۱۴۰۴ مرداد ۳۰, پنجشنبه

درنگی در «انسان از دیدگاه مارکس» اثری از اریش فروم (۳)

 

 

اریش فروم 

 (Erich Fromm

( ۱۹۰۰ – ۱۹۸۰)

اریش فروم

مارکس در ابتدا عمل انسان را «فعالیت»، و نه «کار» می نامید و از «الغاء کار» بعنوان هدف سوسیالیسم سخن میگفت. 

بعدها که وی بین کار آزادانه و کار بیگانه‌شده تفاوت قائل گردید از مقولۀ «کار آزادانه» استفاده کرد.

 فروم در این جمله، مدعی این است 

که

مارکس 

کار را به کار آزادانه و کار بیگانه شده طبقه بندی کرده است.

اما منظور از ایندو مفهوم چیست؟


کار آزادانه و یا کار اختیاری محض وجود ندارد.

برای اینکه اختیار (آزادی) به تنهایی وجود ندارد تا احیانا کار اختیاری هم وجود داشته باشد.

اختیار 

(آزادی)

در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) وجود دارد و نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن جبر (ضرورت) است.

این بدان معنی است

که

هر کاری بنا بر جبری (ضرورتی) صورت می گیرد.

اگر ضرورتی در بین نباشد، کسی زحمت انجام کاری را به خود نمی دهد.

حتی کار هنری مثلا سرایش شعر بنا بر ضرورتی صورت می گیرد.

شعر برای شاعر

مثلا

 ابزار نوعی تخلیه فشار روحی و روانی است.

شعر

چه بسا 

ترفندی برای گرم و نرم و خام و خر کردن حریفی و یا حریفه ای است.

شعر

گاهی

ابزاری برای امرار معاش است.

به همین دلیل

شعر

خصلت کالا به خود می گیرد و خواننده و شنونده شعر به درجه مشتری ارتقا می یابد و 

شاعر دربدر دنبال مشتری می گردد تا کالای خود را به فروش رساند و نانی در آورد.

 

اگر شاعر به سرایش شعری نپردازد، چه بسا جنون می گیرد.

یعنی

کار به اصطلاح اختیاری هنری به هنرمند تحمیل می شود.

یعنی

یکی از نیازهای هنرمند با تولید آثار هنری برآورده می شود.

دم زدن از کار اختیاری به همین دلیل ساده لوحانه و کوته اندیشانه است.

فرق هم نمی کند مدعی مارکس باشد و یا هر کس دیگر.

مراجعه کنید

به

جبر

(ضرورت)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14206


اختیار

(آزادی)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7701

 

آزادی

(اختیار)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8104

 

پایان

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر