۱۴۰۴ مرداد ۳۰, پنجشنبه

درنگی در دعاوی «حق» پرستی (۹) (بخش آخر)

   

میم حجری

حق پرست
در کنار مسائل فوق، تمامیت‌خواهی و انعطاف‌ناپذیری رژیم حاکم نیز، 

سدی قدرتمند در برابر هرگونه گذار از این وضعیت بحرانی است.

 اگر رژیم کنونی نیز همچون رژیم پیشین، در برابر تحقق حداقلی‌ترین اشکال دموکراسی مقاومت کند، 

بی‌شک ضربات سهمگینی را متحمل خواهد شد.

معلوم نیست که منظور حق پرست از رژیم کنونی و قبلی چیست؟

حق پرست

ظاهرا تعریف رژیم و یا حکومت را نمی داند.

 

حکومت

(رژیم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8926

 

پایان

 

تفاوت حاکمیت و حکومت

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14654


حکومت 

به تنهایی وجود ندارد

تا

بسان اجامر امپریالیستی همه کاسه ها و کوزه ها را بر سرش خرد و خراب کنیم و دست به عوامفریبی سرشته به خودفریبی بزنیم.

اجامر امپریالیستی

به مراتب بدتر از حق پرستان، شب و روز حرفی جز ترامپ و پوتین و نتان و عردوغان و پالان ندارند.

حضرات چنان وانمود می کنند که انگار این بدبخت ها تصمیمگیر اصلی و همه کاره اند و سکان کشتی جهان به دست اینها ست.

حق پرست هم مسموم  از ایده ئولوژی امپریالیستی

خیال می کند که تغییر رژیم ها به معنی تعیین دیگرگونه سرنوشت خلق ها ست.

ایراد اصلی حق پرست

نسخه نویسی و رهنمود دهی قبل از تعریف مفاهیم است.

حکومت 

در دیالک تیک حاکمیت وحکومت وجود دارد و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن حاکمیت است، بی آنکه حکومت هیچ واره باشد.

دیالک تیک حاکمیت و حکومت  

فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی است.

حکومت

مثل دولت و مذهب و اخلاق و هنر و غیره

یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی است و تابع زیربنای اقتصادی، یعنی حاکمیت طبقاتی، یعنی مناسبات تولیدی، یعنی فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید است.


برای مارکسیست ها
حکومت ها تعیین کننده نیستند.

اصولا
 تفاوت طبقاتی و ماهوی بین دولت روحانی و احمدی و رئیسی و پزشکیان و رفسنجانی و غیره وجود ندارد.
همه دول و حکومت ها و شخصیت ها

 نمایندگان طبقه حاکمه واحدی اند.
طبقه حاکمه واحدی که اقشار متفاوت دارد.
اقشاری که منافع و مواضع متفاوت دارند.

 

حق پرست می تواند خودش را جای خمینی و یا خامنه ای بگذارد و بگوید که در آن صورت چه می کرد و چه می کند.


طبقه حاکمه جدید

منافعی داشته است و در مطابقت با منافع، مواضعی داشته است

و

در مطابعت با منافع و مواضع، برنامه ای برای آینده کشور داشته است.

مثلا

تشکیل نظامی اسلامی ـ شیعی با معاییر و هنجارها و ارزش ها و موازین و مقررات اسلامی.

چاره اش چی بوده، غیر از کوتاه سازی دست مدعیان چه بسا هپیلی هپوی دیگر از قدرت و شروع به پیاده کردن عاری از مزاحمت برنامه خود؟


مگر

حزب بلشویک و حزب کمونیست آلمان و چین و ویتنام و کوبا و غیره جز این کرده اند؟

دادن الکی و مکانیکی و خرکی شعار تشکیل جبهه فلان و بهمان

شوخی ئی بیش نیست.

اگر در کشورهای به اصطلاح دموکراتیک امپریالیستی

پارلمانی متشکل از دهها حزب سیاسی وجود دارد که برخی از آنها پوز اوپوزیسیون می دهند و هارت و پورت خر رنگ کن می کنند،

دلیلش این است که همه این دار و دسته ها 

نمایندگان طبقه حاکمه واحدی اند و تفاوت طبقاتی و ماهوی با هم ندارند.

در بهترین حالت نمایندگان اقشار مختلف طبقه حاکمه واحدی اند:

مثلا 

یکی نماینده قشر سرمایه تجاری است.

دیگری نماینده قشر سرمایه مالی است.

آن دیگری نماینده قشر سرمایه صنعتی است.

یکی دیگر نماینده قشر سرمایه تسلیحاتی است و الی اخر.

 

پایان  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر