مهدی اخوانثالث
پدربزرگ شدم دخترم پسر زایید
خجستهبادا گفتم چنانکه باید گفت
زنم که او هم مادربزرگ شد نوه را
به بر گرفت و ببوسید و شاد گشت و شکفت
فرارسید چو شب
گفتم:
«ای خدا چه کنم؟»
زنم
«چه گفتی»
پرسید و پاسخی نشنفت
پدربزرگ شدن خودبهخود ندارد عیب
چگونه در بر مادربزرگ باید خفت
پایان
عیب مشترک مردجماعت
توهم همیشه جوانی خویش است.
اگر احیانا شاعر باشند
این توهم صد چندان می شود.
مادر بزرگ ها
چه بسا دهها سال
جوانتر و زیباتر و کوشاتر از پدر بزرگ ها هستند.
این تازه چیزی نیست
اخوان در شعر دیگری
زنش را به عفریته واره ای تشبیه کرده است.
خودستایی و زن ستیزی بدبختی بزرگی است
کشور ذلیل یعنی از باکو تا بیروت و بغداد و استرالیا میتونن براش جفتک بندازند و فکر میکنه با رونمایی دو تا کلاهک موشک اقتدارش برمیگرده!
نه خیر. اقتدارت وقتی برمیگردد که با اردنگ کل سفارت المان و استرالیا را از کشور پرت کنی بیرون.
رونمایی شهرک موشکی دیگه کهنه شده و کسی را نمیترسونه. الان سفارت اذربایجان باید مخروبه میشد نه اینکه رییس جمهور الدنگ ما به هر بهانه ای برای کون لیسی علیف به باکو سفر کنه.
جمهوری اسلامی قبل از اسراییل و امریکا خودش را براندازی میکنه. این خط و این هم نشان!
سیاح
سیاح سواد ندارد
مهدی بیا
مهری برو.
هنر سیاح هارت و پورت توخالی است.
شق القمر سیاح
تحقیر بی شرمانه شخصیت های مذهبی و سیاسی کشور است
سیاح خیال میکند که با تحقیر عراقچی و پزشکیان و سید علی
خودش به عنوان علامه دهر نمودار می گردد.
عراقچی و پزشکیان و سید علی
صدهزاربار فرهیحته تر از
ترامپ و پوتین و پالان و ماکرون و مرتس و ملونی و برلسکونی و سارکوزی و علی پف و عردوغان و نتان و غیره اند
اگر سیاح سواد می داشت
به عوض فحاشی
افکار افراد را تحلیل علمی و انقلایی می کرد
«یوخدور علاج»
سویله دی
«درد جهالته.»
نادانی
درد بی درمانی است
گفتگو بین رفیق استالین و سفیر افغانستان سلطان احمد خان، در مورد توسعه و پیشرفت افغانستان
تاریخ: ۶ جون، ۱۹۴۶
بخشی از مکالمه:
«همانطور که مارشال استالین میدانند، افغانستان کشوری بسیار عقبمانده است. به همین دلیل، آقای سفیر احمد خان میخواهد از مارشال استالین مشورت بگیرد، که دولت افغانستان برای پیشرفت کشورش چه باید بکند؟ به دلیل روابط خاص افغانستان با قدرتهای بزرگ در گذشته، مردم افغانستان از نظر فرهنگی بسیار عقبماندهاند.
رفیق استالین پاسخ داد که آنها قبل از هر چیز باید سطح سواد مردم را از طریق اجباری کردن آموزش ابتدایی بالا ببرند. این کمک زیادی میکند.
احمد خان گفت که تمام گامها و ابتکارات مترقی دولت افغانستان با مقاومت مردم عقبمانده و تاریک اندیش افغانستان مواجه میشود.
رفیق استالین گفت، جاپان ۷۰-۸۰ سال پیش کشوری عقبمانده بود، اما اجباری شدن آموزش ابتدایی که در آنجا آغاز شد، کمک زیادی به پیشرفت جاپان کرد. اگر دولت این کار را بخواهد، چه کسی میتواند جلوی آن را بگیرد؟
احمد خان گفت که مردم افغانستان بسیار سرکش هستند. دو انقلاب در افغانستان بر علیه مکاتب و حجاب زنان رخ داده است.
رفیق استالین گفت، یک زن میتواند با میل خود حجاب بر سر کند، همچنین رفیق استالین نمیگوید که مدارس باید بدون ملاها باشند. ما باید افراد مترقی را در میان ملاها پیدا و جذب کنیم و از آنها برای گسترش دانش استفاده کنیم. رفیق استالین آموزشهای ضد دینی را پیشنهاد نمیکند.
احمد خان در پاسخ به رفیق استالین گفت که افراد مترقی و روشنفکر بسیار کمی در میان ملاها یافت میشوند.
اما رفیق استالین تاکید کرد که اگر افغانستان کشوری عقبمانده باقی بماند، بسیار بد خواهد بود. به همین دلیل، افغانستان باید آموزش ابتدایی اجباری را رواج دهد و برای این کار کشور به ساخت مکاتب زیادی نیاز دارد. احمد خان گفت که در حال حاضر ۳۰۰۰ مکاتب در کشور وجود دارد. رفیق استالین گفت که این کافی نیست و پرسید که آیا در افغانستان آکادمی علوم، دانشگاهها و اساتید آن وجود دارند؟
سفیر احمد خان گفت که این نهادها وجود داشته و اساتید خود را دارند که در اروپا تحصیل کردهاند. رفیق استالین دوباره تاکید کرد که افغانستان به لبیه های عالی زیادی نیاز دارد تا بتواند معلمانی برای مناطق روستایی تربیت کند، اما ملاهای مترقی که ضد آموزش نیستند، نباید طرد شوند، ملاهایی که ضد آموزش هستند باید مورد انتقاد قرار گیرند.
رفیق استالین مثالی آورد که در سال ۱۹۱۸ تنها ۳٪ از جمعیت آذربایجان سواد داشتند، اما اکنون این میزان به ۹۵٪ رسیده است و تنها ۵٪ از جمعیت آذربایجان هنوز بیسواد هستند.
احمد خان گفت، یک نکته دیگر هم دارم و آن این است که تغییر رسم الخط عربی در افغانستان نیز بسیار ضروری است، چون یادگیری آن بسیار دشوار است.
رفیق استالین گفت که در افغانستان شما باید دو رسم الخط را رایج کنید، یکی رسم الخط عربی تا ملاها علیه دولت شورش نکنند و دیگری رسم الخط سکولار، مانند خط لاتین. اگر رسم الخط عربی رشد کشور را تضعیف میکند، پس شما باید رسم الخط فونیتیک را رایج کنید. وضعیت در چین حتی بدتر از این است. آنها خواندن و نوشتن را در ۱۰ سال یاد میگیرند.
سفیر احمد خان گفت این یک پیشنهاد بسیار به جا است. رفیق استالین پرسید نمیدانم امانالله خان زنده است یا نه، او مردی مترقی بود. احمد خان پاسخ داد که امانالله خان در ایتالیا زندگی میکند. در مورد مترقی بودن امانالله خان، سفیر احمد خان گفت که مارشال استالین که یک انسان مترقی است، اما در مورد پوشیدن چادر توسط زنان از انتخاب شخصی آنها حمایت میکند، اما امانالله خان وقتی از اروپا بازگشت، از زنان خواست که روسریهای خود را بردارند.
رفیق استالین گفت، اگر اینطور باشد، پس امانالله خان بسیار ساده بود. او با این موضوع سطحی برخورد میکرد.»
ثبت شده توسط و. پاولوف
ترجمه از روسی: دکتر الینا لاورینا
ترجمه به فارسی: سپرغۍ
به نظر استالین
تنها راه غلبه بر عقب ماندگی مبارزه با بیسوادی است.
این به چه معنی است؟
این بدان معنی است که
شعور تعیین کننده وجود است
این به چه معنی است؟
این بدان معنی است که
جهان بینی استالین
ایدئآلیستی است
یعنی شبیه جهان بینی روحانیت است.
یعنی
استالین وارونه اندیش است.
یعنی
روی کله اش ایستاده است و نه روی پاهایش.
شعور (سواد)
اما انعکاس وجود است
شعور
تابع وجود است.
عقب ماندگی جامعه
ریشه در وجود جامعتی دارد
همان وجودی که افسار شعور به دستش است.
اگر استالین از مارکسیسم خبر می داشت
می گفت:
شیوه تولید مایجتاج را باید بهبود بخشید
مثلا دامداری را
کشاورزی را
صنایع دستی را
...
باید توسعه بخشید
در آن صورت
شعور درخور
قوام می یابد و مردم داوطلب رفتن به مدرسه و فراگیری علم و فن و فرهنگ می شوند
چون به علم وفن وفرهنگ
نیاز مبرم پیدا می کنند.
نیاز
موتور محرکه موجودات است
رضا پهلوی در قامت کاندیدای دریافت جایزه نوبل فیزیک
دوستان سلام: دانالد ترامپ سخت به دنبال گرفتن جایزه صلح نوبل است، چون باراک اوباما آنرا گرفت. معصومه علینژاد قمیکلایی نیز دنبال همان جایزه بود، ولی به این نتیجه رسید که بی سر و صدا پول دراوردن بیشتر به صرف است، و به همین دلیل ساکت شد.
در این میان، رضا پهلوی، حسرت السلطنه، باردیگر "ثابت" کرد که از "هوشی" بی نظیر برخوردار است. وقتی از او سوال شد که اگر جمهوری اسلامی سقوط کند، سرنوشت تکنولوژی پیشرفته موشکی ایران چه میشود، با دانش عمیقی که درباره انرژی، تکنولوژی، و استفاده دوگانه از آنها دارد پاسخ داد که آنرا برای انرژی خورشیدی بکار خواهد برد.
کمیته جایزه نوبل در سوئد بعد از شنیدن این سخن عمیق، بلافاصله حسرت السلطنه را نامزد جایزه نوبل فیزیک کرد که در اکتبر اعلام میشود.
همزمان، کمیته نوبل اعلام کرد که هر کسی که قادر باشد مغز حسرت السلطنه، مشاوران [بخصوص سعید قاسمی نژاد]، و هواداران او را درمان کند، نامزد دریافت جایزه نوبل پزشکی خواهد شد.
دو سه سال پیش احمد وحدت خواه، یک سلطنت طلب دو آتشه در بریتانیا، در یک "مقاله" - در حقیقت توهم نامه - نوشت "رضا پهلوی در قامت ستار خان!" حال باید بگوییم "رضا پهلوی در قامت آلبرت اینشتین، ورنر هایزنبرگ، اروین شرودینگر، مکس بورن، ....!"
کسانی که به اسم جبهه اصلاحات بیانیه تسلیم ایران مقابل امریکا را نوشته اند،
عمله های بی جیره و مواجب دشمن هستند
قبلا میگفتند سازش کنیم تا وضع اقتصادمان خوب شود، دیگر این حنای شان هم رنگی ندارد چون همه دیدند که امریکا وسط مذاکره به ایران حمله کرد
تا وقتی سایه رهبرانقلاب بر سایه این کشور است، کسی نمیتواند ایران را تسلیم کند
اگر قرار به “تغییر پارادایم” باشد، باید کم کاری هایمان در مقاومت را جبران کنیم
ثابتی
اختلاف نظر بین شخصیت ها و جناح های مختلف طبقات حاکمه
امری طبیعی است.
مثال:
بین حزب سوسیال دموکرات المان و احزاب امپریالیستی دیگر
اختلاف نظر هست.
این اختلافات نظر اما
درونطبقاتی اند.
هر دو جناح
هدف و آماج طبقاتی واحدی دارند و ان حراست از حاکمیت طبقه حاکمه مربوطه است.
دلایل قوی باید و منطقی.
به عوض تهمت زنی و لجن پراکنی به همدیگر
بهتر است که هماندیشی علمی و منطقی و عقلی صورت گیرد
دلیل اختلاف نظر درونطبقاتی
این است که طبقه حاکمه از اقشار متفاوت
ترکیب و تشکیل یافته است که منافع قشری متفاوت دارند
نه.
هدف چیز دیگری است.
چیست؟
هدف از کودتای ۲۸ مرداد در ایران و اندونزی و غیره چی بود؟
هدف از جنگ بین اسرائیل با اعراب مثلا مصر و غیره چه بود؟
هدف از جنگ ویتنام چه بود؟
هدف از جنگ اوکراین چیست؟
•پاسخ•
-«چه میکنی؟ چه میکنی؟
در این پلید دخمهها،
سیاهها، کبودها،
بخارها و دودها؟
ببین چه تیشه میزنی
به ریشهی جوانیت؛
به عمر و زندگانیت؛
به هستیت، نشانیت!
تبه شدی و مردنی؛
به گورکَن سپردنی؛
چه میکنی؟ چه میکنی؟»
-«چه میکنم؟ بیا ببین
که چون یَلانِ تَهْمْتَن،
چهسان نبرد میکنم.
اُجاق این شراره را
که سوزد و گُدازَدَم،
چو آتش وجود خود،
خموش و سرد میکنم.
که بود و کیست دشمنم؟
یگانه دشمن جهان.
هم آشکار، هم نهان.
همان روانِ بیامان،
زمان، زمان، زمان، زمان!
سپاهِ بیکَرانِ او:
دقیقهها و لحظهها.
غروب و بامدادها.
گذشتهها و یادها.
رفیقها و خویشها.
خراشها و ریشها.
سرابِ نوش و نیشها،
فریبِ شاید و اگر،
چو کاشهای کیشها.
بَسا خَسا بهجای گل،
بَسا پَسا چو پیشها.
دروغهای دستها،
چو لافهای مستها؛
به چشمها، غبارها،
به کارها، شکستها.
نویدها، درودها.
نبودها و بودها.
سپاه پهلوان من،
به دخمهها و دامها:
پیالهها و جامها،
نگاهها، سکوتها،
جویدن بُروتها.
شرابها و دودها،
سیاهها، کبودها.
بیا ببین، بیا ببین،
چهسان نبرد میکنم؛
شکفتههای سبز را
چگونه زرد میکنم!»
پاسخ از کتاب زمستان
مهدی اخوان ثالث(م - امید)
تهران - مهرماه ۱۳۳۴
پ.ن:
بُروت= سِبیلِ پشت لب مردان
این خانم نوشی دادگستر رهبر حزب چپ سوئد است که لبخندی از رضایت بر لب در کنار این دلقک اکرایینی که مملکتش را برباد داده دارد. رهبری که در کنار فاشیستهای اکراینی احساس غرور میکند اما نمایندگان و اعضای حزب خودش را که از آرمان فلسطین دفاع میکنند با کمک لابیستهای صهیونیست تحت تعقیب قرار میدهد و با بهانه های واهی از حزب اخراج میکند به امید اینکه در دولت بعدی خودش و حزبش چند پست وزراتی بگیرد.
پ. ن. نام این حزب قبلا حزب چپ کمونیست بود.، بعد واژه کمونیست را از نام حزب برداشتند و همین اواخر در زمان رهبری ایشان واژه سوسیالیسم هم از برنامه حزب حذف شد.
روشنفکران ایرانی
هنری جز فحاشی ندارند.
هر کس در دار و دسته انها نباشد،
زباله است و جز توهین و تحقیر و تخریب نصیبی ندارد.
زلنسکی
را می توان مورد تحلیل مارکسیستی (علمی و انقلابی) قرار داد
ولی نمی توان به لجن کشید.
اولا
تفاوت طبقاتی بین پوتین و او وجود ندارد:
هر دو مأمور و نماینده اولیگارش ها هستند.
ثانیا
اگر خود مدعیان
جای او بودند چه می کردند ؟
ضمنا اوپوزیسیون ایرانی چه می کند؟
ثالثا
اگر زلنسکی گروگان و متحد باند باندرا ست
پوتین کیست و بهترین رفقای پوتین کیانند؟
رابعا
وابستگی به امپریالیسم که بدتر از نابودی ملی و نوکری اولیگارشیسم روس نیست
چرا مادرمان را دوست داریم؟
کسی که این ادعا را می کند
معنی دوست داشتن را نمی داند.
علاوه بر این
کر و کور و خر است.
فرزند
مادر و پدر را کلفت و نوکر ادراک می کند و خود را کدبانو و ارباب.
عشق فرزند به والدین
شبیه عشق ارباب به نوکر و کلفت است.
نفی نفی
یکی از قوانین مهم دیالک تیک است
کریم ۱۴۰۰ سال قبل حتی میدانست
دکاتر کذا و کذا
عقب مانده تر از کریم اند :
انما اولادکم فتنه عدو لکم
توله های تان اسباب آزمایش اند
و
دشمنان تان اند
همسایه ما دشات می مرد
به پسرش زنگ زدیم
نیامد
پزشک است.
گزارش مشترک روزنامه گاردین، نشریه اسرائیلی-فلسطینی ۹۷۲ و وبسایت عبریزبان «لوکال کال» نشان میدهد ارتش اسرائیل طی دو سال گذشته درباره شمار کشتهشدگان نیروهای حماس و جهاد اسلامی آمارهایی ارائه کرده که با واقعیت فاصله چشمگیری دارد.
بر اساس دادههای یک پایگاه اطلاعاتی محرمانه، تا ماه مه ۲۰۲۵ تنها حدود ۸۹۰۰ نفر از مجموع بیش از ۴۷ هزار نیروی ثبتشده حماس و جهاد اسلامی بهطور قطعی یا احتمالی کشته شدهاند. این رقم بسیار کمتر از آمار رسمی اعلامشده از سوی مقامهای اسرائیلیست که شمار تلفات نظامی حماس را بین ۱۷ تا ۲۰ هزار نفر عنوان کرده بودند.
همزمان، بررسی همین دادهها نشان میدهد بیش از ۸۳ درصد قربانیان جنگ غزه غیرنظامی بودهاند. به عبارت دیگر، در ازای هر عضو حماس یا جهاد اسلامی که کشته شده، دستکم چهار تا پنج غیرنظامی جان خود را از دست دادهاند.
منابع اطلاعاتی تأکید کردهاند که ارتش اسرائیل از ابتدای جنگ، شمار کشتههای شبهنظامیان را بهعنوان شاخص موفقیت نظامی معرفی کرده است؛ اما در واقع این رویکرد، در سایه مرگ دهها هزار غیرنظامی، بیشتر به ابزاری برای تبلیغات داخلی و ترمیم شکستهای ۷ اکتبر بدل شده است.
یکی از افسران پیشین ارتش اسرائیل به گاردین گفته است: «ما صفحه نمایشگری زیبا از آمار تلفات داشتیم، مانند صفحه امتیاز مسابقه فوتبال که هر روز بهروزرسانی میشد و فرماندهان با نگاه به بالا رفتن عددها احساس موفقیت میکردند، اما هیچکس نمیدانست هدف واقعی جنگ چیست. همهچیز به اعداد تقلیل پیدا کرده بود.»
این افشاگریها در حالی منتشر میشود که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل – که به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در دیوان کیفری بینالمللی تحت تعقیب است – وعده داده با یک عملیات زمینی دیگر در شهر غزه، «آخرین پایگاههای تروریستی» را نابود خواهد کرد. اما کارشناسان نظامی غربی هشدار دادهاند که ادامه این مسیر نهتنها به پیروزی نمیانجامد بلکه به تقویت دوباره حماس و طولانیتر شدن جنگ کمک خواهد کرد.
ارتش اسرائیل در واکنش به گزارشهای منتشرشده تنها اعلام کرده که «ارقام ارائهشده نادرست هستند» اما توضیحی درباره تناقض دادههای داخلی و آمار رسمی ارائه نداده است.
دلیلش چیست؟
به عوض تکرار مو به موی اخبار
بیندیشید.
هدف حماس از حمله بر اسرائیل
کشاندن ارتش اسرائیل به خاک غزه و تهاجم پارتیزانی بر آن بود.
اسرائیل
هم برای حمله حماس زمینه سازی کرده بود
و
هم حمله مجدد بر غزه را تدارک دیده بود و حتی تمرین کرده بود.
حماس ان کرد که اسرائیل می خواست.
به همین دلیل
دهها ساعت طول کشید تا اسرائیل به حمله حماس واکنش نشان دهد.
اسرائیل حمله حماس را به حمله القاعده در ۱۱ سپتامبر و یا حمله فاشیسم ژاپن بر پرل هاربر وانمود کرد تا حمایت افکار عمومی جهانی را برای حمله بر غزه جلب کند.
تیر حماس به سنگ خورده است
و
بیش ۱۶۰ هزار تن از سکنه غزه نابود شده اند که نصف شان زن و بچه است
غزه خرابات شام شده است.
فاجعه ادامه دارد.
نه اسرائیل دنبال راه حل اختلافات است و نه حماس.
اسرائیل از موضع قوت در صدد امحای حماس و خلق فلسطین است
و
حماس از موضع ضعف در صدد امحای اسرائیل
خرد در خواب است
و
خواب خرد به بیداری هیولا انجامیده است.
برای درک دلیل درج این تصویر باید به خواندن تحلیل خطر کنید.
البته اگر سودای فراگیری چیزی را دارید.
یک روز پس از سخنرانی اقای خامنه ای در خصوص بیفایده بودن مذاکرات، مذاکرات ایران و اروپا نه برای رفع تحریم، که برای «بدیم بره» های تازه شروع شد!
سیاح
محتوای مذاکرات
دیپلوماتیک است.
عراقچی و یاران می دانند که امپریالیسم خصم ااستقلال خلق ها ست.
سید علی
رهنمودهای استراتژیک می دهد تا سیساتمداران دستخوش خوشخیالی نشوند و خر نشوند.
افکار سید علی را باید تحلیل کرد و نه تحقیر.
در ایران پاکسازی عوامل موساد ادامه دارد. تازهترین نمونه در شاهرود بود؛ جایی که پلیس و بسیج یک کامیون «نیسان» را متوقف کردند و در آن بیش از ۱۱ هزار قالب ساخت سلاح و نوارهای مهمات کشف شد. راننده بازداشت شده است.
این کشف نشان میدهد شبکههای موساد در ایران فراتر از ترور عمل کرده و به دنبال ایجاد خطوط تولید زیرزمینی بودهاند. اما ضربات پیاپی نیروهای امنیتی نشان میدهد کریدورهای دشمن یکی پس از دیگری بسته میشود و جبهه دوم علیه موساد در داخل کشور فعال است.
ین همان دشمنی که در سازمان ملل با فرش قرمز و کف زدن استقبال میشود!
سازمان ملل سرویسچی صهیونیسم است؛ پوششی برای جنایتکارانی که خون ملتها را میریزند.
اما ایران در میدان، همه این نقابها را میدرد.
آبرو می رود
ای ابر سیاح بار
ببار.
مگر
چین و پوتین
با امپریالیسم امریکا
مذاکره نمی کنند و رابطه ندارند.
بهترین رابطه را پوتین با ترامپ دارد
با ولخرچی پوتین
ترامپ دو بار
انتخاب شده است.
سرمشق چین
امپریالیسم امریکا ست
در چین گونتاناموی امریکا
مو به مو تکرار شده است
هارت و پورت
سلمان فارسی
آدم باید کر و کور و خر باشد و از ایوان مداین فذافی و صدام و اسد درس عبرت نگیرد.
ویرایش:
آفتاب
آفتاب زیباست
همه گیاهان این را میدانند
همه ماسه ها؛
پس آن عابر خاموش
در گوشه ی (جوار جاده، در حاشیه جاده، در کنار جاده ) جاده به چه می اندیشد؟
شاید به طفلش که بیامر (پیامبر، بی مادر) است
شاید به نان
شاید به همرس (همسر) زیبایش
که حامله است:
ولی او نیز باید این را بداند
که آفتاب خیلی زیباست.
۲۱ اسد ۱۳۵ (؟)
انیس آزاد
هیج چیز زیبا و یا زشت محض نیست.
همه چیز دیالک تیکی از زشت و زیبا ست.
دانستن این نکته که خصلت و ساختار همه چیز
دیالک تیکی است
تنها راه نجات از گمراهی است.
مثال:
نران و زنان پلی بوی
ظاهرا عاری از هر عیب اند و زیبا هستند
یعنی خورشید واره اند.
ولی هیچ خردگرایی حاضر نمی شود
یک لحظه با آنان همنشینی کند
چه رسد به همزیستی.
زیر انوار سوزان خورشید هم به همان سان کسی درنگ نمی کند
منظور از چپ چیست؟
تعارف را بگذاریم کنار و تعریف کنیم.
هیتلر هم چپ بوده است.
اسم حزب هیتلر = حزب ملی و سوسیالیستی کارگران آلمان بوده است.
اکنون هم فاشیست های المان
مثل چپ های ایران
همدیگر را رفیق صدا میکنند و عکس سندان و پتک و چکش بر اینجا و آنجای خود تتو (منبتکاری) کرده اند.
معیار عینی و علمی برای تمیز چپ از راست و شمال از جنوب چیست؟
بر چه اساسی میتوان دار و دسته ای را چپ محسوب داشت.
برای غزه امپریالیست ها اشک تمساح می ریزند
حتی تروریست های اسرائیل
پس از ترور عمل خود را قبیح می دانند و اشک می ریزند.
خیلی ها خودکشی می کنند
خیلی ها از کشور فرار می کنند تا به جبهه نروند
چپ اند ویا راست؟
محمود کارگر به عوض طرح سؤالات
بهتر است که پنبه از گوش بدر ارد و پارس پارسی سگان اواره و مغز خر خورده توده یشنود
تنها پارس است که می ماند (فروغ)
پارس پارسی سگان توده
سیاحان از الفبای مارکسیسم خبر ندارند.
طبقه متوسط (بورژوازی)
در انقلابات بورژوایی بر ضد فئودالیسم
در قرن هجدهم
سوبژکت تاریخ بودند و سرکرده انقلابات اجتماعی بودند.
پس از تشکیل جامعه سرمایه داری و تشدید مبارزات طبقاتی
طبقه متوسط (بورژوازی)
طبقه ای ارتجاعی است.
سوبژکت تاریخ اکنون
پرولتاریا ست.
در شرایط کنونی
بود و نبود کشور در خطر است.
ایران در محاصر ارتجاع بین المللی است.
مطالبات دیگر با توجه به این حقیقت امر
فاقد فعلیت و حقیقت و ضرورت اند.
اعمال ضد ملی اند.
دکتر هدا ناصر دختر جمال عبدالناصر رئیس جمهور پیشین مصر :
« نمى خواهيم تجربه ايران را تکرار کنيم، که آن را با همه جوانب و جزیيات دنبال کرديم و ديديم؛ که چگونه نيروهاى ملى و مارکسيست از انقلاب به رهبرى خمينى، عليه شاه حمايت کردند. اما وقتى اسلامگرايان به قدرت رسيدند، ديگران را سر به نيست کردند و نظام حکومت مدنى در ايران را تا به امروز، از صحنه روزگار زدودند. »
احمد مقیمی
همسر دختر ناصر (داماد عبداتناصر) ساکن لندن بود
و
جاسوس موساد بود؟
حالا دخترش
گیر داده به مارکسیست های کذایی ایران.
ما در ایران
هنوز مارکسیستی ندیده ایم.
معلوم نیست که دکتر هدا چگونه دیده است.
تنها مارکسیستی که در ایران
در حال حاضر
حی و حاضر است
سید علی خامنه ای است
که
عمرش دراز باد
در دل گفتمان سیاسی اسرائیل
۳ ارزش (؟) عمیق و ریشهدار شکل گرفته،
که نه تنها سیاست این کشور، بلکه نگاه آن به جهان و فلسطینیان را تعیین میکند.
این ۳ ارزش (؟)، ترکیبی از باور به
برگزیدگی،
ادعای قربانیبودن دائمی، و
انکار انسانیت برابر فلسطینیان است.
تا زمانی که این سه رکن در ذهنیت عمومی اسرائیلیها پابرجا باشد، هیچ رؤیایی برای صلح و عدالت تحقق نخواهد یافت.
محمد رحمانیان
اولا
ارزش معنی دیگری دارد.
خود برتر انگاری و مظلوم نمایی و تحقیر همنوع
ارزش محسوب نمی شوند.
ضد ارزش اند.
مفاهیم تعریف استاندارد علمی دارند.
ثانیا
جنگ ها و مبارزات و منازعات و اختلافات
طبقاتی اند و نه خرافاتی و توهماتی.
اختلاف خلق فلسطین با خلق یهود
بر سر اراضی است
و
ربط تعیین کننده ای به توهمات و خرافات آنان ندارد.
توهمات و خرافات
برای توجیه اختلافات و منازعات و مبارزات
به خدمت گرفته می شوند
یعنی
سطحی و ثانوی اند.
علاوه بر این
فقط در اینجا که نیست.
در خاوران خاور میانه و اوکراین و غیره
همان فاجعه تکرار می شود که پس از ج ج اول و دوم صورت گرفته است
باز تقسیم جهان و مستعمرات بین سرکردگان جدید جهان.
امپراطوری انگلیس یک زمان چی بود و از ان چی مانده است؟
تخریب برای تسخیر است
همه کشورهای خاورمیانه
تحت نفوذ شوروی بوده اند
و
اکنون باید تحت نفوذ امپریالیسم امریکا قرار گیرند
یا داوطلبانه و یا زورگویانه
مردم برگزیده و قربانیان جاویدان
(گفتاری قدیمی که هنوز موضوعیت دارد)
ــــــــــــــــــــــــــ
در دل گفتمان سیاسی اسرائیل 3 ارزش عمیق و ریشهدار شکل گرفته،
که نه تنها سیاست این کشور، بلکه نگاه آن به جهان و فلسطینیان را تعیین میکند.
این 3 ارزش، ترکیبی از باور به
1) برگزیدگی،
2) ادعای قربانیبودن دائمی، و
3) انکار انسانیت برابر فلسطینیان است.
تا زمانی که این سه رکن در ذهنیت عمومی اسرائیلیها پابرجا باشد، هیچ رؤیایی برای صلح و عدالت تحقق نخواهد یافت.
باور به برگزیدگی و مصونیت از قانون
ــــــــــــــــــــــــــ
یکی از ارزشهای بنیادین در گفتمان اسرائیلی این است که مردم یهود «ملت برگزیده» هستند؛ ملتی که خود را فراتر از هر قانون و قاعده جهانی میبیند. بر اساس این دیدگاه، هیچ نهاد بینالمللی و هیچ جامعه جهانی حق ندارد به اسرائیل بگوید چه باید بکند. قوانین بینالمللی، حقوق بشر یا قطعنامههای سازمان ملل، همه برای دیگران است و نه برای اسرائیل. این منطق ساده اما خطرناک با نوعی غرور تاریخی پیوند خورده است:
چون ما «برگزیده» هستیم، هر اقدام ما مشروع است و هیچ قدرتی توان بازخواست ندارد. در چنین چارچوبی، مفهوم پاسخگویی بیمعنا میشود و خشونت میتواند در پوشش تقدس و استثناگرایی تداوم یابد.
ادعای قربانی مطلق
ــــــــــــــــــــــــــ
دومین ستون این نظام فکری، هویت قربانی است. اسرائیل نه تنها خود را قربانی میداند بلکه اصرار دارد تنها قربانی تاریخ باشد. این روایت تا جایی پیش میرود که حتی خشونتهای ارتکابی علیه فلسطینیان هم با همین منطق توجیه میشود. بیادآورید جمله مشهور گلدا مایر، نخستوزیر پیشین اسرائیل را:
«ما هرگز عربها را نمیبخشیم که ما را مجبور کردند کودکانشان را بکشیم!»
در این نگاه، اسرائیل نه تنها برای اقداماتش مسئولیتی ندارد بلکه همواره تحت فشار و اجبار قرار گرفته است. چنین روایتی، قتل و سرکوب را به عنوان «حق قربانی» مشروع جلوه میدهد؛ قربانیای که بهزعم خود حق دارد هر اقدامی بکند چون تنها او رنج کشیده و تنها او درد دیده است.
انکار انسانیت برابر فلسطینیان
ــــــــــــــــــــــــــ
سومین ارزش ریشهدار، باور به برتری ذاتی اسرائیلیها و غیرانسانبودن فلسطینیان است.
در لایههای پنهان ذهنیت اجتماعی، فلسطینیان موجوداتی معرفی میشوند که «مانند ما نیستند»: آنها فرزندانشان را دوست ندارند، زندگی برایشان ارزشی ندارد، به دنیا آمدهاند که بکشند، خشن و بیرحماند، بیفرهنگ و بیارزش. این نگاه نهتنها نابرابری را عادی میسازد، بلکه امکان همزیستی را از اساس نابود میکند. وقتی یک ملت دیگری را در جایگاه «کمتر از انسان» قرار میدهد، هر گونه ظلم، اشغال و خشونت علیه او مشروع و قابل دفاع جلوه میکند. این ریشهایترین مانع صلح است؛ زیرا تا زمانی که فلسطینیان به عنوان «انسان برابر» پذیرفته نشوند، هیچ رؤیای مشترکی برای آینده ممکن نخواهد شد.
ــــــــــــــ
منبع: مارس 2018، جدعون لوی، روزنامهنگار و نویسنده اسرائیلی، این دیدگاه را در کنفرانس لابی اسرائیل در واشنگتن تشریح کرد.
سیاحان
مگر معنی خرد را می دانند که خود را خردمند می پندارند؟
فرق تجربه با خرد چیست؟
با تحقیر سیدعلی
نمی توان خود را علامه و بجرالعلوم جا زد.
ما مدتی است که حرف های سیدعلی را تحلیل مارکسیستی میکنیم.
حداقل بخوانید تا هم ارشاد شوید و هم فرشاد
هزینه ای ندارد.
مفت و مجانی است.
https://hadgarie.blogspot.com/2025/08/blog-post_79.html
وزیر جنگ اسرائیل:
بهزودی طاعون نخستزادگان را در یمن اجرا میکنیم
طاعون نخستزادگان
دهمین و مرگبارترین بلایی بود که خداوند برای نجات بنیاسرائیل بر سر مصر آورد.
در کشور قبلتی اسرائیل
دو قبیله زندگی می کنند:
۱
قبیله ای متمدن و مدرن که به امید داشتن خانه ای امن
به سرزمین کذایی موعود یعنی اسرائیل آمده است.
۲
قبیله ای متوهم و متحجر که در عهد حجر به سر می برد و با مفاهیم عهد حجر
«می اندیشد.»
فرض کنیم که سکنه زمین را ترور کنید
نتیجه اش چه خواهد بود؟
ترور فاجعه است و نه راه حل.
چرا نمی فهمید؟
یا ملا
معنی علت حیات و ممات را نمی داند و یا روزبه روزا و شیا
علت حیات هر موجودی معلوم است.
چیست؟
همین علت حیات هر موجودی
ضمنا علت مرگ و ممات هر موجودی است.
چیست؟
به عوض انتشار خرافات این و آن
«بنشینید و بیندیشید.» (سایه)
اسکندر و نقدهای مقدونی اش:
اولا
انقلاب تعریف دارد.
اولین انقلاب دموکراتیک و ملی (ضد فئودالی و ضد امپریالیستی)
پس از شکست فاشیسم و اشغال ایران توسط قوای متفقین وتبعید رضاشاه
توسط فرقه دموکرات اذربایجان تحت رهبری پیشه وری
در اذریایجان ایران
پیروز شد و یک سال عمر کرد و توسط ارتجاع متشکل از سلطنت و روحانیت سرکوب شد.
به قول مارکس:
طنز تاریخ این است که
جلاد هر انقلاب
به مجری مجبور وصایای انقلاب مغلوب مبدل می شود:
انقلاب سفید
تحت رهبری سلطنت (اولین جلاد)
به معنی اجرای وصایای دموکراتیک (ضد فئودالی و ضد روحانی) انقلاب دموکراتیک و ملی (ضد فئودالی و ضد امپریالیستی)
در اذریایجان ایران بوده است.
انقلاب اسلامی روحانیت (دومین جلاد)
به معنی اجرای وصایای ملی (ضدامپریالیستی) انقلاب دموکراتیک و ملی (ضد فئودالی و ضد امپریالیستی)
در اذریایجان ایران بوده است.
توسل به ترور
نشانه ضعف است و نه نشانه قوت.
توسل به ترور
هم نشانه ضعف مادی است و هم نشانه ضعف فکری است.
هم نشانه ضعف عملی است و هم نشانه ضعف نظری و علمی و عقلی است.
با ترور
می شود جامعه را به جهنم مبدل ساخت
ولی نمی شود جامعه را جنت کرد.
ترور
به بازتولید ترور منجر می شود و نه به پیروزی تروریست.
تروریست
خرمن تنفر توده ای را درو می کند.
ترور اصولا و اساسا
کنترا پرودوکتیو است.
مضر است و نه مفید.
هدف امپریالیسم و صهیونیسم از تشدید ترورو تخریب
تسخیر کشورها و تسلط بر دارایی زیر زمینی و رو زمینی انها و تاراج آنها ست
و
نه
رهایش کذایی آنان از ذلت
امپریالیسم و صهیونیسم
حتی برای سکنه خود
زندگی بهتر تأمین نکرده است
چه رسد برای سکنه جهان.
بیداری از کابوس: آینده ایران پس از جمهوری اسلامی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایران امروز در نقطهای ایستاده است که تاریخ و آینده را به هم گره میزند.
ــــــــــــــــــ
23 آگوست: گفتوگوی طولانی ایران انترنشنال (انگلیسی) با دکتر عباس میلانی فرصتی بود برای بازخوانی گذشته و جستجوی راهی به سوی آیندهای که دیگر گرفتار تکرار اشتباهات نباشد. او با تجربه زیسته در زندانهای هر دو نظام، شاهنشاهی و جمهوری اسلامی، و با دههها پژوهش در تاریخ ایران، تصویری روشن از ریشههای بحران کنونی و مسیرهای احتمالی برونرفت ترسیم میکند.
میراث 1953 و سایه سنگین بر سیاست امروز
ــــــــــــــــــــــــــــ
کودتای 19 اوت 1953 علیه دولت دکتر محمد مصدق، هنوز هم در روایتهای گوناگون سیاسی زنده است. برای رژیم جمهوری اسلامی، این رخداد بهانهای برای متهمکردن غرب به خیانت و مشروعیتبخشی به گفتمان ضدآمریکایی بوده است. سلطنتطلبان آن را نشانه ضعف و بیکفایتی مصدق میدانند. اما میلانی تأکید میکند که روحانیت، بیش از آمریکا و انگلیس، در بسیج مردم علیه مصدق نقش اساسی داشت.
او یادآور میشود که مصدق، با همه محبوبیت و صداقتش، گرفتار اشتباهاتی شد که سقوط او را تسریع کرد:
- تمرکز بیش از حد قدرت در دست خود،
- نادیده گرفتن ظرفیت مصالحه و
- ورود به مواجههای که ایران توان پیروزی در آن نداشت.
تفاوت دو نظام: اقتدارگرایی شاه و تمامیتخواهی جمهوری اسلامی
ــــــــــــــــــــــــــــ
میلانی بر یک تمایز کلیدی تأکید دارد:
رژیم پهلوی، در بدترین حالت، اقتدارگرا بود؛ اما جمهوری اسلامی از آغاز کوشید نظامی تمامیتخواه بسازد. شاه هرگز قصد نداشت روح و جان مردم را تغییر دهد یا هویت زن و مرد را بازآفرینی کند.
اما جمهوری اسلامی با ایدئولوژی مذهبی خود به دنبال «خلق انسان جدید» بود؛ انسانی مطیع، مؤمن و تابع ولایت فقیه. این تمایز، به باور میلانی، نشان میدهد که تجربه زیسته مردم ایران در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی از اساس متفاوت بوده است.
اشتباهات اپوزیسیون و نادیدهگرفتن واقعیتها
ــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از محورهای مهم سخنان میلانی نقد اپوزیسیون پیش از انقلاب 1979 است. او میگوید بسیاری از نیروهای مخالف شاه، چه چپها و چه روحانیون، واقعیتهای استقلال سیاسی ایران را درک نکردند و تحت تأثیر شعارهای ایدئولوژیک، شاه را «دستنشانده» معرفی کردند. در حالی که اسناد آرشیوی نشان میدهد شاه در بسیاری موارد، حتی در حوزه نفت و انرژی هستهای، در برابر فشارهای آمریکا و انگلیس مقاومت میکرد.
انتخاب اپوزیسیون برای همپیمانی با خمینی، به باور میلانی، یکی از بزرگترین خطاهای تاریخی بود.
خمینی؛ دشمن مدرنیته و اصلاح دینی
ــــــــــــــــــــــــــــ
در تحلیل میلانی، خمینی نه یک مصلح سیاسی بلکه دشمن اصلی مدرنیته در ایران بود. او همانگونه که در برابر حقوق زنان، آموزش رایگان و برابری اجتماعی ایستاد، در برابر اصلاحات دروندینی نیز صفآرایی کرد. مقایسه او با چهرههایی چون ساونارولا یا رهبران ضد رنسانس در اروپا، نشان میدهد که خمینی بیش از آنکه رهبر یک جنبش آزادیبخش باشد، نماد بازگشت به عقب و مقاومت در برابر پیشرفت بود.
چرا 1953 هنوز هم بحثبرانگیز است؟
ــــــــــــــــــــــــــــ
میلانی معتقد است که امروز جامعه ایران کمتر از گذشته به روایتهای عاطفی از کودتای 1953 وابسته است. نسل جدید ایرانیان، بهویژه در داخل کشور، بهدنبال اسطورهزدایی از تاریخ هستند. آنها میخواهند اسناد را بخوانند، خود بیندیشند و از قید تفاسیر حزبی و ایدئولوژیک رها شوند. به همین دلیل، کتابها و پژوهشهایی که بر شواهد تاریخی تکیه دارند، مخاطبان بیشتری یافتهاند. با این حال، میراث کودتا همچنان در مباحث سیاسی خارج از ایران و میان گروههای تبعیدی پررنگ باقی مانده است.
زنان؛ پیشگامان بیداری
ــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از نکات برجسته در سخنان میلانی نقش زنان در جنبش اعتراضی کنونی است. او میگوید هر زن ایرانی که بدون حجاب در خیابان قدم میزند، نماد مقاومت است. به باور او، زنان در ادبیات، هنر، سینما و دانشگاههای ایران سهمی چشمگیر یافتهاند و همین حضور، ساختار مردسالار و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را به چالش کشیده است. برای میلانی، آینده ایران در دستان همین زنان است؛ کسانی که در سکوت و با شجاعت، نظم موجود را زیر سؤال میبرند.
اپوزیسیون خارج؛ فاصله با واقعیت ایران
ــــــــــــــــــــــــــــ
میلانی با لحنی انتقادی به اپوزیسیون خارج از کشور اشاره میکند که اغلب گرفتار سیاست هویت، شعارهای تکراری و نزاعهای قدیمی است. به گفته او، بسیاری از این گروهها حتی رویدادهای فرهنگی و هنری مهم ایرانیان را نادیده میگیرند. مثال او نمایشنامهای است که در استنفورد اجرا شد و بازخوانی انقلاب ایران از منظر زنان بود، اما با سکوت تقریباً کامل رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مواجه شد. این گسست، به باور میلانی، نشان میدهد که مرکز ثقل مخالفت واقعی امروز در داخل ایران است، نه در محافل تبعیدی.
مقاومت روزمره و هزینههای سنگین
جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، به گفته میلانی، به سرکوبی بیسابقه روی آورده است: هزاران اعدام، زندانهای پر از معترضان، و نمایشهای خشونت در ملأعام. اما در مقابل، اشکال تازهای از مقاومت روزمره شکل گرفته است: از آموزگاری که از تدریس اجباری ایدئولوژی سر باز میزند، تا کاربر شبکههای اجتماعی که از زبان شعر برای نقد نظام استفاده میکند. هر یک از این کنشها، هرچند کوچک، بخشی از بیداری بزرگتر جامعه ایراناند.
نقش رهبری و ائتلافهای آینده
ــــــــــــــــــــــــــــ
میلانی بر این باور است که تغییر سیاسی در ایران تنها زمانی ممکن میشود که یک ائتلاف گسترده ملی شکل گیرد؛ ائتلافی شبیه آنچه رضا شاه در آغاز قرن بیستم برای پایان دادن به قدرت مطلق روحانیت پیشنهاد کرده بود. او به نتایج نظرسنجیها اشاره میکند که نشان میدهند بخشی از جامعه هنوز به چهرههای سنتی سیاسی علاقه دارند، اما آنچه اهمیت دارد، ایجاد وحدتی فراتر از شکافهای دیرینه است. جمهوری اسلامی بهمثابه «سرطان» جامعه تنها با بسیج تمام نیروهای اجتماعی قابل درمان خواهد بود.
ایران؛ تمدنی که بقا یافته است
ــــــــــــــــــــــــــــ
میلانی در پایان، نگاهی فرهنگی و تاریخی میاندازد. او یادآور میشود که ایران یکی از معدود تمدنهای بزرگ جهان است که علیرغم هجومها و سلطههای پیاپی، هویت خود را حفظ کرده است: از حمله اسکندر و اعراب تا فشار غرب مدرن. ادبیات فارسی، میراث معماری و فرهنگ ایرانی همچنان زنده است. این میراث، به باور او، پشتوانهای است برای عبور از کابوس کنونی و ساختن آیندهای نو.
در نهایت ایران امروز در میانه بیداری از کابوسی طولانی ایستاده است. جمهوری اسلامی با سرکوب و ایدئولوژی مذهبی کوشیده است بر سرنوشت جامعه مسلط شود، اما نسل جدید، بهویژه زنان، با شجاعتی آرام و مستمر مسیر دیگری را میگشایند. درسهای کودتای 1953 و انقلاب 1979 نشان میدهد که بدون شناخت دقیق گذشته و بدون اتحاد ملی، امکان ساختن آیندهای آزاد و دموکراتیک وجود ندارد. اما همانگونه که میلانی میگوید، ایران کشوری «قابل توجه» است؛ تمدنی که بارها از ویرانی برخاسته و دوباره خود را ساخته است. بیداری امروز، اگر با خرد جمعی و همبستگی همراه شود، میتواند سرآغاز فصلی تازه در تاریخ ایران باشد.
بیداری از کابوس:
آینده ایران پس از جمهوری اسلامی
ایران امروز در نقطهای ایستاده است که تاریخ و آینده را به هم گره میزند.
محمد رحمانیان
معنی تحت اللفظی:
شرایط اجتماعی فردای ایران بدتر و وخیمتر از شرایط کنونی آن خواهد بود؟
ایران امروز در گرهگاه تاریخ (؟) و آینده اایستاده ست.
اولا
پیشگویی فردای چیزی و جامعه ای آسان نیست.
اگر صهیونیسم و امپریالیسم ایران را بمباران اتمی بکنند
شاید حق با حریف باشد.
اگر ایران مورد تهاجم نظامی امپریالیستی و صهیونیستی و ستون پنجم و سرسپردگان منطقه ای شان قرار گیرد،
خلق های ایران
در سنت خلق ویتنام
مقاومت خواهند کرد و پیروزی امپریالیسم و صهیونیسم
حتمی نیست تا از «بیداری از کابوس» حرف زده شود.
ثانیا
همه چیزها و کشورها در گرهگاه دیروز و فردا ایستاده اند و ایران استثنایی در این میان نیست.
تریاد ماضی ـ مضارع ـ مستقبل
شامل حال همه چیز هستی است
مضارع هر چیز = پلی میان ماضی و مستقبل (اکنون هر چیز = پلی بین دیروز و فردا)
به نظر ما
فردای ایران در بطن همین سیستم قوام می یابد
امروز ایران شبیه امروز چین
صدهزار بار بهتر از دیروز ان است
و
فردای آن نیز بیشک بهتر از امروز خواهد بود
ایران
یکشبیه
ره صد ساله می رود.
ایران عقب مانده در زمان قاجار و پهلوی کجا
و
ایران امروز کجا
تنها کسانی با آزادی برابرند
که از جانشان،
می گذرند.
خسرو روزبه
این جمله بی معنی نمی تواند از خسرو روزیه باشد
خسرو روزبه
بیسواد نبوده که حرف زدن بلد نباشد
استاد دانشگاه بوده است.
دوستان و هموطنان عزیز
به دنبال جنگ ویرانگر اخیر و ضعف سازمان های امنیتی در پیش بینی و شناسایی عاملان اصلی و جاسوسان کلیدی فاجعه، ماشین اعدام قوه قضاییه با شتاب و حدت هرچه تمام تر در حال اجرای احکام اعدام زندانیانی است که با عناوین مختلف از سال ها پیش در زندان بوده اند. هفته ای نیست که خبر اعدام این زندانیان منتشر نشود. هم بندیانی که حکم اعدام گرفته اند می گویند که قوه قضاییه ده ها نفر را در صف طویل اعدام قرار داده است. احکامی که همه ی ما برچگونگی شکل گیری این پرونده ها و انگیزه ی صدور این احکام واقفیم. اگر سکوت کنیم و اجازه دهیم این همه انسان با هر عنوانی اعدام شوند، تاریخ و نسل های آینده و فرزندان مان ما را سخت قضاوت خواهند کرد.
این روزها صبح تا شب در سالن کوچک بندمان در زندان تهران بزرگ بارها و بارها از کنار هم بندیانی که حکم اعدام گرفته اند، عبور می کنم . آن ها را در حال قدم زدن، غذا خوردن، سیگار کشیدن، لباس شستن و حمام رفتن می بینم. در هر حال صحنه های اعدام شان را ناخواسته در ذهنم تجسم می کنم که این روزها بیشتر از همیشه و در هر لحظه منتظر احضار و اجرای حکم شان هستند. باور کردنی نیست اینکه چگونه می توانند انسان هایی را دار بزنند. سه سال پس از انقلاب در ایران، کشور فرانسه با سخنرانی تاریخی و تاثیرگذار رابرت بادینتر وزیر دادگستری وقت آن کشور در کنگره ملی، رای به لغو مجازات اعدام داد. همزمان، حکومت جدید ایران با شعارهای پر طمطراق، با سرعتی خیره کننده حجم اعدام ها را شدت بخشید، به گونه ای که طی نیم قرن گذشته و پیوستن اکثریت کشورها به لغو مجازات اعدام، ایران رکورداربالاترین آمار اعدام با فاصله ی بسیار زیاد در جهان شده است. هم اکنون ایران به تنهایی مسئول یک سوم اعدام ها در جهان است. این اعدام ها اغلب بدون شفافیت و توام با ابهام های مهم و تعیین کننده صادر شده اند.
همزمان با نوشتن سطرهای پایانی این یادداشت اعلام کردند که ما باید به زندان ویران شده ی اوین برگردیم. چند تن از هم بندی هایمان را هنگام خروج از بند جدا کردند تا آن ها را برای اجرای حکم اعدام شان به زندان قزل حصار منتقل کنند. یکی از آن ها جوانی بود به نام یایک شهبازی. تصویر او با دست خالی همراه دو مامور لباس شخصی در محوطه ی فضای سبز زندان که منتظر انتقال بود برای همیشه در ذهنم ثبت شده است. نگاه او به دور دست ها و اتوبوس های حامل زندانیان به اوین از تلخ ترین صحنه هایی بود که در عمرم دیده بودم.
رضا خندان
20 مرداد1404
زندان اوین
شرایط استثنایی
مسئولین کشورها را به اقدامات استثنائی وادار می سازد.
که چه بسا راسیونال و هومان و سوسیال نیستند.
مثال:
۱
جنگ با صدام
بمباران شیمیایی ایران توسط ارتش صدام و تحمیل آتش بس
حمله مجاهدین صدام
طبقه حاکمه جدید را به قتل های زنجیره ای سوق می دهد.
۲
تسلیم سهل و آسان ارتش فرانسه و بلژیک در مقابل ارتش نازی
چرچیل را
به
تشکیل پیشایپش ستون پنجم نازی ها در فرانسه و بلژیک
واقف ساخت
و
بازداشت کلیه بیگانگان ایتالیایی، آلمانی و اطریشی و و حتی یهودیان فراری از آلمان و چه بسا انتی فاشیست های ایتالیایی مهاجر و پناهنده در انگلستان واداشت و تراژدی عظیمی را دامن زد.
۳
حمله فاشیسم ژاپن به پرل هاربر و غافلگیر سازی ارتش امریکا
به بازداشت کلیه سکنه ژاپنی تبار امریکا منجر شد.
۴
تجاوز غافلگیرانه امپریالیسم ـ صهیونیسم در ۱۲ روز اخیر
طبقه حاکمه ایران
را
به کشف و سرکوب ستون پنجم سوق خواهد داد
این امری طبیعی است
اگر نسرین و شیرین و سیمین هم سر کار بودند
چاره ای جز جست و جوی ستون پنجم نمی داشتند
صدای اسرائیل دیروز
عکسی از نشست خانوادگی پزشکیان منتشر کرد
این به چه معنی است و به چه نیت بوده است؟
آمریکن اینترپرایز: رضا پهلوی در آستانه سقوط – تحلیلی بر انحطاط یک ادعای پوشالی
حمید علوی /مجله جنوب جهانی
موسسه آمریکن اینترپرایز که به عنوان یکی از مهمترین اندیشکدههای صهیونیستی و ترانسآتلانتیکی شناخته میشود و سالیان سال از منافع اسرائیل دفاع کرده است، اکنون با انتشار مقالهای آشکارا نگران وضعیت یکی از مهرههای خود، رضا پهلوی، شده است. این نگرانی نه از روی دلسوزی، بلکه از ترس از دست دادن سرمایهگذاریهای خود بر روی این فرد سرچشمه میگیرد.
انحطاط اخلاقی یک ادعا
رضا پهلوی که خود را وارث تاج و تخت ایران میداند، در طول دهههای گذشته به مرکز جذب افراد سودجو و فرصتطلبی تبدیل شده که تنها چشم به منافع شخصی و زندگی مرفه خود در شهرهای پاریس، لندن و لسآنجلس دوختهاند. این افراد که خود را یاران وفادار او مینامند، در حقیقت مانند انگلهایی هستند که از نام و موقعیت او برای تأمین زندگی خود سوءاستفاده میکنند.
دفتری از ناکارآمدی و فساد
دفتر رضا پهلوی به گواهی خود منتقدان غربی، تصویری از هرجومرج و بینظمی ارائه میدهد. این دفتر که باید مرکز هدایت یک حرکت ملی باشد، در عوض به کانون تملقگویی و چاپلوسی تبدیل شده است. اطرافیان پهلوی به جای ارائه برنامههای عملی و راهکارهای واقعبینانه، صرفاً در پی حفظ موقعیت خود و دسترسی به امتیازات مالی و اجتماعی هستند.
نسل نوین «روسهای سفید»
تشبیه موسسه آمریکن اینترپرایز از اطرافیان پهلوی به «روسهای سفید» بسیار گویا است. همانطور که اشراف روسی پس از انقلاب ۱۹۱۷، زندگی آسوده در پاریس و لندن را بر مبارزه واقعی ترجیح دادند، اطرافیان پهلوی نیز در عیش و نوش در کالیفرنیا، تگزاس و اروپا غرق شدهاند. آنها از ایران و مردم ایران سخن میگویند، اما حاضر نیستند یک روز از راحتی و رفاه خود در غرب صرفنظر کنند.
سرمایهداری بر روی ملت
این افراد که خود را مدافع آزادی و دموکراسی مینامند، در واقع تنها به فکر سرمایهگذاری بر روی نام ایران و استثمار احساسات مردم هستند. آنها از درد و رنج ملت ایران کسب درآمد میکنند و در عوض هیچ فداکاری واقعی از خود نشان نمیدهند. برای این افراد، ایران تنها یک برند تجاری است که از طریق آن میتوان به پول و موقعیت دست یافت.
ناکامی یک استراتژی غربی
موسسه آمریکن اینترپرایز با ابراز نگرانی از وضعیت پهلوی، در حقیقت اعتراف میکند که سرمایهگذاری غرب بر روی این فرد شکست خورده است. آنها انتظار داشتند که پهلوی بتواند جریان مؤثری در مخالفت با جمهوری اسلامی ایجاد کند، اما در عوض شاهد تشکیل باندی از سودجویان هستند که تنها به فکر منافع شخصی خود هستند.
فرجام ناگزیر
رضا پهلوی و حلقه فاسد اطرافیان او با ادامه این رویکرد خودخواهانه، نه تنها هیچ نقشی در آینده ایران نخواهند داشت، بلکه به مانعی برای هر حرکت واقعی و اصیل تبدیل خواهند شد. مردم ایران که سالیان سال رنج کشیدهاند، هرگز نخواهند پذیرفت که سرنوشت خود را به دست کسانی بسپارند که حتی حاضر نیستند پای خاک وطن بگذارند.
تاریخ نشان داده است که هر حرکت سیاسی که بر پایه منافع شخصی و فاصله گرفتن از مردم بنا شود، سرانجام به شکست محکوم است. رضا پهلوی و یارانش نیز از این قانون مستثنی نخواهند بود.
راههای انقلابی و مارکسیسم امروز
گفتوگو با کوین اندرسن
راههای انقلابی و مارکسیسم امروز
گفتوگو با کوین اندرسن
ترجمهی سعید مهراقدم
کارل مارکسِ متأخر دربارهی نقش مبارزات ضداستعماری و بومی در غلبه بر سرمایهداری چه میگوید؟ مسیرهای انقلابی زمانهی ما کداماند؟ کوین اندرسن،[۱] جامعهشناس و فعال سیاسی، در گفتوگویی به بررسی کتاب تازهاش و نیز اعتراضات اخیر در ایالات متحده میپردازد.
این مصاحبه در نشریه Posle بهتاریخ ۹ ژوئیه ۲۰۲۵ بهچاپ رسیده است
مصاحبه کننده: گروشا گیلایِوا[۲]
گروشا گیلایِوا: انتشارات ورسو بهتازگی کتاب تازهی شما را با عنوان راههای انقلابی مارکس متأخر: استعمار، جنسیت و کمونیسم بومی منتشر کرده است. این اثر دنبالهای است بر کتاب پیشین شما مارکس در حاشیهها (۲۰۱۰ ) که به بررسی تحول اندیشهی مارکس دربارهی حق تعیین سرنوشت ملّی، قومیت و جوامع غیرغربی در طول زندگی و آثارش میپردازد. کتاب جدید شما بهطور دقیق به دفترچههای بهاصطلاح «قومشناسی» مارکس متأخر توجه دارد که شامل مباحثی دربارهی قبایل ایروکوا در آمریکای شمالی، کمونهای روستایی هند و روسیه، و نیز اجتماعات باستانی سلتیک در ایرلند است. در کنار هم، این دو کتاب پیچیدگی اندیشهی مارکس را فراتر از هرگونه تقلیلگرایی آشکار میسازند. با این همه، چرا باید امروز مارکس را بخوانیم و کدام مارکس را؟
کوین اندرسن: مارکس، بهعنوان بزرگترین و مهمترین منتقد سرمایهداری، از آغاز قرن بیستویکم یا دستکم از زمان «رکود بزرگ» بار دیگر بهطور برجسته در کانون توجه قرار گرفته است. بنابراین، این کتاب نباید بهصورت مجزا از دیگر آثار او خوانده شود. مباحث دیگر همچون نقد اقتصاد سیاسی یا تحلیل تهدید فاشیسم از منظر مارکسیستی نیز نیازمند توجهاند. کتاب من بیشتر پاسخی است به برخی از نقدهایی که در نیمقرن اخیر بر مارکس وارد شده، بهویژه از زمان انتشار شرقشناسی ادوارد سعید (۱۹۷۸). در دانشگاهها و محافل فکری، وقتی سخن از مارکس میرود، کمتر کسی میگوید «من سرمایهداری را میپسندم، پس مارکس اشتباه میکند» یا «مگر سرمایهداری بهخوبی کار نمیکند، پس بنابراین مارکس کهنه و نادرست است». در دانشگاههای [آمریکا] بیشتر شنیده میشود که مارکس مردی سفیدپوست از قرن نوزدهم بود که نه جنسیت، نه نژاد، نه استعمار و قطعاً نه مسائل مربوط به گرایشهای جنسی در معنای امروزی چون مسائل LGBTQ+ یا مسائل بومیان را دریافته بود. اینها همه دغدغههای معاصر بسیاری از جنبشهای رادیکالاند و مارکس غالباً بیرون از این مباحث قرار داده میشود. در کنار این، گروه کوچک اما روبهرشدی وجود دارد که بیشتر خود را با مارکس همذاتپنداری میکند، اما میگوید «ما باید صرفاً به طبقه و اقتصاد توجه کنیم». این دو گروه، مثلاً هواداران برنی سندرز و طرفداران سیاستهای [۳]DEI ـ مدام با یکدیگر جدل میکنند. حتی شنیدهام برخی استادان در دانشگاه میگویند: «چرا این مردان سفیدپوست همیشه میخواهند دربارهی طبقه حرف بزنند؟»
من از سنتی مارکسیستی برآمدهام که از همان زمان جنگ جهانی دوم به پیوند این مسائل میاندیشد. این یک گرایش کوچک بود [حول سی. ال. آر. جیمز،[۴] گریس لی بوگز[۵] و رایا دونایفسکایا[۶]]؛ اما بر پایهی همان بنیان فکری ــ بهویژه آنچه دونایفسکایا فراهم آورد ــ من همواره به مارکس بهمثابهی متفکری چندبُعدی نگریستهام. از حدود ۲۵ سال پیش پژوهش جدی در این زمینه را آغاز کردم و در دههی اخیر، همراه با شماری دیگر از پژوهشگران، کوشیدهایم نشان دهیم که در مارکس متأخر بسیاری از این مسائل بهطور برجستهتری مطرح بودند؛ برای نمونه، نوشتههای او دربارهی جنگ داخلی ایالات متحده، جایی که پیوند نژاد و طبقه به بحث گذاشته میشود. هدف ما این نیست که ثابت کنیم مارکس به آن بدی که تصور میشد نبوده و حال میتوانیم با خیال راحت جنبشهای کنونیمان را ادامه دهیم. بیتردید مارکس همواره نقدی ژرف بر سرمایه و طبقه دارد.
اما پژوهش من نشان میدهد که درگیرشدن با مارکس ما را ناگزیر میکند تا به سرمایهداری بیندیشیم، نه فقط در سطح محلی بلکه در مقیاس جهانی. ما باید از یکسو به این چارچوبهای کلان نظری برای فهم جهان توجه کنیم و از سوی دیگر، این امر ما را از پرداختن دقیق به یک جامعهی مشخص، یک مبارزهی مشخص یا یک مسئلهی قومی، جنسیتی یا گرایش جنسی مشخص برحذر نمیکند؛ بنابراین باید یکجوری اینها را با هم تلفیق بکنیم.
در دهههای اخیر جریان گستردهای از اندیشهی انتقادی و رادیکال شکل گرفته که سرمایه و طبقه را از دایرهی بررسی جدی کنار گذاشته است. چند سال پیش، هنگامی که مشغول طرحی برای یک برنامهی میانرشتهای کارشناسی بودم، دریافتم که در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا، هیچ درس منظم و ثابتی دربارهی طبقه یا حتی نابرابری اقتصادی در سطح کارشناسی وجود ندارد. حتی در بخش جامعهشناسی، کلاسی منظم با عنوان «طبقه» یا «قشربندی اجتماعی» ارائه نمیشد. همین وضعیت تا حدی در برنامههای سالانهی انجمن جامعهشناسی آمریکا نیز صدق میکند. امیدوارم کار من و پژوهشگرانی همچون هدر براون[۷]، کوهِی سِیتو[۸]، آگوست نیمتز،[۹] مارچلو موستو،[۱۰] دیوید اسمیت[۱۱] و اندرو هارتمن[۱۲] ( با کتاب تازهاش کارل مارکس در آمریکا ) بتواند این گفتوگو را دگرگون کند. امروز دیگر نمیتوان بهآسانی همان سخنانی را علیه مارکس بر زبان آورد که سدریک رابینسون در کتاب مارکسیسم سیاه: شکلگیری سنت رادیکال سیاه (۱۹۸۳ ) مطرح میکرد، بیآنکه دستکم در پاورقی اذعان شود که شاید مارکس در نوشتههای نخستین خود در برخی مسائل مشکل آفرین بوده، اما در آثار متأخرش بر آنها فائق آمده باشد.
پژوهش من نشان میدهد که درگیرشدن با مارکس ما را ناگزیر میکند تا به سرمایهداری بیندیشیم، نه فقط در سطح محلی بلکه در مقیاس جهانی.
کوین اندرسن
ایراد رایج از دیرباز
عوضی گرفتن دعاوی مارکس و انگلس و لنین با مارکسیسم و لنینیسم است.
مارکسیسم چیست؟
مارکسیسم چه ربطی به سرمایه داری دارد؟
مارکسیسم
خرد کل اندیش است.
مارکسیسم
علم و ایده ئولوژی همزمان است.
مارکسیسم
فلسفه علمی (ماتریالیستی ـ دیالک تیکی و ماتریالیستی ـ تاریخی) و تئوری شناخت علمی و انقلابی و متد دیالک تیکی ـ ماتریالیستی است.
مارکسیسم
تنها تسلیحات معرفتی مطمئن در همه عرصه ها و زمینه ها ست
مارکسیسم
تنها طریق آدم شدن «آدمها» است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر