاد
گفتی از تو
بگسلم ، دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است؟
رشته وفا مگر گسستنی است؟
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
گفتی که با تو قطع رابطه کنم.
·
افسوس که رشته وفا ناگسستنی است.
·
برای درک منظور فروغ، باید مفهوم « وفا» را معنی کرد.
·
وفا اما یکی از دیرآشناترین مفاهیم در ادبیات فارسی است.
·
غزلی از سعدی و حافظ و شهریار و سایه نمی توان یافت که
از وفا حرفی در میان نباشد.
·
اما وفا به چه معنی است؟
·
گمان ما این است که وفا را باید در دیالک تیک عهد و وفا
مورد بررسی قرار دهیم.
سعدی
پیش ما رسم
شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
رسم ما عهد شکنی نیست.
·
تو هم به این دلیل، دوستی ما را فراموش مکن.
·
سعدی هم در این بیت، دیالک تیک عهد و وفا را مطرح می
سازد و نقش تعیین کننده را از آن وفا جا می زند.
·
سعدی حتی گام فراتر می نهد و عهد شکنی را، یعنی بی وفائی
به عهد را جفا تلقی می کند.
سعدی
مرا جفا و وفای تو پیش، یکسان است
که هرچه دوست پسندد به جای دوست، نکو ست
·
پیش من، جفا و وفای تو یکسان است.
·
نیکو هر آن چیزی است که دوست ـ به
نیابت از دوست برای دوست ـ می پسندد.
·
سعدی در این بیت، میان وفا و جفای دوست علامت تساوی می
گذارد.
·
حافظ همین یکسان انگاری را از سعدی به ارث خواهد برد و توسعه و ترویج همه جانبه
خواهد داد.
·
اما دلیل سعدی بر یکسانی وفا و جفای
دوست شنیدنی است:
·
چون معیار نیک و بد، پسند و نفرت
دوست است.
·
این به معنی انکار عینیت نیک و بد
است.
·
پس نیکی و بدی عینی و واقعی و
مستقل از اراده و منافع «دوست» کذائی وجود ندارد.
·
در قاموس سعدی، نیکی و بدی امری
سوبژکتیف است، نه اوبژکتیف (عینی)
·
آنچه که در نهایت معصومیت و عینیت
بیان می شود، وقتی در ضمیر
توده نفوذ کند، به قدرت مادی مخربی مبدل می شود و راه را برای ارتکاب هر جنایتی
هموار می سازد.
·
بدین طریق به فرمانی و یا به فتوائی می توان مخالفان
«دوست» کذائی را قصابوار تکه تکه کرد.
·
چون عمل خیر «در خود» وجود ندارد.
·
عمل خیر عملی است که دوست می
پسندد.
·
انسان خوب هم به همین سان.
·
اگر کسانی مورد پسند دوست نباشند، بدون کوچکترین تحقیق و تفکر و تأمل می توان
خون شان را ریخت و مال شان را به غارت برد.
·
بدین طریق، معیار و ملاک عینی ئی
وجود ندارد و نتیجتا هنجار و قانونی لازم نیست.
·
فتوائی از سوی «دوست» برای ارتکاب هر جنایت و یا خیانتی کافی است.
سعدی
گر سرم می رود
از عهد تو سر باز نپیچم
تا بگویند ـ پس
از من ـ که به سر برد وفا را
·
اگر سرم هم برود، به عهد تو پشت نخواهم کرد.
·
چرا و به چه دلیل؟
·
به این دلیل که می خواهم که پس از مرگ من، بگویند که «
به عهد خود حتی به قیمت مرگ خویش وفادار مانده است.»
·
دلیل عجیب و غریبی است و از سرتاپایش تعفن نظام فئودالی ـ
بنده داری به مشام می رسد:
·
ما اینجا با معیار سوبژکتیف دیگری به نام «نام» سر و کار
پیدا می کنیم.
·
نام به اصطلاح «نیک» از خود نهادن به معیاری در جامعه عقب
مانده ما بدل می شود.
·
خودپرستی نیهلیستی در این جور مواقع است که بر اریکه
فرمانروائی می نشیند:
·
به خاطر نام مردن!
·
مردنی بیهوده و بی ثمر تا هر ننه مرده خودخواهی در رثایش
مرثیه ای بسراید و به زمین و زمان افاده بفروشد.
·
اما کسی در طول قرون حتی پیدا نمی شود تا بپرسد که منظور
از عهد کذائی چیست که باید بدان به قیمت جان حتی وفا کرد؟
1
·
عهد و پیمان اما همیشه دو طرف دارد.
·
چیزی از جنس قرارداد است که دو طرف امضا می کنند:
·
از این رو ست که مفهوم «پیمان صلح میان دولت ها»
فرمولبندی می شود.
2
·
عهد و پیمان سعدی و حافظ اما عهد و پیمان دو طرفه راست
راستکی نیستند.
·
رابطه عاشق و معشوق در قاموس سعدی و حافظ به رابطه برده و
برده دار شباهت دارد.
·
در این جور موارد، عهد و پیمانی به معنی حقیقی کلمه در
بین نیست.
·
بنده و یا برده در بهترین حالت «ابزار سخنگو» ست و اصلا
آدم حساب نمی شود تا قراردادی را امضا کند.
·
پیش شرط عقد عهد، استقلال شخصیتی و حقوقی دو طرف است.
·
سعدی و حافظ ـ به مثابه ایدئولوگ های نظام بنده داری و
فئودالی ـ رابطه بنده و غلام و رعیت با ارباب را برای عوامفریبی رابطه عاشق و
معشوق (دوست) جا می زنند.
·
ولی بگذریم.
فروغ فرخزاد
گفتی از تو
بگسلم ، دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است؟
رشته وفا مگر گسستنی است؟
·
فروغ جوان ـ به احتمال قوی ـ تحت تأثیر شدید شیخ شیراز، ناخودآگاه
به تکرار این اندیشه و شیوه زیست فئودالی مبادرت می ورزد.
·
طرف (مثلا مرد) در این شعر فروغ، پیشنهاد قطع رابطه می
کند و فروغ در واکنش به پیشنهاد او بر وفای به عهد کذائی پافشاری می کند.
·
در قاموس فروغ «رشته وفا ناگسستنی است.»
·
در عالم واقع اما، اصلا و ابدا از این خبرها نیست.
·
عهد و پیمان تا زمانی عهد و پیمان نامیده می شود که هر
دو طرف بدان وفا کنند.
مثال
·
آلمان فاشیستی با دولت شوراها پیمان صلح بسته بود.
·
پیمان منعقده را بی شرمانه شکست و به کشور شوراها یورش
برد.
·
یورشی غافلگیرانه که بیست تا سی میلیون کشته داشت و
کشوری با خاک یکسان به جا گذاشت.
·
مگر دولت شوروی می توانست مثل فروغ بگوید:
·
«رشته وفا مگر گسستنی است؟»
·
رشته وفا فقط به شرط وفاداری به عهد هر دو طرف، ارزش
دارد و لاغیر.
فروغ
بگسلم ز خویش
و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
می میرم و بی وفائی به عهد نمی کنم.
·
چون عهد عاشقان ناشکستنی است.
·
فروغ در این بیت در سنت سعدی و حافظ دیالک تیک عشق را
ناآگاهانه تخریب می کند.
·
عشق همیشه از گردنه دیالک تیک عاشق و معشوق می گذرد.
·
فروغ اما دیالک تیک عاشق و معشوق را در زمینه تصمیمگیری
به شکل دیالک تیک همه کاره و هیچکاره بسط و تعمیم می دهد:
·
معشوق پیشنهاد قطع رابطه می کند و عاشق کذائی دست بردار نیست.
·
رابطه اما فقط زمانی رابطه به معنی حقیقی کلمه است که دو
طرفه باشد.
·
رابطه واره یکطرفه، وابستگی است و نه رابطه.
·
انسان در این جور موارد تا حد سگی تنزل می یابد:
·
سگ هم با صاحب خود وارد رابطه نمی شود، بلکه وابسته به
او می گردد، وفادار به او می گردد و به دنبال مولکول های بویناک ناشی از پیکر او ـ
دیوانه وار ـ به دنبالش می افتد.
·
در این رابطه واره هرگز نمی توان از وفای به عهد آگاهانه
سخن گفت.
·
اینجا سخن از وابستگی است که در شأن انسان نیست.
·
فروغ به احتمال قوی به هنگام سرایش این شعر نوجوانی 18 ـ
19 ساله بوده و هنوز به بلوغ نظری نرسیده بوده است.
·
در اشعار بعدی بی تردید در این جور نظرها تجدید نظر
خواهد کرد.
·
باید در روند تحلیل اشعار ایشان به این مسئله توجه کنیم.
فروغ
دیدمت شبی به خواب
و سرخوش ام
وه ، مگر به خواب ها ببینمت
وه ، مگر به خواب ها ببینمت
·
معنی تحت اللفظی:
·
شبی در خواب دیدمت و خوشحالم.
·
تو را فقط در عالم خواب می شود دید و نه در عالم بیداری.
·
حالا خواننده می فهمد که رابطه ای در بین نیست.
·
فروغ یک تنه به معشوق از دست رفته عشق می ورزد و آن را وفا
به عهد می نامد.
·
این نه وفا به عهد، بلکه وابستگی عاطفی ـ غریزی به کسی
است.
فروغ
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
·
حیف که غنچه نیستی تا از فرط اشتیاق بلند شوم و از شاخه
بچینمت.
·
فروغ ـ باز هم به طور ناخودآگاه ـ معشوق از دست رفته را
چیزواره، غنچه واره می خواهد تا برخیزد و آن را از شاخه بچیند.
·
همین بیت از عدم بلوغ نظری (تئوریکی) فروغ حکایت دارد:
·
بنی بشر که نمی تواند بشر باشد و عاشق چیزی باشد.
·
عشق به چیزها را فتیشیسم (بت پرستی) می نامند که یکی از
فرم های شرم انگیز «از خود بیگانگی» است.
·
و گرنه هرگز نمی توان و نباید عاشق چیزها شد.
·
عشق به قول شاعری به نام گیلراد، «تجسم توفانی عقل» است.
·
عشق پدیده ای اجتماعی ـ میان انسانی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر