فلسفه مَشّاء یا مکتب مشاء
مکتبی از فلسفه است که از آموزههای ارسطو الهام میگیرد.
ویکی پیدیا
درنگی
از
شین میم شین
امکان اشرف
در مرتبۀ تکوین،
وجودِ چیزی که کون بعد کون را قبول کند
ــ یعنی ماده بـا امکـان و استعدادش ــ
و
چیزی کـه حدوث بعد حدوث را میسر سـازد
ــ یعنی حـرکت بـا تجـدد و اعدادش ــ
ضروری است.
معنی تحت اللفظی:
تکوین یکی از مراحل وجود است.
پیش شرط اساسی تکوین (روند پیدایش و زوال)، وجود پیشاپیش ماده است.
ماده ای که دیالک تیکی از امکان و واقعیت (بالقوه و بالفعل) باشد.
پیش شرط اساسی حدوث (پدید آمدن چیز از نیستی)،
تغییر کمی و کیفی است.
روی این تعریف از امکان اشرف باید اندکی خم شد:
۱
در
مرتبۀ تکوین
جهان ـ تصویر فقهی و «فلسفی» کذایی
سرشته به خیالات و خرافات مذهبی رنگارنگ است.
حضرات
خیال می کنند که از نیستی می تواند هستی پدید آید.
برای استدلال بخور و نمیر این پندار،
وجود قوه ای ماورای طبیعی (مثلا خدا و مخلفات)
پیش شرط قرار داده می شود.
خدا
به پیروی از ارسطو
علت العلل جا زده می شود.
بدین طریق
دیالک تیک علت و معلول
(اصل علیت)
تحریف می شود:
بنا بر اصل علیت، علت العللی وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد.
هر علتی خواه و ناخواه معلولی است و هر معلولی خاوه و ناخواه علتی.
تفاوت فقط در سیستم مختصات است.
مثال رایج:
خانه معلول عمله و بنا ست.
بنابرین ادعای ناقص، هستی طبیعی، جامعتی و فکری هم معلول خدا ست.
سؤالی که حتی طرح نمی شود، این است که عمله و بنا معلول چیستند و کیستند
و
خدا معلول چیست و کیست؟
وقتی حضرات از مرتبه تکوین دم می زنند،
خالق و خدایی را تصور و تصویر می کنند که انواع گوناگون وجود را اراده کرده است.
یعنی
برای تکوین کاینات قبل از همه جوهری به نام خدا اختراع می کنند.
جوهری که فرم مطلق است.
فرمی که به زبان ارسطو در ماده عاری از فرم نفوذ می کند
و
به زبان فردوسی ناچیز به چیز مبدل می شود.
مثلا تل عاری از فرم آهن به شمشیر و تیر و تبر تبدیل می شود:
که ایزد ز ناچیز چیز آفرید.
سؤال این است که ماده بی فرم و بی جوهر از کجا آمده است؟
جهان بینی ارسطو ماتریالیستی است.
یعنی
ارسطو ماده را ازلی و ابدی و خلق ناپذیر و فناناپذیر می داند.
جهان بینی فقها اما برعکس، ایدئالیستی است.
به همین دلیل فرم و یا جوهر و یا خدای کذایی را مقدم بر ماده می دانند
و
ماده را مخلوق خدا جا می زنند.
بدین طریق
جای ماده را خدا می گیرد.
یعنی
خدا ازلی و ابدی تلقی می شود.
یعنی
خدا خلق ناپذیر و فناناپذیر جا زده می شود
و
سردرگمی آغاز می شود.
خدای خیالی و واهی
جهان مادی را و جهان واهی را از نیستی خلق می کند.
ادامه دارد.