ویرایش و تحلیل
از
فریدون ابراهیمی
﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ
مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ ۘ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ
رِسَالَتَهُ ۗ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللَّهِ
وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾
[ الأنعام: ۱۲۴]
چون آيهاى بر آنها نازل شد، گفتند كه ما ايمان نمىآوريم تا آنگاه كه هر چه به پيامبران خدا داده شده به ما نيز داده شود.
بگو:
خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.
به زودى به مجرمان به كيفر مكرى كه مىورزيدهاند از جانب خدا خوارى و عذابى شديد خواهد رسيد.
کریم
در این آیه،
از کسانی انتقاد می کند که خیال می کنند که در طبیعت و جامعه تقسیم کار وجود ندارد.
انتظار دارند که همه افراد رسول الله باشند و به همه افراد قرآن نازل شود.
ضمنا
این درخواست غیر واقعی و غیر منطقی خود را بهانه ای برای ایمان نیاوردن قرار می دهند.
جواب کریم این است که صاحب اختیار و تصمیمگیر خود خدا ست.
کریم می توانست بگوید که چنین کاری بی معنی است.
چون همه که نمی توانند رسول الله باشند.
زمانی کسی رسولی می فرستد که توده ای در بین باشد تا رسول حامل پیام الهی به آنها باشد.
﴿فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ
وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا
يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ ۚ كَذَٰلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى
الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ﴾
[ الأنعام: ۱۲۵]
هر كس را كه خدا خواهد كه هدايت كند دلش را براى اسلام مىگشايد،
و هر كس را كه خواهد گمراه كند قلبش را چنان فرو مىبندد كه گويى مىخواهد كه به آسمان فرا رود.
بدين سان خدا به آنهايى كه ايمان نمىآورند پليدى مىنهد.
محتوای این آیه کریم
را
بارها دیده ایم:
ایمان و کفر افراد، بنا بر مشیت الهی صورت می گیرد.
یعنی
ربطی به لیاقت معرفتی خودشان ندارد.
دلیل تکرار مکرر این جزم (دگم)
این است که ایمان، کورکورانه و زورگویانه صورت می گیرد و نه عالمانه و عاقلانه.
برای بود و نبود خود خدا حتی نمی توان دلیل علمی و عقلی و تجربی پیدا کرد.
به همین دلیل پای اراده و مشیت و میل و هوس الهی برای کفر و ایمان خلایق به میان کشیده می شود.
کفر و ایمان
به باز و بسته بودن در قلب افراد بستگی پیدا می کند.
یعنی به چیزی احساسی ـ عاطفی تنزل می یابد.
یعنی
جای مغز را قلب می گیرد.
منظور از قلب هم دل و ذهن و ضمیر و روح و روان است.
در مواقع اضطراری مثلا در واویلای غرق شدن در دریا و یا وقوع زلزله و توفان و آتشفشان
بشر که دستش از همه جا کوتاه است،
طبعا
دنبال منجی ماورای طبیعی می گردد و به مثلا وجود خدا ایمان می آورد و یا کفر می ورزد.
یعنی
کفر و ایمان به چیزی پسیکولوژیکی بستگی پیدا می کند.
یعنی
فونکسیون مغز به عهده دل (ذهن و ضمیر) گذاشته می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر