۱۴۰۴ شهریور ۳, دوشنبه

درنگی در «انسان از دیدگاه مارکس» اثری از اریش فروم (۴)

 

 

اریش فروم 

 (Erich Fromm

( ۱۹۰۰ – ۱۹۸۰)

اریش فروم

مارکس در ابتدا عمل انسان را «فعالیت»، و نه «کار» می نامید و از «الغاء کار» بعنوان هدف سوسیالیسم سخن میگفت. 

بعدها که وی بین کار آزادانه و کار بیگانه‌شده تفاوت قائل گردید از مقولۀ «کار آزادانه» استفاده کرد.

 فروم در این جمله، 

مدعی این است که ضد کار اختیاری (آزادانه)، نه کار جبری (ضروری)، بلکه کار بیگانه شده است.

این اولا بدان معنی است 

که فروم از دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) خبر ندارد و یا خود را به خبری می زند.

این ثانیا بدان معنی است 

که او ضد کار اختیاری را کار بیگانه شده می داند.

 

اما منظور از کار بیگانه شده چیست؟

 

فروم برای اثبات نسبتی که به مارکس داده است، نقل قولی از مارکس می آورد:

مارکس
«کار فرایندی است مابین انسان و طبیعت، 

فرآیندی که انسان در آن توسط عمل خویش واکنش‌های مادی‌ میان خود و طبیعت را تنظیم کرده و مهار می سازد.

 انسان در برابر مواد طبعیت به مثابۀ قوای طبیعت ظاهر میشود.

معنی تحت اللفظی:

کار روندی است.

(روند و پروسه و فرایند 

به سیر پیشرونده پلکانی و بالنده ای اطلاق می شود.)

 کار روندی میان بشر و طبیعت است.

بشر در روند کار

با کنش خود به تنظیم و مهار واکنش های مادی میان جامعه و طبیعت می پردازد.

بشر در روند کار در برابر مواد خام طبیعتی به مثابه قوه ای طبیعتی نمودار می گردد.

بشر موجودی نیمه طبیعتی و نیمه جامعتی (نیمه ناتورال و نیمه سوسیال) است.

مارکس در این جمله، دیالک تیک کنش و واکنش (عمل و عکس العمل) میان جامعه و طبیعت را به صورت دیالک تیک عمل بشر (موجودی طبیعتی) و عکس العمل مواد طبیعتی بسط و تعمیم می دهد.

مارکس فراموش می کند که جامعه با طبیعت و بشر با مواد طبیعتی و حتی با گاو و خر فرق دارد:

جامعه

طبیعت محض نیست.

جامعه

طبیعت ثانی است.

جامعه

طبیعت سوسیالیزه (جامعتی) شده است.
جامعه

طبیعتی است که شعور در آن نفوذ کرده است و آن را دگرگون ساخته است.

بشر

هم

طبیعت محض نیست.

حتی

گاو و خر و سگ و گربه

موجودات طبیعتی محض نیستند، 

چه رسد به بشر.

بشر

موجودی نیمه طبیعتی و نیمه جامعتی (نیمه ناتورال و نیمه سوسیال)

است.

ایراد دیگر مارکس جوان نادیده گرفتن دیالک تیک کار است:

 وقتی مارکس می گوید:

»فرآیندی که انسان در آن توسط عمل خویش..»

 فراموش می کند که عمل انسانی نه فقط عملی فیزیکی، بلکه همزمان عملی فکری و حتی روحی و روانی و هنری است.

اعجاز کار هم همین جا ست.

بشر در روند کار، 

فقط طبیعت را به لحاظ کمی و کیفی دگرگون نمی سازد، 

بلکه خویشتن خویش را و جامعه خویش را نیز به لحاظ کمی و کیفی و  حتی ماهوی تحول می بخشد.

به همین دلیل

کار

زادگاه روندهای فکری و معرفتی و هنری و استه تیکی و اروتیکی و روحی و روانی است.

بشر میمون زاد

در روند کار تحول کیفی و ماهوی و حتی فیزیکی (جسمانی) می یابد.

یعنی

موجود طبیعتی سابق به موجود نیمه طبیعتی و نیمه جامعتی جدید استحاله می یابد.

تفاوت انگل با کارگر همین جا ست.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر