۱۴۰۴ شهریور ۱, شنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۲۹۳)

   

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت پانزدهم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۲ ـ ۹۳ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

اگر مرد عشقی کم خویش گیر

و گرنه ره عافیت پیش گیر

 

مترس از محبت که خاکت کند

که باقی شوی، گر هلاکت کند.

 

تو را با حق آن آشنائی دهد

که از دست خویش ات رهائی دهد

 

که تا با خودی در خودت راه نیست

وز این نکته جز بی خود آگاه نیست

 

نه مطرب که آواز پای ستور

سماع است، اگر عشق داری و شور

 

مگس پیش شوریده دل، پر نزد

که او چون مگس، دست بر سر نزد

 

نه بم داند آشفته سامان نه زیر

بنالد به آواز مرغی فقیر

 

سراینده خود می نگردد خموش

ولیکن نه هر وقت باز است، گوش

 

چو شوریدگان می پرستی کنند

به آواز دولاب مستی کنند

 

به چرخ اندر آیند دولاب وار

چو دولاب بر خود بگریند زار

 

به تسلیم سر در گریبان برند

چو طاقت نماند گریبان درند

 

مکن عیب درویش مدهوش مست

که غرق است، از آن می زند پا و دست

 

نگویم سماع ای برادر، که چیست

مگر مستمع را بدانم که کیست

 

گر از برج معنی بود طیر او

فرشته فرو ماند از سیر او

 

اگر مرد لهو است و بازی و لاغ

قوی تر شود، دیوش اندر دماغ

 

چو مرد سماع است، شهوت پرست

به آواز خوش، خفته خیزد نه مست

 

پریشان شود گل، به باد سحر

نه هیزم، که نشکافدش جز تبر

 

جهان پر سماع است و مستی و شور

ولیکن چه بیند در آئینه کور

 

نبینی شتر بر نوای عرب

که چونش به رقص اندر آرد طرب؟

 

شتر را چو شور و طرب در سر است

اگر آدمی را نباشد، خر است.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر