وقتی گرسنه ام، چطور بنویسم؟
اقتصاد سیاسی کذایی.
مهمترین کشف مارکس که همتراز با کشف آتش بوده است و پیش شرط تشکیل جامعه شناسی،
چه بوده است
ای اقتصاد سیاسی کذایی؟
تز درک ماتریالیستی تاریخ را شنیده ای؟
بشر (و حتی نبات و جانور)
قبل از پرداختن به تصنیف و ترانه و تئوری و خوانش و نگارش
باید حوایج حیاتی خود را
مثلا نان و آب و مسکن و پوشاک و بهداشت را فراهم آورد:
زیربنای اقتصادی بر روبنای ایده ئولوژی
مقدم است.
سعدی هم صدها سال قبل از مارکس
گفته است:
به عوض جفت کردن کفش های من (احترامات فرمال)
نان بده به من
و
کفش بر سرم یزن
این برای اسرائیلیهاست...
شما در سطح بینالمللی منفور هستید.
تمام جامعه بینالمللی از شما متنفر است.
شهروندان جوان آمریکایی، چه چپ و چه راست، از شما متنفرند،به خاطر اینکه شما مردمان بیگناه را میکشید
آنا کاسپاریان
این پست را نخوانید! پلیز...
ــــــــــــــــــ
قصههایی که مرگ نباید بنویسد
بعضی خبرها، حسی از قعر خاک گداخته دارند...
ــــــــــــــــــــــ
“Would you know my name if I saw you in heaven?”
Eric Clapton, Tears in Heaven
ــــــــــــــــــــــ
صبح هنوز کامل بیدار نشده بودم که تلفن همراهم لرزید. پیام کوتاهی از یکی از همکاران قدیمی: «فلانی… پسرش… دیشب.» همین سه کلمه، بدون فعل، بدون توضیح، مثل تیری بیهشدار میان سینهام نشست، چند ثانیه طول کشید تا معنایش را بفهمم، و وقتی فهمیدم، بقیهی روز را بیهوا نفس کشیدم.
در این سالها در پیوند خبرهای زیادی شنیدهایم؛ از جداییها و مهاجرتها تا بیماری و مرگ. بخشی از کارهای ما سهیم بودن در شادی ها، موفقیت ها و نیز همدردی با رنج های شما بوده و هست.
در کامیونیتی ایرانیان، هر از گاهی دور هم جمع میشویم، دلآسایی میگوییم، با داغدیدگان همدردی میکنیم، به خاکسپاری میرویم، گاه تکهای از وجودمان را همراه عزیزی در خاک میگذاریم.
اما بعضی خبرها... آه بعضی خبرها، حس سیاه دیگری دارند، تیری که انگار از قعر خاک گداخته بلند میشود و مستقیم میآید سراغ قلب آدم... وقتی که مادری را پدری را از آنسوی شهر، با چشمانی بیخواب و دستانی بیقرار، کنار قبر تازهای مینشانند.
همان لحظه دانستم که این یادداشت کهنه باید از نو نوشته شود. نه برای بازگویی جزئیات یک تراژدی تازه، یک درد تحمل ناپذیر، بلکه برای گفتن چیزی که انگار جهان فراموش کرده. اما حقیقت این است که جهان باید بر مرامی دیگر استوار باشد.
>>هیچ پدر یا مادری نباید مرگ فرزندش را ببیند.
دوست قدیمیام (که به احترام نامش را نمی آورم) در طول زندگیاش شاهد مرگ دو فرزند بود، یک دختر و یک پسر، هر دو جوان زیبا، عزیز، در سالهایی جدا از هم. این درد را فقط کسانی میفهمند که تجربهاش کرده باشند، و حتی برای تماشاگران از دور، سنگینیاش غیرقابلتحمل است.
مادری را میشناسم که با شنیدن صدای پارس سگش به گاراژ رفت و با پیکر حلقآویز پسرش روبهرو شد. با دستان خودش طناب را برید و او را پایین آورد؛ لحظهای که تا پایان عمر، مثل خنجری در قلبش ماند. (کلیشه! می بینی زبان کم می آورد!)
والدینی را دیدهام که پای تخت بیمارستان، روز به روز، ساعت به ساعت، نظارهگر خاموشی فرزندشان بودند. بیماری از نوک انگشتان پا آغاز شد و در هفت ماه و سه هفته، از پا تا مغز را بلعید. در آن آخرین لحظه، فقط بدن نبود که خاموش شد؛ امید و آرامش هم با او رفت.
پدری را میشناسم که یک شب سرد فوریه، پس از تیراندازی گنگهای شهر، جسد خونآلود پسرش را در آغوش گرفت؛ نه پلیس، نه آمبولانس، هیچکدام توان جدا کردنش را نداشتند.
دیگرانی را در آغوش گرفته ام که جوان شان را بر اثر یک سهو در سلولی در زندان از دست دادند. هیچ حکم و هیچ قاضیای نمیتواند پاسخگوی این خاموشی نابهنگام و تلخ باشد.
خانوادهای را میشناسم که فرزند دندانپزشک شان، تنها چند روز پس از جشن تولدش، در مسیر «جاگینگ» بامدادی، در یک تصادف رانندگی (با راننده ای مست) جان باخت. آن کیک نیمخورده هنوز در یخچال خانهشان مانده است.
پدری هم هست که پسرش را در اعماق زمستان، پس از سقوط در یخزده رودخانه پیدا کرد؛ کفشهایش چند متر دورتر، بیصدا کنار آب مانده بود.
مادری را میشناسم که دختر جوانش را در آتشسوزی آپارتمان از دست داد؛ تنها نشانهای که از او ماند، گردنبند کوچکی بود که از میان خاکستر پیدا شد.
اینها تنها چند تا از روایتهایی کوتاه از دنیای دوروبر ما هستند؛ دنیایی که در آن، بعضی والدین باید با خالیشدن جای فرزندشان کنار بیایند.
والدینی که پس از خبر، محو می شوند، تنها سایه ای از آن ها برجای می ماند...
سرانجام، می دانم کلیشه ای است اما همه ما میدانیم که کلمات در برابر چنین داغی ناتواناند. تنها میتوان با مهربانی و حضور، با گوش سپردن و همدلی، باری هرچند اندک از دوش این داغدیدگان برداشت. هیچ مرهمی زخمشان را التیام نمی دهد، اما شاید بدانند که در این راه، تنها نیستند؛ کافی نیست اما...
همه ی این را گفتم، تا به اینجا برسیم همین لحظه هرچه دست تان هست زمین بگذارید، بروید سر بختش، در آغوشش بگیرید، محکم. در سکوت، هرچه مقاومت کرد، وقعی نگذارید، بگویید دوستش دارید، بگویید شما خوش شانس ترین، مادر یا پدر این جهان هستید...
بیا این داوری ها را به نزد خاور اندازیم.
فاسدترین کسان جهان کیانند؟
مگر کشورشان مورد تجاوز قرار گرفته است؟
قضیه درست بر عکس است.
خودشان متجاوز به کشورهای دیگر بوده اند و هستند.
جای مش دونالد و مش نتان
به دلیل فساد فی الارض و السماء
محبس است و نه مجلس
دار باقی را وداع گفته است و به دار فانی رفته است
تفاوتی نکند گر تُرُش کنی ابرو
هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی
سعدی
معنی تحت اللفظی:
تو در هر صورت
شیرینی
بی اعتنا به اخم و تخمت وحرف تلخت
آره
مش سعدی
این شیرینی اما نه عینی، بلکه میلی است.
نه واقعی بلکه غریزی و بند تنبانی است.
نه اوبژکتیو بلکه سوبژکتیو است.
عیاش جماعت
با دیدن اخم و تخم ج. و شنیدن حرفهای تلخ شان
بیشتر تحریک می شوند و کیف خر می کنند و بیشر به ج. خانه سر می زنند.
به همین دلیل هم ج. از این پدیده پسیکولوژیکی
به کرات بهره برمی گیرند
نقض حریم هوایی یا هشدار خاموش؟ مأموریت پهپاد آمریکایی در آسمان ایران
———————————————————————————
دوشنبه چهارم اوت، به نوشته «ارم نیوز» وابسته به امارات متحده، در بالای افق ایران، چیزی در آسمان حرکت کرد که فراتر از یک نشان بود. بنا بر گزارش منابع رصد هوایی مستقل، یک پهپاد پیشرفته آمریکایی از نوع MQ-4C Triton برای نخستینبار پس از تنشهای خردادماه وارد حریم هوایی ایران شد.
همان خرداد، زمانی که آسمان ایران شاهد موشکباران و بمباران نیروگاههای هستهای بود و هواپیماهای اسرائیلی و آمریکایی با آتش و دود بازگشتند. اکنون، پهپادی خاموش، دوباره در آسمان دیده میشود — و با خود هشداری ناگفته میآورد.
MQ-4Cاین فقط یک پهپاد شناسایی نیست؛ این پرنده بلندپرواز برای ماندگاری طراحی شده — قادر است ساعتها و حتی روزها در آسمان بچرخد، دادههای دقیق گردآورد، و هر حرکت را زیر نظر بگیرد.
چنین پهپادهایی معمولاً در آستانهٔ حملههایی بزرگ ظاهر میشوند. درست همانند دفعات گذشته، پیش از بمباران تأسیسات هستهای در فردو، نطنز و اصفهان. در جنگهایی که روی کاغذ وجود ندارند، این ابزارهای بیجان به کارگردانان اصلی بدل شدهاند.
از منظر مقامات ایرانی، این عبور نمیتواند اتفاقی باشد. پس از حملات گستردهای که در آن سامانههای پدافند هوایی ایران فلج شد، تهران بیوقفه در حال بازسازی سامانههای دفاعی است. مهمترین تحول اخیر، تحویل سامانهٔ دفاع هوایی S-400 از سوی روسیه است — موضوعی که مدتها معلق مانده بود.
منابع غربی تأیید کردهاند که ایران آزمایشهای اولیه این سامانه را آغاز کرده و تلاش میکند آسمان خود را بازیابد، نه فقط به لحاظ نظامی، بلکه به عنوان نمادی از حاکمیت.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، اخیراً با صراحت از آمادگی برای حمله دوباره به ایران سخن گفته است. به گفته او، امنیت آمریکا و اسرائیل «غیرقابلمذاکره» است.
و همزمان، پهپادها بازگشتهاند. بدون اطلاع رسمی، بدون هشدار، فقط با پروازی بیصدا در آسمان دشمن. برخی تحلیلگران این را صرفاً نمادین میدانند، اما دیگران این اقدام را نوعی “پیشدستی نظامی” تفسیر میکند و آن را بخشی از نقشهای حسابشده برای مرحله بعدی میپندارند؛
راهی برای زیر نظر گرفتن برنامه هستهای ایران پس از توقف نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی و میتوانند مقدمهای برای موجی تازه از حملات باشند.
بعضی کارشناسان نظامی هشدار میدهند که تکرار چنین پروازهایی ممکن است تهران را به واکنشی مستقیم وادارد. در صورتی که ایران آن را نقض آشکار حاکمیت خود بداند، میتواند اقدام به حملهای پیشگیرانه علیه پایگاههای آمریکایی در منطقه کند — و این یعنی شعلهور شدن دوباره آتشی که هنوز خاکسترش گرم است.
تا این لحظه، هنوز گلولهای شلیک نشده. اما گاهی، آنچه شنیده نمیشود، بیش از هر انفجاری حرف میزند. پهپاد MQ-4C شاید بیهیاهو بازگشته باشد، اما ردّ پروازش همچنان بر نقشههای عملیاتی و در ذهن فرماندهان باقیست — همچون زخم بیخونریزی.
این عبور، فقط نقض یک مرز هوایی نیست، بلکه نشانی از شکاف عمیق و ماندگار میان جنگ و آشتیست. و پرسش همچنان پابرجاست: چند پرواز خاموش دیگر باید بر فراز این سرزمین بگذرد، تا یکیشان با آتش و صدا پایان یابد؟
«این مقالهای است که امروز صبح در روزنامه هاآرتص منتشر شد. رشا العریر، دختری از غزه از بمباران خانهاش در ژوئن سال گذشته جان سالم به در برد. این تجربه او را بر آن داشت تا آخرین وصیتنامهاش را روی کاغذی که در جیبش نگه میداشت، بنویسد. او با جوهر قرمز نوشت: «لطفاً برای من گریه نکنید. دیدن اشکهای شما مرا آزار میدهد. لباسهایم را به نیازمندان بدهید. وسایلم را بین پسرعموهایم تقسیم کنید. جعبههای مهره، پول توجیبی، کتابها و اسباببازیها را. لطفاً سر برادرم احمد داد نزنید. امیدوارم به خواستههای من احترام بگذارید.»
«در تاریخ ۳ سپتامبر، ۳۰ سپتامبر، خانه خانواده دوباره بمباران شد. رشا کشته شد، و احمد هم همینطور. او ۱۰ ساله بود، احمد ۱۱ ساله.»
گابور ماته که در فیلم صحبت میکند خودش بازمانده هولوکاست است.
وحید بهمن از سینهچاکان رضا پهلوی کیست؟
نام اصلی او وحید رنجبری کسا فرزند بهمن متولد ۱۳۶۳ تبریز است.
پدر او بهمن رنجبری کسا معروف به حاج بهمن که لقب وحید از اسم او گرفته شده اوایل انقلاب بعنوان کارمند دادستانی تبریز و دست راست دادستان، موسوی تبریزی فعالیت میکرد
وظیفه حاج بهمن اعلام اسامی اعدامیها و تحویل جسد آنها به خانواده هایشان بود
گفته میشود بهمن رنجبری فردی بسيار متملق بوده و دائما درحال چاپلوسی موسوی تبریزی و اسدلله مدنی بوده.
همچنین او از افراد نزدیک به محمدعلی یزدانی رئیس زندان تبریز در اوایل انقلاب معروف به حاج ممد یزدانی بود.
حاج ممد یزدانی از ارازل اوباش تبریز بود. فردی بیسواد و لمپن که بعنوان رئیس زندان تبریز در آزار و اذیت زندانیان از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
بهمن رنجبری بعدها رئیس حراست گمرک آذربایجان غربی شد و درطول سالهای ریاستش بر حراست گمرک از بدنامان آنجا بود و با پروندهسازی هایش افراد زیادی را به خاک سیاه نشاند.
پدربزرگ مادری وحید نیز حاج محمد رئیس کمیته انقلاب پارک گلستان تبریز بود حاج محمد که نقش مهمی در اعدامهای اول انقلاب تبریز داشت در محل کارش در کمیته سکته کرد و مرد. خانواده وحید توانستند با استفاده از نفوذ خود اسم او را بعنوان شهید ثبت کنند و از مزایای آن بهرمند شوند
عموی وحیدبهمن هم که از اعضای کمیته انقلاب تبریز بود از طرف کمیته به جبهه فرستاده و در جنگ کشته شد.
عموی دیگر وحید از اعضای سپاه پاسدارن است.
وحید بعد از گرفتن مدرک دیپلم با معدل کتبی ۱۱ توانست مدرک فوق دیپلم مکانیکش را هم در دانشگاه آزاد ارومیه با معدل ١١ بگیرد!
با اینکه وحید مدعی است مدرک ارشد تاریخ دارد تاکنون هیچ اثری از مقاله اکادمیک از او با موضوعات تاریخی در مجلات علمی یا حتی پایان نامه پیدا نشده است!!
وی در دوران دانشجویی از اعضای فعال بسیج دانشجویی دانشگاه بود و در آنجا با ع.ششگلانی آشنا شد
ششگلانی از اعضای اصلی سایت امنیتی وابسته به نهاد ریاست جمهوری «آذریها» و از نیروهای امنیتی شناخته شده آذربایجان است
همچنین انصارحزبالله تبریز بطور کامل تحت کنترل خانواده ششگلانی هاست
وحید از طریق ششگلانی با بازجو-خبرنگار اهل ارومیه رضا کدخدازاده آشنا شد
اهالی ارومیه رضا را خوب میشناسن او از لباس شخصیها و بازجوهای معروف اطلاعات ارومیه است.
اصالتا لر و زاده تهران اما
خانم ها آقایان، بابی... اوپس، ببخشید
بابک سالاری، دوست من
ـــــــــــــــــــــــــ
بابک سالاری؛ عکاسی که جهان را به قاب گفتوگو بدل میکند.
ـــــــــــــــــــــــــ
عکاسی برای بابک سالاری تنها ثبت تصویر نیست؛ سفری است برای لمس روح انسانها و بازگویی روایتهای ناگفته.
او بهتازگی در گفتوگویی مفصل با مجله ادبی Stimulant – رسانهای فرهنگی و هنری که به معرفی هنرمندان پیشرو و خلاقیتهای معاصر میپردازد... از مسیر زندگی، پروژههای جهانی و فلسفه عکاسی خود سخن گفته است.
این گفتوگو تصویری روشن از هنرمندی ترسیم میکند که در تبعید، با وجود بسیاری دشواریها، پیوند خود با انسانها و حقیقت را حفظ کرده و به آن عمق بخشیده است.
از تبعید تا تثبیت نگاه هنری
ـــــــــــــــــــــــــ
بابک سالاری سالهاست در تبعید زندگی میکند؛ مسیری که برای بسیاری بهمعنای گسست و سکوت اجباری است، اما برای او به فرصتی برای گسترش میدان دید و عمقبخشی به بیان هنری بدل شده است.
زندگی در زمستان تبعید، نهتنها او را متوقف نکرد، بلکه به هنرمندی بدل کرد که از مرزها عبور میکند تا به تجربه مردمان در گوشه و کنار جهان نزدیک شود.
نگاه انسانی و صبر در شکلگیری اعتماد
ـــــــــــــــــــــــــ
سبک سالاری بر پایه یک اصل ساده اما عمیق بنا شده است:
احترام به سوژه.
او هیچگاه بیدعوت وارد حریم خصوصی افراد نمیشود و برای ساختن اعتماد، زمان میگذارد.
چه در کوچههای هاوانا و چه در روستاهای دورافتاده بلغارستان، نخست میشنود، گفتوگو میکند و زمانی که پیوند شکل گرفت، لحظه را ثبت میکند. همین رویکرد باعث شده که پرترههای او از سطح تصویر ساده فراتر روند و به سندی زنده از تجربه زیسته انسانها بدل شوند.
پروژههایی که مرزها را در هم میشکنند
ـــــــــــــــــــــــــ
در کارنامه بابک، پروژههایی چون «چهرهها، بدنها، شخصیتها» و «خیابان من» نمونههای برجستهای از پیوند میان روایت و تصویرند. او با همکاری نویسندگان، مترجمان و ناشران در کشورهایی چون کوبا و بلغارستان، داستانها و عکسها را در کتابها و نمایشگاهها کنار هم قرار داده است.
این آثار نهتنها فرهنگها را به گفتوگو وامیدارند، بلکه برای مشارکتکنندگان تجربهای درمانگر و برای تماشاگران دریچهای تازه به واقعیتهای کمتر دیدهشده باز میکنند.
فضا؛ شخصیت پنهان در عکسها
ـــــــــــــــــــــــــ
سالاری میدان زندگی را به استودیو ترجیح میدهد. او باور دارد که فضای زندگی هر فرد بخشی جداییناپذیر از داستان اوست. دیوار ترکخورده یک خانه روستایی، نور کمجان پنجرهای کوچک یا پوستر کهنهای بر پسزمینه، همه به اندازه چهره سوژه در روایت بصری اهمیت دارند. همین توجه به جزئیات محیطی، به عکسهای او لایهای پنهان از معنا میبخشد و بیننده را وامیدارد تا بافت زندگی سوژه را احساس کند.
لحظه قطعی؛ شکار ثانیههای ناب
ـــــــــــــــــــــــــ
در نگاه سالاری، عکاسی موفق به «لحظه قطعی» وابسته است؛ لحظهای که نور، ترکیببندی، حس سوژه و پیوند میان او و عکاس در کسری از ثانیه به هماهنگی میرسند. این لحظه نه صرفاً شانسی، بلکه نتیجه آمادگی ذهنی و عاطفی است. او بارها تأکید کرده که پیش از فشردن شاتر، تصویر را در ذهن میبیند و تنها زمانی ثبت میکند که همه عناصر همزمان در جای درست خود قرار گیرند.
مینیمالیسم در روایت، حداکثر عمق در حس
ـــــــــــــــــــــــــ
در مجموعه «تروماها و معجزهها»، سالاری سالمندان هشت روستای شمالغرب بلغارستان را ثبت کرده است. بسیاری از تصاویر بدون متن یا توضیح ارائه شدهاند تا بیننده آزادانه با نگاه و خطوط چهرهها ارتباط برقرار کند. این مینیمالیسم روایی، همراه با بار عاطفی عکسها، ترکیبی ساخته که هم جنبه مستند دارد و هم وجه شاعرانه.
فراتر از تکنیک؛ پیوندی ماندگار
ـــــــــــــــــــــــــ
برای بابک سالاری، عکاسی تنها به مهارت فنی وابسته نیست. یک عکس موفق باید بین سوژه، عکاس و بیننده پلی بسازد که حتی پس از خاموششدن نور صحنه باقی بماند. این پیوند میتواند به دوستیها، همکاریها و پروژههایی بینجامد که سالها ادامه پیدا کنند. به همین دلیل، آثار او نه فقط لحظه را ثبت میکنند، بلکه آن را در حافظه جمعی جاودانه میسازند.
در نهایت، بابک سالاری هنرمندی است که عکاسی را به زبان گفتوگو بدل کرده است؛ زبانی که با احترام، صبر و حساسیت انسانی، مرزهای جغرافیایی و فرهنگی را درمینوردد. او در تبعید آموخته که «خـــــانه»، میتواند در نگاه یک غریبه باشد، در نور پنجرهای کوچک یا در چهرهای که داستانش را برای نخستین بار بازگو میکند.
این نگاه، حاصل سالها سفر، تحمل دشواریها، و باور به قدرت تصویر است؛ نگاهی که عکاسی را از ثبت ظاهر به بازتاب روح ارتقا میدهد.
لاو یو باب! یو دا مــَـن، داگ!
سخنان ارزشمند و زیبای آرتور شوپنهاورـ فیلسوف آلمانی٬ یکی از بزرگترین فلاسفه ی اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه ی اخلاق٬ هنر٬ ادبیات معاصر و روانشناسی جدید
—-------------------------------------
مرمان زیادی هستند که تلاش می کنند فقرِ اندیشه ی شان را زیر انبوهی از کلماتِ بی مصرف پنهان کنند
******
هیچکس نمی تواند مدت درازی ماسکی که بر چهره دارد به نمایش بگذارد. سرشتِ آدمی هر آنچه را که به طور تصنعی کسب شده است٬ در هم می شکند
******
آدم ها در راه کسبِ ثروت هزار بار بیشتر میکوشند تا در کسب فرهنگ٬ در حالی که به یقین «آنچه هستیم» بسیار بیشتر موجبِ سعادت ما میشود تا آنچه داریم
******
زندگی مانند بازی شطرنج است: ما نقشه ای میریزیم اما اجرای آن مشروط به حرکت هایی است که رقیب به دلخواه میکند. این رقیب در زندگی ـ سرنوشت است
******
حماقت بزرگی است که آدمی به منظورِ برنده شدن در بیرون٬ در درون ببازد
******
وحشیان یکدیگر را میدرند و متمدن ها یکدیگر را می فریبند . این است چرخه ی جهان
******
همه آرزو ها از نیاز سرچشمه میگیرد٬ یعنی کمبود ها و رنجها
******
به طور کلی صلاح در این است که آدمی شعور خویش را با نگفتن نشان دهد نه با گفتن٬ زیرا سکوت از هوشمندی است و گفتن از خودپسندی
******
یک انسان فقط تا زمانی میتواند خودش باشد که تنها باشد و اگر تنهایی را دوست نداشته باشد٬ آزادی را دوست نخواهد داشت ٬ زیرا تنها زمانی است که او واقعاً آزاد است
******
آدمی باید اخلاق را از خانواده٬روش زندگی را از اجتماع٬ دانش را از دانشگاه و البته انسانیت را هم از جانوران بیاموزد
******
آنچه انسان هارا به سوی جمع سوق میدهد این است که نمی توانند تنهایی را و در تنهایی خود را تحمل کنند
******
از هر صد نفر٬ یک نفر ارزش آن را دارد که با او بحث کنی. بگذار دیگران هرچه دوست دارند بگویند٬ زیرا هر کسی آزاد است که احمق باشد
******
ما٬ سه چهارم وجود خود را به تاوانِ این که شبیه دیگران باشیم از دست میدهیم
******
زندگی شاد - غیر ممکن است٬ بهترین زندگی که بشر میتواند به دست آورد٬ زندگی شجاعانه است
******
آیا این جهالت نیست که : انسان ساعت های شیرینِ امروز را فدای روز های آینده کند؟
******
برای موفقیت باید از سه مرحله گذشت: ابتدا مورد تمسخر واقع میشوی٬ سپس با خشونت به مخالفت با تو می پردازند و سر انجام به تو ایمان می آورند
******
ما به ندرت درباره ی آنچه که داریم فکر میکنیم٬ در حالی که پیوسته در اندیشه ی چیزهایی هستیم که نداریم
******
هنگام مواجه شدن با ابلهان٬ انسان تنها یک راه برای نشان دادن شعور دارد که هم کلام نشدن با آنهاست
******
دغدغه فکری مردم عادی فقط این است که وقت بگذرانند٬ اما دغدغه کسی که استعدادی دارد این است که از آن استفاده کند
******
آنچه مردم معمولاً سرنوشت مینامند غالباً نتیجه ی رفتار ابلهانه ی خودِ آنهاست
******
هارون
گرچه گلچین نگذارد که گلی باز شود
تو بخوان مرغ چمن، بلکه دلی باز شود
مهدی اخوان ثالث(م -امید)
تک بیت "عاشقانهها و کبود"
تازه فهمیدم که
بازی های کودکی حکمت داشت
🔺زوووو:
تمرین روزهای نفس گیر زندگی
🔺آلاکلنگ:
دیدن بالا و پایین دنیا
سرسره:
تمرین سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن
هفت سنگ:
تمرین نشانه گرفتن به هدف
وسطی:
تمرین همیشه در وسط میدان بودن
گل یا پوچ:دقت در انتخاب
خاله بازی: آیین مهمانداری
آسیا بچرخ :
حمایت از همدیگر و متحد شدن
یه قول دو قل :
مشکلات اگر مانند سنگ سخت باشد
یکی یکی از پس آن برمی آییم.....
و بلاخره دکتر بازی :
سرمشق احترام به جنس مخالف در زندگی
یادش بخیر، اون روزا.....
یاد گرفتن زندگی چه ساده بود...
کوتاه زمانی پس از چنگ انداختن هیتلر بر قدرت، روز دهم ماه مه 1933، مراسم کتاب
سوزان در میدان اپرای برلین (میدان ببل فعلی) و 21 شهر دیگر آلمان به راه انداخته شد. در این مراسم ننگین، کتاب های نویسنده ها و شعرای بسیاری، به نشانه ی سملیک نابودی دائم آن ها ، در آتش سوزانده شدند
برتولت برشت در این باره نوشت
آنگاه که رژیم دستور سوزاندن کتاب های ضاله در ملاء عام را داد
،و گاومیش ها در همه جا وادار به حمل گاری گاری کتاب تا هیمه گاه شدند
،شاعری مغضوب
،یکی از بهترین ها
،سیاهه ی سوختنی ها را نگاه کرد
و وحشت زده دریافت که کتاب های او از قلم افتاده اند
،سوار بر با بال های خشم
به سوی میزتحریرش شتافت
،و قلم در پرواز
:نامه ای خطاب به قدرت مدار نوشت
!بسوزانید مرا
!با من چنین مکنید
! مرا باقی مگذارید
مگر نه آن که همواره حقیقت را در کتاب هایم نگاشته ام؟
پس چرا اکنون با من مثل یک دروغگو رفتار می کنید؟
به شما دستور می دهم
!بسوزانید مرا
«برتولت برشت»
"هر که با ما نیست، دشمن ماست".
ــــــــــــــــــــــــ
آسودگیِ مؤمنان، بیپناهیِ بیایمانها
من غبطه می خورم...
ــــــــــــــــــ
چه اندوهیست وقتی نتوانی دست کسی را ببوسی، حتی اگر همه، آن دست را به چشم بوسیدهاند؛ وقتی نتوانی ایمان بیاوری، حتی اگر جهان، آرامش خود را مدیون ایمان باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
من به آنانی غبطه میخورم که چشم بسته به چیزی باور دارند.
آنانی که با اطمینانی عمیق، امید خود را به یک نفر یا یک گروه، یک مذهب، یک ایمان، یک مانیفست، یک شعار، یک پرچم، یک نژاد، یک خاک، یک زبان، یک روایت تاریخی، یک خاطره جمعی، یک مصلح، یک رهبر کاریزماتیک، یک تصویر در ماه، یک کتاب مقدس، یک انقلاب گذشته، یک شکست شیرین، یک وعده گنگ، یک پادشاه تبعیدی، یک معشوقِ نادیده، یک وعدهی ظهور، یک پرواز خیالی، یک رهایی قریبالوقوع، یک نوار صوتی، یک خطبه قدیمی، یا حتی یک پست تلگرامی گره میزنند…
من این توانایی را ندارم. درون من، ذهنی خسته و زخم خورده، مانع میشود که هرگز دل به قول های مطنطن بسپارم،
یا راهحلهای ساده را برای بحرانهای بزرگ بپذیرم.
من حسرت می خورم که چرا نمیتوانم خود را فریب دهم و بگویم: "کسی خواهد آمد و همهچیز را از نو خواهد ساخت".
نمی توانم بنشینم تا کسی با جنگ و بمباران بیاید، همه چیز را شخم بزند،
نمیتوانم بنشینم و بپذیرم تا ایرفرانسِ خیالی دیگری بیاید و مرا به وطن برگرداند،
جاییکه قدرت سیاسی را دربست تحویل گروه من دهد، و من نیز اینبار ساواک را مؤثرتر، خشنتر و دقیقتر راهاندازی کنم، و حساب هر مخالفی را، خواه متفاوت، خواه دگراندیش، کف دستش بگذارم.
غبطه می خورم چرا نمیتوانم فریاد بزنم: "هر که با ما نیست، دشمن ماست".
نمیتوانم بگویم: "مرگ بر همه، بهجز ما".
کاش من هم می توانستم - مثلا - فریاد بزنم که: "هر که با پهلوی نیست، حتماً با جمهوری اسلامیست".
یا "هر که با مریم نیست، دشمن خلق است".
این نگاه ها، چه سبز و سفید، چه سرخ و سیاه، همه فرزندان یک رواناند:
روانی فراری از شک، تشنهی قاطعیت، و گرسنهی عمل قاطع.
و من، نه چون بهترم، بلکه چون بیپناهترم، نمیتوانم خود را به آن خواب آسوده بسپارم.
در تاریخ، این ایمانهای کور، صد بار تکرار شدهاند.
فرانسه پس از انقلاب، با بازگشت سلطنتطلبان، شاهد همان فرقهگرایی بود: «یا با ما، یا با گیوتین».
در آلمان، نازیها با شعار نجات آلمان از فقر و تحقیر، ملتی را به مسلخ بردند.
در شوروی، «رفقای» استالینی فهرست اعدام مینوشتند، به گولاگ می فرستادند... با این توجیه که هر که با ما نیست، دشمن خلق است.
من اما نمیتوانم. نه از سر روشنفکری یا فضیلت، بلکه از ناتوانی. در من، شک خانه دارد. من دروغها را، حتی اگر دوستداشتنی باشند، باور نمیکنم. من فریب را میشناسم، چون سالها با آن زندگی کردهام... و گاه غبطه می خورم به آنان که می توانند.
مادرم، تمام عمر دعا کرد، برای خدایی که هرگز ندید و نفهمید. اما آرام بود. بیپرسش، بیدردِ دلیل، بی سر سوزنی تردید.
من اما، در دل این تردیدها، تنها ماندهام.
شاید آرامش از آنِ مؤمنان باشد، و حقیقت سهم شکاکان. نمی دانم. اما در این میانه، ما بیایمانها، نه خدا داریم، نه شاه، نه نجاتدهنده؛ فقط ذهنی بی قرار و طاعونی داریم که دیگر توان فریب خوردن ندارد، و قلبی که از حسرت آرامش مؤمنان، ترک برداشته است.
فقر
شرایطی اوبژکتیو (عینی) است
مثل کمبود نان در سفره
عادت کردن به فقر
چیزی سوبژکتیو (ذهنی) است و ربطی به دوام فقر ندارد
عادت هم نکتی
سفره همان است که بوده است
قصه های ملا
سطحی و توخالی و به درد نخورند
قصه های بهلول اما بر عکس
حاوی اندیشه های والا هستند
حدود ۶۵۰ میلیون سال پیش، در رویدادی که به زمین گوی برفی معروف است، سیاره ما دچار یخبندانهای شدیدی شد که تقریباً تمام سطح آن را با یخ پوشاند.
دانشمندان معتقدند این اتفاق در دوره «کریوژنین» رخ داده و احتمالاً ناشی از کاهش گازهای گلخانهای و تغییرات در تابش خورشید بوده است.
صفحات یخی حتی تا خط استوا پیشروی کردند و اقیانوسها را به یک دنیای یخزده تبدیل کردند.
این یخبندان جهانی احتمالاً میلیونها سال ادامه داشت و محیطی بسیار سخت برای حیات بهوجود آورد.
برخی میکروارگانیسمها توانستند در حفرههای کوچک آب مایع زیر یخ یا در نزدیکی دریچههای گرمابی زنده بمانند.
گرمشدن دوباره زمین احتمالاً به دلیل فعالیتهای آتشفشانی و آزاد شدن حجم زیادی دیاکسیدکربن رخ داد که اثر گلخانهای ایجاد کرد.
این رویداد بهاحتمال زیاد نقش مهمی در تکامل حیات پیچیده در مدت کوتاهی پس از آن داشته است
عجب چشمی خدا داده.
مگر فقط رضا پهلوی است که خ. مالی نتان را می کند.
همه رؤسای جمهور امریکا
آلمان
فرانسه
مجارستان
و
غیره
همین کار را می کنند.
عردوغان در حرف بر ضد نتان هارت و پورت میکند
ولی در اسرائیل سفارت دارد
نفت و گاز و غیره را از آذربایجان به اسرائیل می رساند
همه کشورهای عربی
در همین اوضاع و واویلای غزه و لبنان و ایران
حامی اسرائیلند
همه مایحتاح اسرائیل را کامیون کامیون ارسال می دارند
حتی پهبادهای ایران را سرنگون می سازند و پوز می دهند
پرنسس تو دل بروی اردن هاشمی
که مادرش فلسطینی است
با جت جنگی چندین پهباد ایران را سرنگون کرده است
همین بن سلمان مهمترین اطلاعات نظامی و رزمی راجع به ایران را به اسرائیل گزارش داده است
همین پوتین به بهانه مهاجرت یهودیان روسی به اسرائیل
حاضر به حمایت از ایراان نبوده است
در اجلاس اخیر توسط ۱۰ کشور در امریکای لاتین و محکوم کردن اسرائیل وتقاصای یایکوت آن
نماینده ج خ چین امضا نکرده است
اسرائیل در خاور میانه بهترین روابط اقتصادی را با ج خ چین دارد
دلیل سمپاتی به اسرائیل در مقیاس جهانی چیست؟
حالا شما گیر داده اید به مش رضا.
نویسندهگی در عصر لایک و سرانگشت بیقرار!
ــــــــــــــــــــ
رفتار مخاطبان از زبان آمار (من درآوردی!)
ــــــــــــــــــــــــ
گفته می شود تنها ۰٫۰۰۰۰۰۱ درصد خوانندگان جهان هنوز متنی را تا انتها میخوانند. از این میان، نزدیک به ۸۴٪ خودشان نویسندهاند! بافیمانده یا از سر کنجکاوی غلط املایی را میجویند یا امیدوارند جایی از نویسنده شکایتی بشود.
در سدهی بیستویکم، از هر هزار مخاطب، حدود ۲۰۰ نفر تنها عنوان مطلب را میخوانند (گاهی حتی نیمی از آن را)، و از این جمع، ۴۰٪ تصور میکنند مقاله را «خواندهاند»!
در همین میان، ۱۰٪ صرفاً بهدلیل دیدن واژههایی چون «افشا»، «جدید»، «محرمانه»، یا «بالاخره»، آن را در گروه فامیلی خود ارسال میکنند.
۲۰ درصد تنها پاره ای هایلایت را مرور میکنند، همان جملهی درشتشدهی آغاز متن را که اغلب بهدست سردبیر و نه نویسنده نوشته شده!
این جمله، حکم شیشهی رنگی ویترین را دارد؛ نه نمایندهی کیفیت کالا، نه ضامن محتوای آن.
حدود ۳۵٪ متن را فقط اسکرول میکنند؛ در حزکتی آیینی، با شستی خسته، چشمی بیحوصله.
برخی، پس از عبور از یک یا دو پاراگراف، به ناگاه متوقف میشوند، به پایین برمیگردند، انگار چیزی جا مانده، اما در اصل فقط میخواهند لایک را در جای درستی بزنند.
از میان لایککنندگان، بیش از ۷۲٪ متن را اصلاً نخواندهاند.
۱۳٪ در لحظهی لایککردن مشغول خوردن چیپس بودهاند،
۶٪ دویدهاند سراغ نوتیفیکیشن بعدی، و دستکم
۹٪ تصور کردهاند لایک همان «حمایت از آزادی بیان» است.
بیچاره نویسنده اما همچنان مینویسد. هر شب، با نگاهی خسته، پاراگرافهایش را ویرایش میکند، کلمات را میتراشد، وسواس گونه منبت کاری می کند، صیقل میزند، استعاره میچیند، آهنگ جمله را میسنجد، و در پایان، با لرزشی از تشویش و دودلی، دکمهی «انتشار» را میزند.
پس از انتشار، چراغ موبایلش را روشن میگذارد. ساعتها در سکوت، به انتظار لایک و کامنت مینشیند. گاه کامنتی میرسد: «عالی!»، بدون فعل، بدون اشاره، بیهیچ نشانی از خواندهشدن. گاهی هم جملهای از متن را عیناً کپی میکنند، بدون علامت نقل قول، و در کپشن خودشان مینویسند.
در نادرترین حالت، فردی ناشناس، نیمهشب، با اکانتی فیک، پیامی میفرستد:
«واو رحیمی، متن ت را کامل خواندم. تکاندهنده بود.»
نویسنده برای ساعتی احساس زندگی میکند، سپس دوباره فرو میرود در تاریکی همان الگوریتمها که به جای محتوا، تعامل میسنجند، و به جای اندیشه، زمان ماندن روی صفحه را.
در این زیستبومِ لایکمحور با طعم بیقراری... که ذهن هرجایی هست، جایی غیر از اینجا، نویسنده همان فانوس بهدستیست در کوچهی بنبست، که اگرچه کسی را نمیبیند، اما هنوز با وسواسی خندهدار، شیشهی چراغش را پاک میکند. کسی چه میداند، شاید یک نفر، روزی، بندِ آخر را بخواند.
و ما، که میخواستیم
زمین را برای مهربانی مهیا کنیم،
خود نتوانستیم مهربان باشیم.
اما شما،
اگر روزی رسید که
انسان، یاورِ انسان شد،
ما را
با رأفت داوری کنید!
از شعر به آیندگان
برتولت برشت
دلیلش چیست
مش برشت؟
جواب به این سؤال را
سیاوش کسرایی داده است:
به قول دهاقین ایران
وقتی زمین سخت باشد و پیشروی دشوار
گاوان شخم زن به همدیگر شاخ و شانه می زنند
نادر نادر پور
==========
خوابی به بیداری
==========
سیه مستی که از خمخانه ی
تاریخ می آمد
قبایی ژنده بر تن داشت
نگاه او ، گواه بی گناهی بود
ولی از رنگ می ، خونی به دامن داشت
من او را زیر فانوسی
کهن دیدم
که در پایان شب ، آغاز خواندن کرد
چنان در خلوت فیروزه گون ، آواز او پیچید
که در آن کوچه ی خاموش ، از هر سو دری وا شد
سری از سینه ی هر در ، هویدا شد
صدا ، مستانه در آفاق پهناور فروپیچید
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت (یکسر) به حوض کوثر
اندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطر گردان را شکر در مجمراندازیم
یکی از عقل می لافد ، یکی طامات می بافد
بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم
شب از هول سحر جان داد
سرود مست را بانگ اذان صبح ، پایان داد
اذان آواز را برچید
قباپوش پریشان حال را دیدم
که از خواندن دهان بر بست و من ، مست سرود او
لبانم را به اشک و خنده آلودم
زمانی پا به پایش راه پیمودم
سپس در گوش او با شیطنت گفتم :
نمی دانی
کلاغان خبرچین مژده آوردند
که در قلب دیار کافران ، انبوه دینداران
هزاران شیشه ی می را به حوضی سرنگون
کردند
پس آن شعری که می خواندی دگرگون شد ، چه می خوانی ؟
بیا تا این سرود تازه را با هم بیآغازیم
بهشت عدل اگر خواهی ، برو بیرون ز میخانه
که از پشت درت یکسر به پیش داور اندازیم
نسیم عطر گردان را به بوی زهد بفروشیم
شراب ارغوانی را به حوض کوثر اندازیم
سیه مستی که از
خمخانه ی تاریخ می آمد
به آغوش زمان برگشت و من با گریه خندیدم
من آن شب ، حافظ جاوید را در خواب خوش دیدم
نوشتن: بحران مخاطب در عصر لایکهای کور و قلبهای بیاحساس
ــــــــــــــــــــ
این روزها نویسنده بودن یعنی در سکوت اتاق بنویسی، بعد خودت بروی درِ خانهها را بزنی و خواهش کنی یکی فقط از روی ترحم، نیمنگاهی به متنت بیندازد!
نویسنده؟ جدی میگویی؟
ــــــــــــــــــــ
زمانی بود که اگر کسی کتابی مینوشت، منتقدان دربارهاش مینوشتند، مردم در صف میایستادند، و شعرای دیگر، شعرش را از بر میکردند. امروز اما تویی و داستانت و یک «پست» در اینستاگرام. زیرش مینویسی: «دوستان! کتابم منتشر شد، خوشحال میشوم بخوانید»... و بلافاصله سیل لایکها میآید:
فقط یک مسئله هست.
ــــــــــــــــــــ
هیچکس نخوانده. نه مقدمه، نه صفحه اول، نه حتی عنوان را درست ندیدهاند. اما لایک زدهاند! چون تویی. چون دوست مشترک داری. چون روز تولدت بوده و گفتهاند بیادبی است بیقلب گذاشتن!
وقتی همه نویسندهاند
ــــــــــــــــــــ
دیگر مخاطبی نمیماند. همه مشغول نوشتناند. همه «لینک در بیو» دارند. همه کتاب چاپ کردهاند، یا در شُرُفِ چاپاند، یا جلد طراحی میکنند. مثل آن میهمانیهایی شده که همه قرار است ساز بزنند و هیچکس قرار نیست گوش بدهد! جماعتی خسته، با دو سه جلد کتاب در کیف، که آمدهاند کسی را پیدا کنند تا فقط یک فصل از کتابشان را بخواند. ولی خودشان هیچوقت نخوانده نمی خوانند!
فرهنگ خواندن هم رفت
ــــــــــــــــــــ
زمانی بود که شعرای قدیم، شعر هم را میخواندند. با هم مناظره میکردند، وزن میسنجیدند، غزل را پاسخ میدادند. حالا اگر یکی شعری پست کند، فقط منتظرند قالبش را کپی کنند، زیرش بنویسند: «تقدیم به فلانی»! کپی و پیست، بدون اینکه بفهمند «بیدل» کیست و «سایه» چیست.
نویسندهای که مینویسد برای کی؟
ــــــــــــــــــــ
برای دل خودش؟ برای الگوریتم؟ برای معشوق سابق؟ یا برای لایکهای تصادفی یک ربات چینی؟!
تو پستی میگذاری، متنی دو هزار کلمهای. تحقیق کردهای، ویرایش کردهای، عرق ریختهای. بعد در همان ۳ دقیقه اول، ۱۷ تا لایک میگیری، و دو تا کامنت: «عالی بود»... «چقدر خوب نوشتی». واقعاً؟ تو که هنوز در حال بارگذاری عکس بالای مطلب بودی! کی خواندی؟
مراسم چای و طپانچه!
ــــــــــــــــــــ
حالا رسیدهای به مرحله بعد: التماس. داستاننویس دست به دامن مردم شده. پیام خصوصی میدهد: «سلام، وقتت بخیر. اگر دوست داشتی یه نگاهی به داستان جدیدم بنداز.» یا مستقیمتر: «خواهش میکنم بخون، نظرت خیلی برام مهمه.» یا تهدیدآمیز: «اگه نخونی، خودت میدونی!» بعضیها هم گفتهاند چای میریزیم، شیرینی میدهیم، یک قند پهلو هم میگذاریم... فقط بیا بخوان.
و اگر نشد، گزینه نهایی (گلشیری!): طپانچه. میخریم، میگذاریم روی شقیقهتان و میگوییم: «داستانم را بخوان، جان عزیزت.»
هیچکس وقت ندارد
ــــــــــــــــــــ
اسکرول کردن، ریپست کردن، کپشن نوشتن، چککردن آمار بازدید، لایو گذاشتن، همه اینها وقت میبرد. کسی دیگر وقت ندارد بنشیند یک متن هزار کلمهای بخواند. چون در همان لحظه، صد تا استوری جدید آمده، یکی فیلتر جدید گذاشته، یکی دیگر سـِلفی با کوفته تبریزیاش منتشر کرده.
خواندن یعنی تأخیر. تامل، درنگ. یعنی توقف. یعنی فکر. و رسانههای اجتماعی هیچکدام اینها را برنمیتابند.
چه باید کرد؟
ــــــــــــــــــــ
بنویس، ولی امید نداشته باش کسی بخواند. بنویس چون باید بنویسی. منتشر کن چون باید رها کنی / رها شوی. منتظر مخاطب نباش، چون مخاطب خودش دارد مینویسد. البته اگر کسی خواند هم، شگفتزده نشو. اگر کامنت گذاشت که «صفحه چهاردهات عجیب بود»، به او شک نکن! شاید واقعاً خوانده. شاید هنوز یک نفر در این دنیا هست که کلمات را با چشم میخواند، نه با انگشت.
چکیده آنکه، نویسندگی در این دوران مثل آواز خواندن زیر دوش است: هیچکس گوش نمیدهد، ولی اگر خودت را خوب سرگرم کردی، همین بس. واااالاّه!
یا رب
چقدر فاصله دست و زبان است.
مگر نویسنده
خودش
حرف کسی را می خواند
تا کسان دیگر هم حرف های تحفه او را بخوانند و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند؟
مثال:
ما همین چند دقیقه قبل
راجع به یکی از مطالب حضرت محمد
از بی بی ۳۰
ابراز نظر کردیم.
می توان انتظار جواب از بی بی ۳۰ و حضرت محمد داشت؟
ماهیت لایک ها
ضمنا
چیست؟
مگر کسی مطلبی را می خواند و می فهمد و بعد لایک می زند؟
ای بسا کسا که فقط عکس می جویند و می بینند و نه اندیشه.
ضمنا
کسی اندیشه نمی کند و اندیشه ای را منتشر نمی کند.
جای خودانیدشی را طوطی وشی گرفته است
همه در بند بند تنبان اند.
در قرن ۲۱
باید برای خویشتن خویش نوشت و نه برای دیگران
مستمعی در بین نیست
باید به پژواک صدای خود دل خوش داشت
و
این خود
بهتر از همه چیز دیگر است
افسر گارد شاهنشاهی
فرامرز دادرس،
سس تپلی و طرفداراش رو با خاک یکسان کرد
اسکندر
آره.
فحاشی کسب و کار اصلی ۹۹ در صد سران اوپوزیسیون است:
اعضای طبقه حاکمه و هیئت حاکمه ایران
مؤدب ترین کسان اند.
عراقچی
در ابراز نظر
راجع به بدترین دشمنان خویشتن و ایران
از «ایشان» استفاده میکند.
دلیل فحاشی اما چیست؟
دلیل فحاشی
خالی بودن کاسه سر از مغز اندیشنده
و
خالی بودن چنته از سخن سنجیده است.
مفاهیم هر کس
آیینه شعور و شخصیت او هستند.
نینا و انشاء.
منظور از دیکتاتوری و دیکتاتوری پرولتاریا چیست؟
اصلا منظور از سیاست چیست؟
بیداری از دل رنج:
نگاه گابور ماته به زخمهای روانی جامعه ایرانی
ــــــــــــــــــــــــــ
رنج فردی میتواند به آگاهی جمعی بدل شود؛ اما به انتخاب ما بستگی دارد
ـــــــــــــــ
گابور ماته کیست؟
گابور ماته، پزشک، نویسنده و رواندرمانگر نامدار مجارستانیتبار و مقیم کاناداست. او که خود بازماندهی خانوادهای یهودیست که از هولوکاست جان سالم به در بردند، سالهاست بر پیوند میان رنجهای روانی، بیماریهای جسمی، و ساختارهای سمی اجتماعی تمرکز دارد. کتابها، پادکستها و گفتوگوهای او با شخصیتهایی چون راسل برند و شاهزاده هری، از پرفروشترینها در جهان شدهاند.
تروما چیست؟
ـــــــــــــــ
ماته میگوید تروما به معنای «زخم» است، اما زخمی درونروانی، نه جسمانی. او توضیح میدهد: «تروما آن رویدادی نیست که برای شما اتفاق افتاده، بلکه تغییریست که در درونتان ایجاد شده. مثلاً ضربهی فیزیکی به سر تروما نیست؛ عوارضی مانند اختلال حافظه یا اضطراب پس از آن، مصداق تروماست.»
رنج ایرانیها واقعی است
ـــــــــــــــ
ماته از ترومای تاریخی ملت ایران سخن میگوید: «از جنگ ایران و عراق، سرنگونی هواپیما، مهاجرتهای ناگزیر، سرکوب اعتراضات مانند زن، زندگی، آزادی تا ترس دائمی از جنگ، همه اینها لایههایی از تروما را شکل دادهاند.»
او معتقد است که این زخمهای جمعی میتوانند نسلی منتقل شوند: «والدینی که در محیطی پر از اضطراب و ناامنی زندگی میکنند، این وضعیت را ناخودآگاه به فرزندان خود منتقل میکنند. ذهن کودک در تماس با روان والدین شکل میگیرد.»
نشانههای تروما چیست؟
ـــــــــــــــ
ماته میگوید تروما میتواند به شکلهای مختلفی بروز کند: احساس شرم از خود، بیماریهای خودایمنی، افسردگی، اضطراب، روانپریشی، اعتیاد، و حتی واکنشهای پرخاشگرانه. «خشم، اغلب پناهگاهیست برای کسانی که در کودکی اندوه را تاب نیاوردهاند. اما غم، حسی سالم و ترمیمگر است.»
مهاجرت، سرکوب و ذهنیت قربانی
ـــــــــــــــ
ماته به مسألهی اخراج مهاجران افغان از ایران پس از جنگ اخیر هم اشاره میکند: «اگر ملتی دشمن را در فقیرترین و آسیبپذیرترین پناهجویان ببیند، این میتواند واکنشی به تروما باشد. اما گاهی این واکنش، نتیجه مهندسی روانی حکومتها برای انحراف افکار عمومی است.»
او اضافه میکند که جوامعی که دچار ترومای تاریخیاند، اغلب در ذهنیت قربانی مزمن باقی میمانند: «وقتی فقط دیگری را مقصر بدانیم، مسئولیتپذیری جمعی را از دست میدهیم و خشونت بازتولید میشود.»
هنر، همبستگی و التیام
ـــــــــــــــ
ماته معتقد است که مسیر رهایی، از دل همبستگی و آگاهی میگذرد. او به هنرمندانی چون «کینگرام» اشاره میکند که با اجراهایشان خاطرهی قربانیان را زنده نگه میدارند. «هنر میتواند عملی شفابخش باشد، چون حاوی پیوند، روایت و احساس است.»
آینده چه خواهد شد؟
ـــــــــــــــ
گابور ماته در پایان، با ارجاع به تاریخ و شاهنامه، میگوید: «جامعه ایران بارها دگرگون شده، اما فرهنگ، حافظه و ایمان مردم باقی مانده است. اگر این رنجها را بخشی از تاریخ ببینیم، میتوانیم به التیام و حتی بیداری برسیم.»
ـــــــــــــــ
بر اساس گزارش: BBC Persian – 8 August 2025
بی بی ۳۰ عزیزم
هر رشته فقهی و فلسفی و علمی و هنری
مفاهیم خاص خود را دارد.
با چرخ خیاطی
نمی توان آشپزی کرد.
با مفاهیم پسیکولوژیکی
شاید بتوان بیماری های روانی بدبختی را تا حدی مداوا کرد و جیبش را خالی کرد
ولی نمی توان به تحلیل مسائل جامعتی نایل آمد
برای درک و توضیح و حل مسائل جامعتی
ماتریالیسم تازیخی را
و
جامعه شناسی مارکسیستی را تدوین کرده اند.
امضای قرارداد نفت توسط علیف با امپریالیسم امریکا و اسرائیل
چه ربطی به پرشکیان دارد.
پزشکیان
خر نیست.
پزشکیان
سیاستمدار است
پزشکیان در صدد حل مسائل به طرز دیپلوماتیک و صلح امیز است
سعی خود را می کند.
همین پزشکیان
در تجاوز ۱۲ روزه امپریالیسم و صهیونیسم
پیشنهاد زدن پایگاه اسرائیل در آذربایجان را داد که به هر دلیلی عملی نشد.
برای چی همین طوری به تخریب حیثیت و اعتبار پزشکیان برخاسته اید؟
اگر به حرف های پزشکیان و یاران
مثلا عراقچی به دقت گوش دهید
به محاسن فکری او و یارانش
پی می برید.
بر خلاف سیاستمداران امریکایی و اروپایی و روسی و کره ای و چینی
پزشکیان و یاران
هندوانه زیر بغل سیدعلی نمی چپانند
یعنی
دنبال کیش شخصیت نیستند.
پزشکیان فرزند ستارخان است
ستار خان
خود سگ ملت می نامید
حرف پزشکیان جز این است:
من فرقی با کسی ندارم
یغما؟
ایران
مسیری چین آسا طی می کند.
پیشرفت علمی وتکنیکی و تکنولوژیکی و سیبرنتیکی ایران
تحسین جهانیان را برانگیخته است.
مثال:
پهباد شاهد
(یکی از دستاوردهای علمی وفنی ایران)
در روسیه
به خدمت عملی گرفته شده است
یعنی از ایران خریده شده است.
و در اسرائیل و امریکا تقلید و بازتولید و بازتولید می شود.
در کره دموکراتیک کارخانجاتی با نوهای علمی وفنی ایران
توسط زوسیه تأسیس می یابند.
چشم باید داشت و دید و شادمان شد.
بدون توسعه نیروهای مولده
بدون پیشرفت علمی و فنی و فن اوری و سیبرنتیکی
هیچ گامی نمیتوان به سوی سوسیالیسم برداشت
به قول لنین
سطح توسعه نیروهای مولده
مهمترین ملاک و معیار است.
به عوض تظاهر توخالی به انقلابیگری
الفبای مارکسیسم ـ لنینیسم
بیاموزیم
تک تیرانداز آمریکایی عضو نیروهای ویژه ایالات متحده: اسرائیل در حال قتل عام و نسل کشی در غزه است
آلن شبارو
من یک تکتیرانداز بودم...
من جنگ را میشناسم...
آنچه در فلسطین اشغالی میگذرد جنگ نیست، یک نسل کشی و قتل عام است...
این اشتباه است...
مالیاتدهندگان آمریکایی هزینه آن را پرداخت میکنند...
این باید متوقف شود..
پام باندی، دادستان کل آمریکا، پنجشنبه اعلام کرد که ایالات متحده پاداش اطلاعات منجر به بازداشت نیکلاس مادورو، رییسجمهور ونزوئلا، را از ۲۵ به ۵۰ میلیون دلار افزایش داده است. او در پیامی ویدیویی در شبکه اجتماعی ایکس، مادورو را به همکاری با باند ترن د آراگوا و کارتل سینالوآ متهم کرد. وزارت اطلاعرسانی ونزوئلا هنوز به این اتهامات واکنشی نشان نداده است.
تفاوت دید دو رئیس جمهور:
یکی با نگاه استراتژیک و در جهت منافع ملی کشور
دیگری فاشیست قوم گرا و کوته فکر
نوید سادات
منظور؟
دکتر پزشکیان قومگرا و فاشیست و کوته فکر است و رئیسی کمونیست و هومانیست و دور اندیش؟
پزشکیان
سیاستمدار است و در صدد حل مسالمت آمیز مسائل.
ضمنا
پزشکیان
برای کریدور و غیره
آلترناتیو پدید می اورد تا در فلج نشود.
چین: تلاش آمریکا برای قطع همکاری پکن با مسکو شکست خواهد خورد
پنجشنبه 16 مرداد 1404
سخنگوی سفارت چین در ایالات متحده اعلام کرد که تلاش واشنگتن برای وادار کردن پکن به قطع همکاری با روسیه شکست خواهد خورد.
به گزارش روز پنجشنبه ایرنا، لیو پنگیو در مصاحبه با خبرگزاری «اسپوتنیک» در پاسخ به سوالی در مورد اظهارات دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا در خصوص احتمال اعمال تحریمهای جدید علیه پکن بهدلیل همکاری با مسکو گفت: جامعه بینالمللی، از جمله چین، همکاریهای معمول با روسیه در چارچوب قوانین بینالمللی داشته است. این اقدامی منطقی و قانونی بدون وارد کردن آسیب به هیچ طرف ثالثی است و همچنین شایسته احترام و حمایت است.
سخنگوی سفارت چین در آمریکا افزود: چین همواره قاطعانه با تحریمهای یکجانبه، غیرقانونی و غیرموجه و به اصطلاح اعمال «صلاحیت قضایی فرامرزی» از سوی آمریکا مخالف بوده است. جنگهای تعرفهای هیچ برندهای ندارند. اجبار و فشار [سیاسی یا اقتصادی] به جایی نخواهد رسید.
این دیپلمات همچنین تاکید کرد که چین به همکاری با ایالات متحده امیدوار است.
وی تصریح کرد: امیدواریم آمریکا بتواند با همکاری با چین، به پایبندی به اجماع مهم حاصلشده در گفتوگوی تلفنی میان دو رئیسجمهور ادامه دهد، از سازوکار رایزنی اقتصادی و تجاری چین و آمریکا بهطور کامل بهره ببرد، به تقویت توافقها، کاهش سوءتفاهمها و گسترش همکاریها ادامه دهد، گفتوگوها و رایزنیها را تعمیق بخشد و برای دستیابی به نتایج برد-برد بیشتر تلاش کند.
این موضع چین در حالی است که آمریکا پکن را به وضع تعرفه ۱۰۰ درصدی تهدید کرده و متحدان و شرکای تجاری روسیه را نیز تحت فشار قرار داده است تا خرید نفت روس را متوقف کنند.
با افزایش تنشها میان مسکو و واشنگتن در ارتباط با جنگ اوکراین، ایالات متحده تصمیم گرفت که با اعمال تحریمهای بیشتر علیه مسکو و ایجاد فشار بر کرملین، رئیسجمهوری روسیه را مجبور به پذیرش شروط کاخ سفید کند؛ اقدامی که بسیاری از کارشناسان معتقدند در نهایت بهضرر واشنگتن خواهد بود.
واشنگتن اخیرا از پیشنهادی مبنی بر وضع عوارض گمرکی ۱۰۰ درصدی بر واردات کالا از روسیه و شرکای تجاری این کشور رونمایی کرده است. این تصمیم در بحبوحه مواضع سرسختانه روسیه در مناقشه اوکراین و موضع قاطع هند در مذاکرات تجاری با آمریکا گرفته شده است.
کارشناسان اقتصادی معتقدند که هدف اصلی رئیس جمهوری آمریکا از ارائه چنین پیشنهادی، اعمال تحریم علیه سه کشور روسیه، هند و چین هستند.
دین فرمی از شعور است.
شعور مذهبی
قدمتی چند هزار ساله دارد
به همین دلیل
عاری از عیب و ایراد نیست.
ولی علیرغم معایبش
فرمی از شعور است و بهتر از بیشعوری است.
آته ئیست وآنارشیست و نیهلیست و فاشیست و غیره
جزو بیشعورانند.
دین را فقط از موضع مارکسیستی میتوان نقد دیالک تیکی کرد
یعنی حقایق دینی را حفظ کرد و توسعه بخشید.
هر نوع دیگری از دین ستیزی
ارتجاعی است
در غزه
جنگ بر سر زمین است.
هدف اسرائیل
غصب اراضی خلق فلسطین است
و
هدف خلق فلسطین
مقاومت و مبارزه
برای حفظ اراضی خویش
به هرقیمت است.
جنگ مهاجران و بومیان
در تاریخ جهان
در اینجا به صورت جنگ بین یهودیان و فلسطینیان در آمده است.
دیالک تیک یهودیان و فلسطینیان
شبیه دیالک تیک روباه و باز و شغال و خرگوش و موش است.
کمیت قربانیان فلسطینیان
صدها برابر قربانیان یهودیان است.
راز ماندگاری خرگوش و موش
تولید مثل چشمگیر است.
هراس اسرائیل هم از این است.
همین هراس را نئو فاشیست های آلمانی از ترکان دارند
غزه؛ نسلکشی ای است که برای آن در اسرائیل جشن گرفته میشود.
. اوری گولدربرگ، تحلیلگر اسرائیلی
برخورد جامعه اسرائیل به نسل کشی فلسطینی ها در غزه، از خود نسل کشی هم فاجعه بارتر است.
خلایق چنان از هولوکاوست غزه حرف می زنند که انگار اولین جنایت در جنت حهان است.
به روایتی در امریکا
۷۰۰ میلیون تن از سرخ پوستان بومی توسط مهاجران از اروپا
ترور و نیست و نابود شده اند.
دول ایتالیا و اسپانیا و پرتغال و فرانسه و آلمان و بلژیک و هلند و روسیه و ژاپن و غیره
روسفیدتر از دولت اسرائیل که نبوده اند
حقیقت
همیشه در کل است و نه در جزء.
شعور حاکم در هر جامعه (مثلا شعور سکنه اسرائیل)
نه شعور شخصی هر کس
بلکه شعور طبقه حاکمه است.
اعضای جامعه
به طور سیستماتیک و منظم و لحظه به لحظه مانی پولیزه می شوند.
به لحاظ فکری و نظری
مسموم می شوند و بعد آن می کنند که طبقه حاکمه می خواهد.
خریت و خردستیزی
برای طبقه حاکمه امپریالیستی
هم مقصد است و هم مقصود.
اعضای جامعه اسرائیل برای ارتجاع امپریالیستی
پشیزی حتی ارزش ندارد.
عملیات حماس در ۷ اکتبر
بدون چشم پوشی طبقه حاکمه اسرائیل
اصلا نمیتوانست صورت گیرد
سکنه اسرائیل هم صهیونیسم را می شناسند
خر که نیستند.
صهیونیست ها جتی با نازی ها همکاری می کردند چه رسد به غازی ها
*حتما ارزش دو دقیقه وقت شما را دارد!
دیکتاتوری که زمین انقلاب اسلامی را سنگفرش کرد
صدایی که شنیده نشد!*
در سال ۱۳۵۳، ۴ سال پیش از انقلاب ۵۷ ، پروژهای بیسابقه در ایران کلید خورد: «طرح آیندهنگری» باهدف شناخت افکار عمومی نگرش ها و ارزشهای مردم ایران به اجرا درآمد.
مجریان طرح دو نفر از جامعهشناسان برجسته کشور:آقایان دکتر مجید تهرانیان دانش آموخته دانشگاه هاروارد و دکتر علی اسدی از سوربن پاریس بودند.
اجرای طرح با همکاری مرکز تحقیقات و توسعه رادیو و تلویزیون ملی ایران بود.که دوسال بطول انجامید.
رضا قطبی، مدیر وقت رادیو و تلویزیون، پس از شنیدن ایده از دکتر تهرانیان، با این طرح ملی «آیندهنگری» موافقت کرد.
طرح، شامل نظرسنجی ملی، مصاحبههای عمقی و تجزیه تحلیل دادهها با همکاری گروهی از محققان جامعه شناسی در مرکز ملی مطالعات علمی(CNRS) فرانسه بود.
پروژه در ۲۳ شهر و ۵۲ روستا، با جامعه آماری گستردهای انجام شد: ۶۰۰۰ نفر از مخاطبان بالقوه رسانه، ۸۰۰ چهره فرهنگی و سیاسی، ۳۰۰۰ کارمند رادیو تلویزیون، انجام شد.
تجزیه و تحلیل دادهها توسط مین کامپوترهای CNRS در فرانسه انجام و نتایج به ایران بازگشت.
نتایج، حیرتانگیز بود. تضادی آشکار میان افکار عمومی و تصویری که حکومت شاه از جامعه داشت به چشم می خورد.
مردم، درگیر شکاف فرهنگی، فقر آموزشی، نارضایتی سیاسی و گرایش روزافزون به مذهب بودند.
در همان سالها، محمدرضا پهلوی از رشد اقتصادی و آینده درخشان ایران و دروازه تمدن سخن میگفت. اما پروژه آیندهنگری نشان داد توسعه اقتصادی به تنهایی کافی نیست. جامعه، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، آمادگی این تغییرات سریع را نداشت.
فقط ۳۴٪ خانوادهها تلویزیون داشتند، تنها ۴۵٪ باسواد بودند و ۷۵٪ مردان با کار زنان خارج از منزل مخالف بودند. ۷۴٪ مرجع تصمیمگیری خانواده را پدر، پدربزرگ و مادر بزرگ میدانستند؛ نه مادر. جامعهای عمیقاً مردسالار و سنتی.
در چنین فضایی، برنامههای هنری مدرن تلویزیون با جامعه ارتباط نمیگرفت.
دکتر علی اسدی می نویسد:
حتی روشنفکران با پخش برنامه آموزشی «باله» ارتباط نمیگرفتند.
درحالیکه بیش از ۲۳٪ مردم سینما را حرام میدانستند.
آمار تکاندهنده بود: ۴۲٪ حتی هفتهای یکبار هم حمام نمیرفتند، تنها ۹٪ مردم مرتب کتاب میخواندند و ۳۲٪ میگفتند حتی یک جلد کتاب هم در خانه ندارند. جامعه، از نظر سواد رسانهای و فرهنگی، در نقطه بحرانی بود.
در چنین شرایطی در برابر موج برنامه های مدرن ، مذهب به پناهگاه تبدیل شد: ۹۴٪ مردمان این مطالعه می گفتند که نماز میخواندند، و ۷۹٪ روزه میگرفتند و به کردار مذهبی اهمیت می دادند.
تعداد مساجد در تهران طی سه سال از ۷۰۰ به ۱۱۴۰ رسید. فروش کتابهای مذهبی از ۱۰٪ به ۳۳٪ افزایش یافت.
پرویز نیکخواه، از مدیران رادیو تلویزیون، گفت: «در جوامع مدرن، با شتاب گرفتن برنامه توسعه، از تعداد طلاب کم میشود. اما در ایران برعکس است.»
او و هرمز مهرداد نسبت به رشد گرایشهای مذهبی و بیاعتمادی عمومی به نظام هشدار دادند.
در پروژه آیندهنگری مشخص شد فقط ۳۰٪ مردم در انتخابات مجلس و ۲۳٪ در انتخابات محلی شرکت کرده بودند. ۷۷٪ پاسخدهندگان اصلاً نمیدانستند مشکل مملکت چیست. مردم، بهشدت از سیاست بیگانه شده بودند.
حدود ۹۰٪ دانشجویان، سیاستمداران را ناصالح میدانستند. ۵۰٪ آنها، بزرگترین مشکل کشور را نابرابری، فساد و بیعدالتی میدانستند. اما سیستم سیاسی گوش نمیداد. حتی هشدارهای درون حکومتی را هم نادیده گرفت.
کنستانتین مژلومیان؛اقتصاد دان و معاون ارمنیتبار سازمان برنامه و بودجه، در جلسهای با حضور شاه فریاد زد: «با این کارها انقلاب میشود. این پولها پا در میآورند و به خیابان میآیند.»
شاه پاسخ داد: «در سازمان تو را گل میگیرم!» و این کار را کرد.
تهرانیان و اسدی هشدار دادند: «ما گرفتار توسعهی نامتوازنایم.»
توسعه اقتصادی شتابان، بدون زیرساخت فرهنگی،بیاعتمادی، نابرابری و سنتگرایی جامعه، زمینه انفجار بود.
اما در جلسه ای که برای تشریح این طرح تحت عنوان: همایش شیراز در سال ۵۴ برگزار شد حکومت به جای گوش دادن به پیام این پژوهش ملی، نتایج این نظرسنجی را «غربزده» خواند و کار نظرسنجی با پرسشنامه را بی محتوا تلقی کرد.
در سالهای ۵۳-۵۴ جامعهای شکل گرفته بود که هم رفاه اقتصادی و پیشرفت میخواست، هم دل در گرو سنت داشت، هم از سیاست فاصله گرفته بود، هم به مذهب پناه برده بود، و هم فاقد نهادهای مدنی، احزاب برای مشارکت سیاسی بود. نتیجه آن در گرفتن انقلابی تمام عیار برای دگرگونی ساختارهای فرهنگی ؛ اقتصادی و سیاسی شد.
تمام.
*از کتاب : صدایی که شنیده نشد!
دکتر مجید تهرانیان
آره.
ولی فقط ایران که نیست.
تخریب در ذات نظام سرمایه داری است.
تجزیه کشورها
حتی کشورهای امپریالیستی مثلا فرانسه و اسپانیا و ایتالیا و بلژیک و ...
جزو استراتژی امپریالیسم بوده است
ضمنا
هدف اصلی امپریالیسم
تخریب و تسخیر مناطق تحت نفوذ اتحاد شوروی مرحوم و مغفور است.
یعنی
حتی خود روسیه و ج خ چین است
حمله به ایران و تجزیه و تخریبش
قرار بود پس از تسخیر و تخریب عراق صورت گیرد.
ولی به دلایلی به عقب افتاد
امروز
پس از تخریب موفقیت آمیز ۶ کشور در منطقه
نوبت به ایران رسیده است
وحدت همه خلق های ایران تحت سرکردگی روحانیت شیعی
به ضرورت بی چون و چرای حیاتی ـ مماتی
تبدیل شده است.
برای تشکیل این وحدت حیاتی ـ مماتی
هم طبقه حاکمه باید تلاش ورزد و هم توده و جامعه باید تن به ریاضت بدهد.
اسموتریج وزیر نتانیابو، که از دیروز چهارشنبه، اعلام کردند که اسرائیل میخواهد تمام غزه را در کنترل خود بگیرد و از امروز بنا بر خبر ارونیوز دارند طرح و نقشه آن را میکشند، میگوید :
“ قوانین بین المللی ، شامل یهودی ها ( منظور صهیونیستهاست ) نمیشود و این فرق است بین مردم منتخب ، با دیگران “
پ.ن. واو؟؟ باید باین جنایتکار احمق در توهم گفت:
شما با این تفکر و با این حمایت رهبران جنایتکار بین المللی هنوز بعد از ۲۲ ماه نتوانستید، از پس حماس بربیائید، حمله و تجاوز به ایران و شکست فاحشی که از همبستگی مردم ایران خوردید، هنوز شما را آدم نکرده و فقط در مقابل مردم بیگناه و بچه های مظلوم غزه، به خود بزرگ پنداری رسیده اید.
از صفحه، نورمن فینکستاین، انسان شریفی که یهودی است و خانواده اش را در هلوکاست از دست داده، ولی تمام عمرش را برای حقوق فلسطینیها مبارزه کرده است.
نورمن فینکلستاین معتقد است که تنها راهی که برای اسرائیل مانده، اینست که تمام بار و بندیل خود را ببندد و گورش را از فلسطین گم کند. قابل توجه شازده و طرفداران او….
آزمایشهای مرموز موشکهای بالستیک قارهپیما در بیابانهای سمنان - پشت آزمایشهای زیرمداری نیروهای فضایی سپاه پاسداران چیست؟
این پرتابها که تحت پوشش آزمایش موشکهای پرتابگر برای ماهوارهها و تحقیقات علمی انجام میشوند، در واقع ممکن است هدف کاملاً متفاوتی داشته باشند. طبق دادههای موجود، ما در مورد آزمایش موشکهای بالستیک قارهپیما (ICBM) با قابلیت حمل کلاهکهای سنگین صحبت میکنیم.
طی یک ماه گذشته، ایران آزمایشهای فشردهای انجام داده است که به گفته کارشناسان، نشاندهنده آمادگی برای احتمال نمایش قدرت نظامی بسیار فراتر از منطقه است.
در صورت هرگونه اقدام خصمانه از سوی مخالفان، ایران آماده است تا قابلیتهای خود را حتی در قارههای دیگر نیز به نمایش بگذارد.آزمایشهای مرموز موشکهای بالستیک قارهپیما در بیابانهای سمنان - پشت آزمایشهای زیرمداری نیروهای فضایی سپاه پاسداران چیست؟
این پرتابها که تحت پوشش آزمایش موشکهای پرتابگر برای ماهوارهها و تحقیقات علمی انجام میشوند، در واقع ممکن است هدف کاملاً متفاوتی داشته باشند. طبق دادههای موجود، ما در مورد آزمایش موشکهای بالستیک قارهپیما (ICBM) با قابلیت حمل کلاهکهای سنگین صحبت میکنیم.
طی یک ماه گذشته، ایران آزمایشهای فشردهای انجام داده است که به گفته کارشناسان، نشاندهنده آمادگی برای احتمال نمایش قدرت نظامی بسیار فراتر از منطقه است.
در صورت هرگونه اقدام خصمانه از سوی مخالفان، ایران آماده است تا قابلیتهای خود را حتی در قارههای دیگر نیز به نمایش بگذارد.
اسکندر
ایران
یکشبه ره صد سالهرفته است.
منکران
غافلانند و نه عاقلان.
امپریالیسم و صهیونیسم
پهباد شاهد ایرانی را مهندسی معکوس میکند تا بلکه نظیرش را بسازد
روسیه در کره دموکراتیک
کارخانه ای برای تولید پهباد شاهد ایرانی با نوهای (know how) خریده شده از ایران تأسیس کرده است.
در رسانه ها
صحبت از تصمیم روسیه به خرید موشک از ایران می رود.
ایران را نباید دستکم گرفت
رشد علمی و تکنیکی و تکنولوژیکی ایران تحسین برانکیز است و فخر انگیز.
خامنه ای به همین دلیل از دیالک تیک دین و دانش سخن می گوید.
ایران زمان شاه کجا و ایران کنونی کجا؟
دشمنان ایران
دشمنان دستاوردهای صنعتی و علمی و تکنیکی و تکنولوژیکی ایران در مدتی کوتاه اند
ننگ بر کسی که از پیشرفت جامعه به دفاع برنخیزد.
سرودهی "سعدی علیه الرحمه" هم دروغ بر آمد:
مرحوم سعدی گفته بود...
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
حالا که بررسی میکنیم این شعار در حال حاضر یک شعار میانتهی است، سعدی چنین گفته بود، و چه نیکو گفت، اما امروز صدای او در هیاهوی فریادها و فاجعهها گم شده است.
آری، روزگاری شاید انسانها از یک گوهر بودند، اما امروز هر کس خنجر در پشت دیگری دارد.
نه کسی از درد دیگری به خود میپیچد، نه زخمی بر جان همسایه دل کسی را میلرزاند.
رنج، کالای خصوصی شده؛ همدردی، شعاری برای فریب؛ و محبت، واژهای منقرضشده در قاموس بشر.
انسان امروز، نه برادر انسان، که شکارچی اوست.
دستهایی که باید برای نوازش باشند، سلاح میسازند؛
چشمانی که باید اشک همدردی بریزند، خالیاند از هر ترحمی؛ و دلهایی که باید خانهی عشق باشند، انبار کینه و طمع شدهاند.
هیچ درندهای با گونهی خویش نمیکند آنچه آدمی با آدمی میکند.
هیچ حیوانی فرزندان خود را در آتش نمیسوزاند، یا به خاطر نفع، همنوعش را نابود نمیکند.
جنایاتی که بشر مرتکب میشود، در طبیعت دیده نمیشود؛
انسان، در توحّش، از هر وحشی فراتر رفته است.
و آن جملهی مشهور امروز دیگر نه اعتقاد، که افسانهای است برای خواباندن وجدان.
«بنیآدم» سالهاست که دیگر اعضای یک پیکر نیستند؛
هر عضو، علیه دیگری قیام کرده است؛
و اگر امروز کسی ز درد کسی نمینالد، شاید چون زخمزننده، همان نزدیکترین اوست.
احمد سعیدی
سعدی نگفنه که
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
ادبای بیشعور شعر سعدی را تحریف کرده اند و به خیال خود تصحیح کرده اند.
ضمنا
مگر در فقه اسلامی و بیولوژی جهانی
بنی آدم اعضای یک پیکر اند و نه دو پیکر.
نران
مگر
بدون مادگان
می توانند تولید مثل کنند.
تولید مثل
فقط در سایه ترکیب دو نطفه نر و ماده میسر می شود.
خصلت همه چیز هستی
دیالک تیکی است
به همین دلیل
به محض تشکیل تندیس آدم
تندیس حوا تشکیل می یابد.
یعنی
دیالک تیک نر و ماده
دیالک تیک حوا و آدم
دیالک تیک زن و مرد.
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از ان ماده و زن و حوا است و نه از ان نر و مرد. و آدم
مرد ساز دوم را میزند
سعدی از پیروان کریم است و طرز تفکر کریم
دیالک تیکی است.
سعدی گفته:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
معنی تحت اللفظی:
بشریت
شبیه اندام و ارگانیسمی است
و
ابنای بشری
شبیه اعضا و ارگان های این اندام هستند
و
میان ابنای بشر رابطه ارگانیک (رابطه عضوی) وجود دارد
ضمنا
ماهیت همه موجودات و نه فقط آدمیان
مادی است.
سعدی از مونیسم (وحدانیت) ماتریالیستی سخن می گوید
ما ۵۲۵ سال است که اشعار و آثار سعدی را کلمه به کلمه تحلیل مارکسیستی میکنیم
و
اجنه می خوانند و کیف جن می کنند
فقط آدمیان در بند بند تنبانند و جزعلافی و عیاشی کسب و کاری ندارند
بذر اندیشه بپاش و خرمن عمل درو کن.
راسل
راسل ریاضیدان بزرگی بوده است و با وایتهد
بزرگ ترین اثر مته متیکی قرن بیستم را به رشته تحریر در آورده است
ولی از فلسفه علمی خبر نداشته است.
او هنوز نمی داند که تئوری (اندیشه و نظر و ..)
خصلت طبقاتی دارد.
یعنی اندیشه و تئوری ماورای طبقاتی وجود ندارد تا بذرش را بپاشند و خرمن پراتیک (عمل) درو کنند.
هر اندیشه ای
حتی هر اه و عطسه و سرفه ای
ماهیت طبقاتی دارد
و
انعکاس منافع طبقاتی معینی است.
بی طرف فقط در کره بی سکنه مریخ یافت می شود و نه در کره زمین غمین
جنگ جهانی سوم
قاماس قاماس
تدارک دیده می شود.
پوتین
این معلم بینوایش را
از همان روز اول رسیدن به قدرت
آلت دست قرار داده است تا دل و دین سکنه روسیه را برباید.
همه سیستمداران جوامع طبقاتی
عوامفریب اند
داوری معلم در باره پوتین
شنیدنی بود
گفت:
هوش متوسطی داشت
و
سوقاتش به پوتین
دیدنی و در رسانه های نشان دادنی.
دو شیشه ترشی خانکی به شاگرد بی استعدادش داد.
پوتین اما فقط یک شیشه برداشت و ضمنا
به خانه فقیرانه اش اشاره رفت
و
اهدای خانه بهتری را به نوکرانش در نظر گرفت.
و
حالا
به عوامفریبی ادامه می دهد.
پوتین در گذر از شط خون خلق های روسیه به قدرت رسیده است
ازادی و یا اختیار
یک مفهوم فلسفی است و تعریف واحدی دارد.
مثل همه مفاهیم فقهی و فلسفی و علمی وهنری و غیره که تعریف عینی و علمی دارند و نه تحریف میلی و دلبخواهی
ای الفبای مارکسیسم
تو کجایی تا شویم ما نوکرت
چارقت دوزیم
کنیم شانه خرت؟
«اینکه چه نوع حکومتی بر سرکار بیاید اهمیتش بهمراتب بیشتر از سرنگون کردن یک رژیم است.
ما می خواهیم به نظم جدید وبهتری در جامعه دست یابیم: در این جامعه جدید و بهتر، نه ثروتمند و نه فقیر باید وجود داشته باشد. همه باید کار کنند نه یک مشت ثروتمند، بلکه همه زحمتکشان باید از ثمره کار مشترک خود بهره مند شوند. ماشینها و سایر پیشرفتها باید کار همه را آسانتر کنند و نه اینکه عدهای را قادر به ثروتمند شدن با هزینه میلیونها و دهها میلیون نفر کنند. این جامعه جدید و بهتر، جامعه سوسیالیستی نامیده می شود...»
نوع حکومتی چه فرقی با رژیم دارد؟
حکومت = رژیم
این جمله نمی تواند از لنین باشد و اگر واقعا درست ترجمه باشد و از لنین باشد، غلط است.
این اندیشه
ساده لوحانه و سطحی است.
مارکسیسم ـ لنینیسم اما رایکال و ریشه گرا ست
مارکسیسم ـ لنینیسم
واله و مبهوت شاخه ها و برگها و حکومت ها نمی شود تا عوض بشوند ویا نشوند.
مثال:
حکومت و رژیم سلطنتی عوض شده
حاکمیت اما به جای خود مانده است.
مارکسیسم ـ لنینیسم
دست به ریشه می برد
به قول لنین
نیروهای مولده را معیار قرار می دهد
یعنی مناسبات تولیدی را
زیربنای اقتصادی را
حاکمیت طبقاتی را و نه حکومت را
در مد نظر قرار میدهد
بزرگترین دستاورد جنگ دفاعی ۱۲ روزه غربال کردن خائنین و وطن فروشان و دشمنان سرزمین مادری در پیشگاه مردم بود
آرش
جهان وارونه را باش:
آرش
با مفاهیم خیانت و خرید و فروش وطن و دشمنان سرزمین
دست به «روشنگری» می زند.
در حالیکه علمی ترین و مارکسیستی ترین تحلیل از ساز و مان مجاهدین خلق را
سید علی خامنه ای عرضه می دارد.
اگر به کوچه ما امدی چراغ بیار.
تفکر
یا تفکر مفهومی است و یا اصلا تفکر نیست.
کانت
خیانت و وطن و دوست و دشمن خاک و سرزمین و کشور به چه معنی اند؟
اتفاقا هدف امپریالیسم و صهیونیسم و حتی فوندامنتالیسم سنی (عردوغان و شرکاء )
نه دشمنی با خاک مادری و پدری آرش ها
بلکه تعشق و تسخیر و تصاحب آن است.
اگر تیز بنگری
محتوای همه جنگ ها دشمنی با توده ها ست و نه با کشورها.
قربانیان اصلی جنگ ها هم توده ها هستند و نه طبقات حاکمه
پسر نتان از سرزمین مادری اش به سرزمین پدری اش فرار کرده است.
خیانت چیه؟
مگر رژیم شاه چگونه سرنگون شده است؟
دار و دسته خمینی از امپریالیسم چک سپید گرفته بود
ارتش شاه اصلا مقاومت نکرد
هر پدیده جامعتی و حتی طبیعتی در دیالک تیک داخلی و خارجی رخ می دهد
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر