۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

سرزمین من!

دکتر ژاله اصفهانی (1300 ـ 1386) 
دکترای ادبیات فارسی 
آثار:
گل‌های خود رو، تهران، ۱۳۲۴
زنده رود، مسکو، ۱۳۴۴
زنده رود، چاپ دوم، تهران، ۱۳۵۸
کشتی کبود، تاجیکستان، ۱۳۵۷
نقش جهان، مسکو، ۱۳۵۹
اگر هزارقلم داشتم، تهران، ۱۳۶۰
البرز بی شکست، لندن، ۱۳۶۲
البرز بی شکست، چاپ دوم، واشینگتن، ۱۳۶۵
ای باد شرطه، لندن، ۱۳۶۵
خروش خاموشی، سوئد، ۱۳۷۱
سرود جنگل، لندن، ۱۳۷۲
ترنم پرواز، لندن، ۱۳۷۵
موج در موج، تهران، ۱۳۷۶
گزیده‌ای از اشعار او هم با نام پرندگان مهاجر (Migrating Birds) به زبان انگلیسی انتشار یافته ‌است.

آثار دیگر: 
نیما یوشیج: پدر شعر نو
عارف قزوینی: شعر و موسیقی مبارزش
هر گل بویی دارد: ترجمه اشعار خارجی به فارسی، لندن ۱۳۶۵
ترجمه چند نمایشنامه از زبان آذری
آثار تحقیقی و تطبیقی در باره شعر معاصر ایران، افغانستان و تاجیکستان
سایه‌های سال، خاطرات
 

سرچشمه:
صفحه فیس بوک  
حجت خدادی

·        من از سرزمین سالخورده ای آمده ام
·        که بر دامانش خورشید هر روز تلألؤ می زند

·        من از سرزمینی آمد ه ام که مام وطن
·        هر روز پرنده ای را به وسعت بال ها پرواز می دهد

·        من از سرزمینی آمده ام که همه مردم آن مشق عشق کرده اند
·        و در آن پسرکی هر روز غوکی را به روی نیلوفر های آبی می اندازد
·        و دخترکی هر شام به بچه گربه ای آب می دهد

·        من از سرزمینی آمده ام که صدای هاون های سنگی اش،
·        تکاپوی پرجنب وجوش مادرم را به یاد می آ ورد
·        و رقص بادبادک هایی که هر ظهر تابستان، برای آرزوهای کودکانه ام هوا می کردم

·        من از سرزمینی آمده ام ...

·        سرزمین من شب های سیاه هم دارد
·        درشب های سیاه سرزمین من، می توانی بر بیغوله ها
·        کنام جغدی را ببینی که مظلومانه مویه ی کوکو سر داده است

·        در سرزمین من کودکی را می بینی که دیو رشد،
·        به رویش دست یازیده است
·        و زنانی که برای نان شان به مردان، دریوزگی می کنند
·        و موجودات دو پایی با هیبت مرد، که افتخارشان دست یازیدن به همان زنان است.


·        و در سرزمین من سمبل شیر سنگی را،
·        هنوز هم بر سر بازارچه ها و برزن ها می بینی

·        و در ورای آن، شیرمردان و شیرزنانی را نظاره گری، که
که انسانیت را چه سخاوتمندانه تقسیم می کنند!


·        و می خواهند که سرزمین ما همه جهان باشد
·        و این حس وحدت و همگونی است با جهان!

·        و آنجا سرزمین من است، سرزمین توست، سرزمین ماست!

پایان

۱ نظر:

  1. تودرسالها ی جوانی میهنترا بناچار ترک کردی شاعرشیرین سخن خلقهای دربند عشقت بمیهن مانندعشق مبارزان ر اه ازادی وعدالت صلح ودوستی زیبا وشورانگیز ست دیری نپاییدی واز رنج و.یرانی میهن رنجور تر انچه که بودی نشدی اسوده بخواب که فرزندان یار ورت اینده میهنت را خواهند ساخت تو نغمه خود را خواندی ورفتی صحنه بجاست وترامردم اشعارت را بخصوص سروده میهنییت را سپردندبیاد روحت شاد وراهت پر راهوار باد

    پاسخحذف