گئورگ کلاوس (1912 ـ 1974)
• کار عبارت است از کرد و کار هدفمند و آگاهانه انسان.
• کار عبارت است از «روندی میان انسان و طبیعت.....
• روندی که در آن انسان کنش خویش را وساطت، تنظیم و کنترل می کند»، مارکس می گوید.
• کار بطور جسمی و روحی تحقق می یابد.
• با بر قراری مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، جدائی میان کار جسمی و روحی آغاز می شود و ضدیت میان آندو توسعه می یابد.
• در کلیه جوامع منقسم به طبقات متخاصم، کار جسمی به عهده توده های تحت استثمار و ستم بوده و کمتر از کار فکری مورد ارج و احترام قرار داشته است.
• کار جسمی در جامعه برده داری، نشانه بارز بردگی بردگان بوده، در حالیکه تمامت تمدن پیشرفت یابنده به حساب کار فکری گذاشته می شد.
• کار فکری در اختیار بلامنازع طبقات دارا بوده است.
• توسعه نظام اجتماعی سرمایه داری، کار، خصلت و ارزش کار، امکانات، دستاوردها و دورنمای کار بطور دم افزونی به موضوع مورد بررسی فلسفه مبدل می شود.
• در آثار فرانسیس بیکن، جان لاک و دیدرو احکام مهمی در باره کار یافت می شوند.
• ژان ژاک روسو نقش تاریخی کار و خصلت تضادمند آن را در گذار از وضع اولیه مبتنی بر مساوات و پیدایش و توسعه نابرابری عمده می کند.
• در آموزش های حقوق طبیعی روشنگران فرانسه، مالکیت اشتراکی، مالکیتی طبیعی است و کار تنها ملاک حقوقی «داشتن» تلقی می شود.
• سوسیالیست های اوتوپیکی (سن سیمون، فوریه، آون) به این نتیجه رسیده بودند که بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید یا باید خاتمه داد و یا باید آن راعمدتا محدود کرد و انسان حق دارد کل حاصل کارش را دریافت کند و هر کسر و کاهشی از آن توسط «غیرکار» به معنی تجاوز به حقوق طبیعی انسان ها محسوب می شود.
• اقتصاد سیاسی بورژوائی در مسیر توسعه خود از سیستم مربوط به امور مالی تا آموزش های مربوط به ارزش کار ـ بطور دم افزونی ـ کار را به مثابه سرچشمه ثروت عمده می کند.
• در فلسفه بورژوائی کلاسیک آلمان هردر به نقش تاریخساز کار اشاره می کند.
• به نظر هردر، انسان ببرکت کار (که گویا ناشی از عوامل آب و هوائی است) شرایط محیط زیست خود را تحت تأثیر قرار می دهد و محیط نیز بنوبه خود متقابلا تأثیر تعیین کننده بر انسان اعمال می کند.
• به نظر فیشته، کار وظیفه هر شخصیت اخلاقمند و شرط بقا و دوام هرشخصیت جسمانی است.
• فیشته خواستار تضمین امکان کار بوسیله دولت می شود.
• بنظراو تنظیم مناسبات کاری نباید به عهده عرضه و تقاضا رها شود (آن طورکه آدام اسمیت می خواست) و حاصل کار نباید به مکانیسم مبارزه اجتماعی بر سر منافع محول شود.
• هگل در حد فلسفه ایدئالیستی خود به کشف ماهیت کار دست می یابد.
• وقتی هگل می گوید که روح جهانی فقط ببرکت تجسم ، ببرکت کرد و کار به خودآگاهی دست می یابد، منظور او در قالب عرفانی اش عبارت است از اینکه انسان بواسطه کارش خود را، نیروهای مولده خود را، جامعه خود را، یعنی تاریخ خود را می سازد.
• بدین طریق هگل (بر خلاف نظر اقتصاد سیاسی کلاسیک بورژوائی که کار را تنها سرچشمه ثروت می دانست)، نقش شخصیت ساز و تاریخساز کار را عمده می کند.
• هگل به کشف داهیانه این واقعیت نایل می آید که رابطه انسان کارگر با وسایل تولید به سبب محدودیت های ناشی از مالکیت خصوصی پاره می شود، او از وسایل تولید جدا می شود و تنها با اجازه صاحبان وسایل تولید قادر به کار یعنی قادر به زندگی می شود، کار نسبت به خود بیگانه می شود، ولی این حادثه از نظر تاریخی موقتی و گذرا ست.
• (بیگانگی یعنی از هم گسستن رشته پیوند تنگاتنگ میان اشیاء. بیگانگی یعنی اشیاء را مغایر با طبیعت آنان مورد استفاده قرار دادن.
• مثلا انسان را کالا کردن.
• مثلا از داس برای بریدن سر مردم استفاده کردن...
• مراجعه کنید به بیگانگی. مترجم.)
• مارکس و انگلس بر مبنای ماتریالیسم تاریخی تعریف جدیدی از کار ارائه می دهند :
• آنها کار را به مثابه کرد و کار خاص انسانی، به مثابه شرط تعیین کننده برای جدا شدن انسان از عالم حیوانات و برای تعیین چند و چون پدیده ها و مناسبات اجتماعی می دانند.
• «انسان در روند کار به عنوان قدرتی طبیعی در مقابل مواد طبیعی قرار می گیرد تا آنها را برطبق نیازهای خود تغییر دهد.
• انسان با تأثیر گذاشتن برطبیعت خارج از خود، با تغییر آن، همزمان طبیعت خود را تغییر می دهد.
• او توان های نهفته در طبیعت را کشف می کند و قوای طبیعی را به خدمت می گیرد.
• روند کار عبارت است از کرد و کار هدفمند، برای تولید ارزش های مصرفی و استفاده از مواد طبیعی در راستای نیازهای انسانی.
• روند کار شرط عام جذب و دفع میان انسان و طبیعت است، شرط طبیعی ابدی حیات انسانی است و لذا مستقل از هر فرم این زندگی است و حتی وجه مشترک کلیه فرم های زندگی اجتماعی انسانی است.»
• «کار اولین شرط اصلی حیات بشری بطور کلی است و لذا می توان گفت که کار، خود موجد انسان بوده است.»
• «کار به مثابه موجد ارزش های مصرفی، بمثابه کار مفید، شرط حیاتی مستقل از کلیه فرم های جامعه انسانی است.
• کار ضرورت طبیعی ابدی است، تا جذب و دفع میان طبیعت و انسان، یعنی حیات انسانی امکان پذیر گردد. »
• از این رو، کار به ماهیت انسانی تعلق دارد و از زمانی که انسان عالم حیوانی را ترک گفته است، کار همدم همیشگی و ناگسستنی او بوده است.
• کار تنها در چارچوب جامعه صورت می گیرد، ولی نحوه انجام آن در هر فرماسیون اجتماعی فرق می کند.
• بنابرین کار همیشه یک کرد و کار اجتماعی بوده است که در چارچوب فرم های معین و بطور تاریخی مشروط تقسیم کار و مناسبات مالکیت جاری می شود.
• کار روند ثابتی نیست که در سطح واحدی تکرار شود، بلکه روند توسعه از فرم های نازل به فرم های عالی تر است.
• دلیل روند توسعه بودن کار ـ قبل از همه ـ این است که آن کرد و کار هدفمندی است.
• انسان با پیش بینی فکری نتایج کار، با تعیین هدف در روند کار، می تواند به کشف قانونمندی های جدید طبیعی و استفاده از آن قانونمندی ها نایل آید.
• ببرکت کار است که انسان بر طبیعت چیره می شود، یعنی آن را در راستای اهداف خود بخدمت می گیرد.
• تعیین هدف در روند کار مشروط به علل مادی است.
• «قوانین جهان خارج ... شالوده کرد و کار هدفمند انسانند.
• جهان عینی موجد اهداف و پیش شرط آنها ست.»
• اهداف تعیین شده بکمک وسایل کار تحقق می یابند.
• «تولید وسایل کار و استفاده از آنها، اگرچه درمیان انواع معینی از حیوانات نیز بطور نطفه ای رایج است، ولی مشخصه اصلی روند کار خاص انسانی است.»
• نحوه و نوع کرد و کار انسانی را هدف او تعیین می کند.
• انسان باید اراده و امیال خود را سرسپرده و تابع اهداف خود سازد:
• «به ظن ما کار امری است که تنها به انسان تعلق دارد.
• «عنکبوتی عملیاتی را انجام می دهد که شبیه اعمال نساج اند و زنبور با ساختمان سلول های مومی خویش بناهائی رابه شرم می افکند.
• اما آنچه بدترین بناها را ازبهترین زنبورها متمایز می سازد، این است که آنها سلول را قبل از ساختن در «موم» در ذهن خود می سازند و در پایان روند کار، نتیجه ای حاصل می آید که در هنگام شروع به ساختن، در تصور بنا، یعنی بصورت فکری موجود بوده است.
• انسان فقط فرم طبیعی چیزها را تغییر نمی دهد، بلکه علاوه بر آن، در چیزهای طبیعی، هدف خود را جامه عمل می پوشاند، هدفی که او بر آن واقف است.
• هدفی که بمثابه قانون، نحوه و نوع کنش او را تعیین می کند و او باید اراده خود را تابع آن سازد.
• و این تبعیت اراده از هدف، کنش منفردی نیست.
• علاوه بر اعضای بدن که در حین کار رنج می برند، اراده هدفگرا که به صورت تمرکز حواس خودنمائی می کند، باید در تمامت مدت کار متمرکز بماند و کار هرچه کمتر با محتوا و نحوه و نوع اجرای خود، کارگر را بهمراه کشد و هرچه کمتر کارگر از کار بمثابه بازی قوای جسمی و روحی خود لذت برد، به همان اندازه بیشتر باید تمرکزحواس بخرج دهد.»
• کار وقتی به کرد و کار آزاد بدل خواهد شد، که اهداف خارجی، دیگر به عنوان ضرورت طبیعی خارجی محض تلقی نشوند و «جای خود را به اهدافی که خود فرد تعیین می کند، بدهند» و کار بدین طریق به خود واقعیت بخشی انسانها، به کنش واقعا آزاد آنها بدل خواهد شد.
• (خود واقعیت بخشی یعنی تحقق خواست خود که بمعنی تحقق خویشتن خویش نیز هست:
• محصول کار هر کس، آئینه تمامنمای خود او ست.
• انسان در فراورده و نتیجه کارش، خود را باز می شناسد، مورد ارزیابی قرار می دهد و حد و مرز لیاقت خویش را تشخیص می دهد و تبارک الله احسن الخالقین روایتی از این حقیقت امر مارکسیستی است. مترجم)
• «آزادی نه در استقلال رؤیائی از قوانین طبیعی، بلکه در شناخت این قوانین و در امکان حاصل از این شناخت برای استفاده برنامه ریزی شده از این قوانین در جهت نیل به اهداف معین خویش نهفته است.»
• در جوامع طبقاتی اما شرایط لازم برای این که کار به خود واقعیت بخشی انسان ها منجر شود (یعنی کار واقعا آزاد باشد)، وجود ندارد.
• در فرماسیون های اجتماعی مبتنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، انسان کارگر از وسایل تولید (یعنی مهمترین شرط کار) جدا شده است، بمثابه انسان مولد استثمار می شود و کار آزاد نیست.
• وحدت مولدین با شرایط مادی تولید یا با توسل به اجبار غیر اقتصادی (مثلا در برده داری و فئودالیسم) ممکن می گردد و یا با توسل به اجبار اقتصادی (از طریق فروش نیروی کار به صاحبان خصوصی وسایل تولید) (مثلا در سرمایه داری).
• کار تحت شرایط جامعه طبقاتی به صورت اجبار و زور اعمال شونده از خارج جلوه می کند و هیچکارگی ـ بر خلاف آن ـ به مثابه آزادی و اقبال جلوه گر می گردد، مارکس می گوید.
• در مرحله گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، با از بین بردن مالکیت خصوصی و با ایجاد مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید، وحدت گسیخته کارگران با وسایل تولید، دوباره برقرار می شود و استثمار خاتمه می یابد.
• در سوسیالیسم و کمونیسم کار بطور بیواسطه، اجتماعی است و بطور دم افزونی خصلت علمی کسب می کند، یعنی بطور بنیادی تحول می یابد و به کار آزاد مولدین آزاد مبدل می گردد.
• «کار تولید مادی تنها بدان وسیله می تواند این خصلت خود را حفظ کند که به عنوان کار اجتماعی باشد، خصلت علمی داشته باشد و در عین حال، کار به معنی عام آن باشد، یعنی نه به معنی جد و جهد انسان بمثابه نیروی طبیعی تربیت شده، بلکه بمثابه سوبژکت باشد، که در روند تولید نه در فرم طبیعی محض و نه در فرم خودپوی آن، بلکه بمثابه کرد و کار تنظیمگر همه قوای طبیعی جلوه کند.»
• در سوسیالیسم و کمونیسم در هدفمندی و اشتراط مادی کار تغییری صورت نمی گیرد، اما اهداف روند کار، دیگر «ضرورت طبیعی ـ خارجی محض» نیستند.
• در سوسیالیسم و کمونیسم، کار فقط وسیله دستیابی به مواد حیاتی لازم نیست.
• نیازهائی که در سوسیالیسم و کمونیسم، بواسطه کار مرتفع می شوند، فقط نیازهای طبیعی ضرور انسانی نیستند، بلکه این نیازها بلحاظ تاریخی ـ اجتماعی تغییر می یابند.
• در سوسیالیسم و کمونیسم، ضرورت طبیعی چسبیده به کار رایج در جوامع طبقاتی، در فرم بی واسطه اش محو می شود و نیازهای بطور تاریخی و اجتماعی ایجاد شده جای آنها را می گیرند، تا کار ـ قبل از همه ـ برآورنده نیازهای بیش از حد لازم گردد، تا انسان قوا، استعدادها و مهارت های خود را توسعه بیشتر بخشد و تسلط جامعه را بر طبیعت خارج و خود جامعه گسترش دهد.
• در سوسیالیسم و کمونیسم کرد و کار خلاق انسانها در کار به نیاز فردی بدل می شود.
• در سوسیالیسم و کمونیسم کار به «خودکوشی» و«خود شناسی» انسان ها مبدل می گردد.
• در سوسیالیسم و کمونیسم رابطه و استنباط نوین انسان ها از کار، خود را در انضباط کاری آزادانه و آگاهانه و در اخلاق کاری عالی تر نشان می دهد.
• بر مبنای مناسبات تولیدی جدید، فرم های متنوعی از کار دسته جمعی (کلکتیف) پدید می آیند.
• انقلاب علمی ـ فنی به تسریع تغییر خصلت کار در سوسیالیسم و کمونیسم کمک می کند.
• ببرکت اوتوماسیون، انسان کارگر از روند تولید بیواسطه (به عبارت دقیقتر، ازبخش تولیدی ـ تکنیکی روند کلی تولید) خارج می شود و بمثابه ناظم و نگهبان تولید عمل می کند.
• کار بطور دم افزون به عرصه پژوهش علمی، توسعه و ترقی، بازسازی، برنامه ریزی، تنظیم، سازماندهی، اداره تولید و تعمیر منتقل می شود.
• کار سنگین جسمی بطور دم افزون به سیستم های ماشینی و دستگاهها محول می شود و سهم کار فکری (روحی) و اهمیت آن افزایش می یابد و کار جسمی و فکری در هم ذوب می شوند.
• بدین طریق کار در وحدت انقلاب سوسیالیستی و انقلاب علمی ـ فنی جنبه های مضمونی (محتوائی) نوینی کسب می کند.
• کار خلاق کارگران برابر حقوق و تحصیلکرده، اولین نشانه کاری است که در کمونیسم به نیاز حیاتی انسانها بدل می شود.
• مراجعه کنید به خصلت کار، اوتوماتیزاسیون، تولید، مناسبات تولیدی.
استاد دانشگاه، فیلسوف و شطرنجباز آلمانی
عضور حزب کمونیست آلمان
دو سال زندان نورنبرگ و سه سال اردوگاه داخائو
رئیس بخش فلسفه در آکادمی علوم آلمان دموکراتیک
متخصص سیبرنتیک
عضور حزب کمونیست آلمان
دو سال زندان نورنبرگ و سه سال اردوگاه داخائو
رئیس بخش فلسفه در آکادمی علوم آلمان دموکراتیک
متخصص سیبرنتیک
کار
بخش اول
گونتر هیدون
برگردان شین میم شین
بخش اول
گونتر هیدون
برگردان شین میم شین
• کار عبارت است از کرد و کار هدفمند و آگاهانه انسان.
• کار عبارت است از «روندی میان انسان و طبیعت.....
• روندی که در آن انسان کنش خویش را وساطت، تنظیم و کنترل می کند»، مارکس می گوید.
• کار بطور جسمی و روحی تحقق می یابد.
• با بر قراری مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، جدائی میان کار جسمی و روحی آغاز می شود و ضدیت میان آندو توسعه می یابد.
• در کلیه جوامع منقسم به طبقات متخاصم، کار جسمی به عهده توده های تحت استثمار و ستم بوده و کمتر از کار فکری مورد ارج و احترام قرار داشته است.
• کار جسمی در جامعه برده داری، نشانه بارز بردگی بردگان بوده، در حالیکه تمامت تمدن پیشرفت یابنده به حساب کار فکری گذاشته می شد.
• کار فکری در اختیار بلامنازع طبقات دارا بوده است.
• توسعه نظام اجتماعی سرمایه داری، کار، خصلت و ارزش کار، امکانات، دستاوردها و دورنمای کار بطور دم افزونی به موضوع مورد بررسی فلسفه مبدل می شود.
• در آثار فرانسیس بیکن، جان لاک و دیدرو احکام مهمی در باره کار یافت می شوند.
• ژان ژاک روسو نقش تاریخی کار و خصلت تضادمند آن را در گذار از وضع اولیه مبتنی بر مساوات و پیدایش و توسعه نابرابری عمده می کند.
• در آموزش های حقوق طبیعی روشنگران فرانسه، مالکیت اشتراکی، مالکیتی طبیعی است و کار تنها ملاک حقوقی «داشتن» تلقی می شود.
• سوسیالیست های اوتوپیکی (سن سیمون، فوریه، آون) به این نتیجه رسیده بودند که بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید یا باید خاتمه داد و یا باید آن راعمدتا محدود کرد و انسان حق دارد کل حاصل کارش را دریافت کند و هر کسر و کاهشی از آن توسط «غیرکار» به معنی تجاوز به حقوق طبیعی انسان ها محسوب می شود.
• اقتصاد سیاسی بورژوائی در مسیر توسعه خود از سیستم مربوط به امور مالی تا آموزش های مربوط به ارزش کار ـ بطور دم افزونی ـ کار را به مثابه سرچشمه ثروت عمده می کند.
• در فلسفه بورژوائی کلاسیک آلمان هردر به نقش تاریخساز کار اشاره می کند.
• به نظر هردر، انسان ببرکت کار (که گویا ناشی از عوامل آب و هوائی است) شرایط محیط زیست خود را تحت تأثیر قرار می دهد و محیط نیز بنوبه خود متقابلا تأثیر تعیین کننده بر انسان اعمال می کند.
• به نظر فیشته، کار وظیفه هر شخصیت اخلاقمند و شرط بقا و دوام هرشخصیت جسمانی است.
• فیشته خواستار تضمین امکان کار بوسیله دولت می شود.
• بنظراو تنظیم مناسبات کاری نباید به عهده عرضه و تقاضا رها شود (آن طورکه آدام اسمیت می خواست) و حاصل کار نباید به مکانیسم مبارزه اجتماعی بر سر منافع محول شود.
• هگل در حد فلسفه ایدئالیستی خود به کشف ماهیت کار دست می یابد.
• وقتی هگل می گوید که روح جهانی فقط ببرکت تجسم ، ببرکت کرد و کار به خودآگاهی دست می یابد، منظور او در قالب عرفانی اش عبارت است از اینکه انسان بواسطه کارش خود را، نیروهای مولده خود را، جامعه خود را، یعنی تاریخ خود را می سازد.
• بدین طریق هگل (بر خلاف نظر اقتصاد سیاسی کلاسیک بورژوائی که کار را تنها سرچشمه ثروت می دانست)، نقش شخصیت ساز و تاریخساز کار را عمده می کند.
• هگل به کشف داهیانه این واقعیت نایل می آید که رابطه انسان کارگر با وسایل تولید به سبب محدودیت های ناشی از مالکیت خصوصی پاره می شود، او از وسایل تولید جدا می شود و تنها با اجازه صاحبان وسایل تولید قادر به کار یعنی قادر به زندگی می شود، کار نسبت به خود بیگانه می شود، ولی این حادثه از نظر تاریخی موقتی و گذرا ست.
• (بیگانگی یعنی از هم گسستن رشته پیوند تنگاتنگ میان اشیاء. بیگانگی یعنی اشیاء را مغایر با طبیعت آنان مورد استفاده قرار دادن.
• مثلا انسان را کالا کردن.
• مثلا از داس برای بریدن سر مردم استفاده کردن...
• مراجعه کنید به بیگانگی. مترجم.)
• مارکس و انگلس بر مبنای ماتریالیسم تاریخی تعریف جدیدی از کار ارائه می دهند :
• آنها کار را به مثابه کرد و کار خاص انسانی، به مثابه شرط تعیین کننده برای جدا شدن انسان از عالم حیوانات و برای تعیین چند و چون پدیده ها و مناسبات اجتماعی می دانند.
• «انسان در روند کار به عنوان قدرتی طبیعی در مقابل مواد طبیعی قرار می گیرد تا آنها را برطبق نیازهای خود تغییر دهد.
• انسان با تأثیر گذاشتن برطبیعت خارج از خود، با تغییر آن، همزمان طبیعت خود را تغییر می دهد.
• او توان های نهفته در طبیعت را کشف می کند و قوای طبیعی را به خدمت می گیرد.
• روند کار عبارت است از کرد و کار هدفمند، برای تولید ارزش های مصرفی و استفاده از مواد طبیعی در راستای نیازهای انسانی.
• روند کار شرط عام جذب و دفع میان انسان و طبیعت است، شرط طبیعی ابدی حیات انسانی است و لذا مستقل از هر فرم این زندگی است و حتی وجه مشترک کلیه فرم های زندگی اجتماعی انسانی است.»
• «کار اولین شرط اصلی حیات بشری بطور کلی است و لذا می توان گفت که کار، خود موجد انسان بوده است.»
• «کار به مثابه موجد ارزش های مصرفی، بمثابه کار مفید، شرط حیاتی مستقل از کلیه فرم های جامعه انسانی است.
• کار ضرورت طبیعی ابدی است، تا جذب و دفع میان طبیعت و انسان، یعنی حیات انسانی امکان پذیر گردد. »
• از این رو، کار به ماهیت انسانی تعلق دارد و از زمانی که انسان عالم حیوانی را ترک گفته است، کار همدم همیشگی و ناگسستنی او بوده است.
• کار تنها در چارچوب جامعه صورت می گیرد، ولی نحوه انجام آن در هر فرماسیون اجتماعی فرق می کند.
• بنابرین کار همیشه یک کرد و کار اجتماعی بوده است که در چارچوب فرم های معین و بطور تاریخی مشروط تقسیم کار و مناسبات مالکیت جاری می شود.
• کار روند ثابتی نیست که در سطح واحدی تکرار شود، بلکه روند توسعه از فرم های نازل به فرم های عالی تر است.
• دلیل روند توسعه بودن کار ـ قبل از همه ـ این است که آن کرد و کار هدفمندی است.
• انسان با پیش بینی فکری نتایج کار، با تعیین هدف در روند کار، می تواند به کشف قانونمندی های جدید طبیعی و استفاده از آن قانونمندی ها نایل آید.
• ببرکت کار است که انسان بر طبیعت چیره می شود، یعنی آن را در راستای اهداف خود بخدمت می گیرد.
• تعیین هدف در روند کار مشروط به علل مادی است.
• «قوانین جهان خارج ... شالوده کرد و کار هدفمند انسانند.
• جهان عینی موجد اهداف و پیش شرط آنها ست.»
• اهداف تعیین شده بکمک وسایل کار تحقق می یابند.
• «تولید وسایل کار و استفاده از آنها، اگرچه درمیان انواع معینی از حیوانات نیز بطور نطفه ای رایج است، ولی مشخصه اصلی روند کار خاص انسانی است.»
• نحوه و نوع کرد و کار انسانی را هدف او تعیین می کند.
• انسان باید اراده و امیال خود را سرسپرده و تابع اهداف خود سازد:
• «به ظن ما کار امری است که تنها به انسان تعلق دارد.
• «عنکبوتی عملیاتی را انجام می دهد که شبیه اعمال نساج اند و زنبور با ساختمان سلول های مومی خویش بناهائی رابه شرم می افکند.
• اما آنچه بدترین بناها را ازبهترین زنبورها متمایز می سازد، این است که آنها سلول را قبل از ساختن در «موم» در ذهن خود می سازند و در پایان روند کار، نتیجه ای حاصل می آید که در هنگام شروع به ساختن، در تصور بنا، یعنی بصورت فکری موجود بوده است.
• انسان فقط فرم طبیعی چیزها را تغییر نمی دهد، بلکه علاوه بر آن، در چیزهای طبیعی، هدف خود را جامه عمل می پوشاند، هدفی که او بر آن واقف است.
• هدفی که بمثابه قانون، نحوه و نوع کنش او را تعیین می کند و او باید اراده خود را تابع آن سازد.
• و این تبعیت اراده از هدف، کنش منفردی نیست.
• علاوه بر اعضای بدن که در حین کار رنج می برند، اراده هدفگرا که به صورت تمرکز حواس خودنمائی می کند، باید در تمامت مدت کار متمرکز بماند و کار هرچه کمتر با محتوا و نحوه و نوع اجرای خود، کارگر را بهمراه کشد و هرچه کمتر کارگر از کار بمثابه بازی قوای جسمی و روحی خود لذت برد، به همان اندازه بیشتر باید تمرکزحواس بخرج دهد.»
• کار وقتی به کرد و کار آزاد بدل خواهد شد، که اهداف خارجی، دیگر به عنوان ضرورت طبیعی خارجی محض تلقی نشوند و «جای خود را به اهدافی که خود فرد تعیین می کند، بدهند» و کار بدین طریق به خود واقعیت بخشی انسانها، به کنش واقعا آزاد آنها بدل خواهد شد.
• (خود واقعیت بخشی یعنی تحقق خواست خود که بمعنی تحقق خویشتن خویش نیز هست:
• محصول کار هر کس، آئینه تمامنمای خود او ست.
• انسان در فراورده و نتیجه کارش، خود را باز می شناسد، مورد ارزیابی قرار می دهد و حد و مرز لیاقت خویش را تشخیص می دهد و تبارک الله احسن الخالقین روایتی از این حقیقت امر مارکسیستی است. مترجم)
• «آزادی نه در استقلال رؤیائی از قوانین طبیعی، بلکه در شناخت این قوانین و در امکان حاصل از این شناخت برای استفاده برنامه ریزی شده از این قوانین در جهت نیل به اهداف معین خویش نهفته است.»
• در جوامع طبقاتی اما شرایط لازم برای این که کار به خود واقعیت بخشی انسان ها منجر شود (یعنی کار واقعا آزاد باشد)، وجود ندارد.
• در فرماسیون های اجتماعی مبتنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، انسان کارگر از وسایل تولید (یعنی مهمترین شرط کار) جدا شده است، بمثابه انسان مولد استثمار می شود و کار آزاد نیست.
• وحدت مولدین با شرایط مادی تولید یا با توسل به اجبار غیر اقتصادی (مثلا در برده داری و فئودالیسم) ممکن می گردد و یا با توسل به اجبار اقتصادی (از طریق فروش نیروی کار به صاحبان خصوصی وسایل تولید) (مثلا در سرمایه داری).
• کار تحت شرایط جامعه طبقاتی به صورت اجبار و زور اعمال شونده از خارج جلوه می کند و هیچکارگی ـ بر خلاف آن ـ به مثابه آزادی و اقبال جلوه گر می گردد، مارکس می گوید.
• در مرحله گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، با از بین بردن مالکیت خصوصی و با ایجاد مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید، وحدت گسیخته کارگران با وسایل تولید، دوباره برقرار می شود و استثمار خاتمه می یابد.
• در سوسیالیسم و کمونیسم کار بطور بیواسطه، اجتماعی است و بطور دم افزونی خصلت علمی کسب می کند، یعنی بطور بنیادی تحول می یابد و به کار آزاد مولدین آزاد مبدل می گردد.
• «کار تولید مادی تنها بدان وسیله می تواند این خصلت خود را حفظ کند که به عنوان کار اجتماعی باشد، خصلت علمی داشته باشد و در عین حال، کار به معنی عام آن باشد، یعنی نه به معنی جد و جهد انسان بمثابه نیروی طبیعی تربیت شده، بلکه بمثابه سوبژکت باشد، که در روند تولید نه در فرم طبیعی محض و نه در فرم خودپوی آن، بلکه بمثابه کرد و کار تنظیمگر همه قوای طبیعی جلوه کند.»
• در سوسیالیسم و کمونیسم در هدفمندی و اشتراط مادی کار تغییری صورت نمی گیرد، اما اهداف روند کار، دیگر «ضرورت طبیعی ـ خارجی محض» نیستند.
• در سوسیالیسم و کمونیسم، کار فقط وسیله دستیابی به مواد حیاتی لازم نیست.
• نیازهائی که در سوسیالیسم و کمونیسم، بواسطه کار مرتفع می شوند، فقط نیازهای طبیعی ضرور انسانی نیستند، بلکه این نیازها بلحاظ تاریخی ـ اجتماعی تغییر می یابند.
• در سوسیالیسم و کمونیسم، ضرورت طبیعی چسبیده به کار رایج در جوامع طبقاتی، در فرم بی واسطه اش محو می شود و نیازهای بطور تاریخی و اجتماعی ایجاد شده جای آنها را می گیرند، تا کار ـ قبل از همه ـ برآورنده نیازهای بیش از حد لازم گردد، تا انسان قوا، استعدادها و مهارت های خود را توسعه بیشتر بخشد و تسلط جامعه را بر طبیعت خارج و خود جامعه گسترش دهد.
• در سوسیالیسم و کمونیسم کرد و کار خلاق انسانها در کار به نیاز فردی بدل می شود.
• در سوسیالیسم و کمونیسم کار به «خودکوشی» و«خود شناسی» انسان ها مبدل می گردد.
• در سوسیالیسم و کمونیسم رابطه و استنباط نوین انسان ها از کار، خود را در انضباط کاری آزادانه و آگاهانه و در اخلاق کاری عالی تر نشان می دهد.
• بر مبنای مناسبات تولیدی جدید، فرم های متنوعی از کار دسته جمعی (کلکتیف) پدید می آیند.
• انقلاب علمی ـ فنی به تسریع تغییر خصلت کار در سوسیالیسم و کمونیسم کمک می کند.
• ببرکت اوتوماسیون، انسان کارگر از روند تولید بیواسطه (به عبارت دقیقتر، ازبخش تولیدی ـ تکنیکی روند کلی تولید) خارج می شود و بمثابه ناظم و نگهبان تولید عمل می کند.
• کار بطور دم افزون به عرصه پژوهش علمی، توسعه و ترقی، بازسازی، برنامه ریزی، تنظیم، سازماندهی، اداره تولید و تعمیر منتقل می شود.
• کار سنگین جسمی بطور دم افزون به سیستم های ماشینی و دستگاهها محول می شود و سهم کار فکری (روحی) و اهمیت آن افزایش می یابد و کار جسمی و فکری در هم ذوب می شوند.
• بدین طریق کار در وحدت انقلاب سوسیالیستی و انقلاب علمی ـ فنی جنبه های مضمونی (محتوائی) نوینی کسب می کند.
• کار خلاق کارگران برابر حقوق و تحصیلکرده، اولین نشانه کاری است که در کمونیسم به نیاز حیاتی انسانها بدل می شود.
کار
بخش دوم
گئورگ کلاوس
گئورگ کلاوس
• انقلاب علمی ـ فنی در عصر کنونی با امکاناتی که سیبرنتیک و اوتوماسیون برای صنعت، کشاورزی، مدیریت و غیره پدید می آورند، شالوده فنی واقعی برای تغییر بنیادی خصلت کار بوجود می آورد.
• این امکانات را تنها در مناسبات اجتماعی سوسیالیستی و کمونیستی می توان بطور همه جانبه تحقق بخشید، زیرا تنها در شرایط مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید است که می توان برنامه ریزی و سازماندهی مناسب در راستای منافع کل جامعه را جامه عمل پوشاند.
• توسعه نیروهای مولده امکان آن را فراهم می آورد که انسان مقام جدیدی در روند تولید کسب کند.
• تکنیک تولید زمینه لازم را برای تمرکز دم افزون کرد و کار انسان ها در عرصه های خارج از تغییر بیواسطه موضوع کار فراهم می آورد.
• کارهای قبلی کارگران و کارمندان اداری یکی پس از دیگری به عهده مراکزهدایت الکترونیکی گذاشته می شوند.
• انتقال مرحله ای کار انسانی به تدارک نهائی ـ بمعنی وسیع کلمه ـ به کنترل عمومی، هدایت و برنامه ریزی که در روندی طولانی جامه عمل خواهد پوشید، منجر بدان خواهد شد که انسان در حاشیه روند تولید قرار گیرد.
• نتیجه این امر از بین رفتن کار سنگین جسمی خواهد بود.
• کار ساده به ماشین ها و دستگاه های خودکار (اوتوماتها) محول خواهد شد و راه برای حل تضاد موجود میان کار جسمی و کار فکری هموار خواهد گردید.
• سمت عمومی توسعه، حاکی از ذوب و درهم آمیزی کار سالم جسمی و کار فکری خلاق (که بخش عمده را تشکیل خواهد داد) خواهد بود.
• تغییر چند و چون کرد و کار و یا مقام جدید انسانها در روند تولید و بازتولید اجتماعی ـ در جریان انقلاب علمی ـ فنی ـ خود را در گرایشات زیرین نشان خواهد داد:
• مولدین استقلال هرچه بیشتری نسبت به وسایل فنی کسب کنند، بهمان اندازه بیشتر به هادیان خلاق روند تولید بدل خواهند شد و بهمان اندازه بیشتر به تحصیلات عالی نیاز خواهند داشت.
• متناسب با تحول کرد و کار انسانی، فرم حضور مولدان در تولید عوض خواهد شد، حرفه ها، ساختار حرفه ها و تقسیم کار دستخوش تحول خواهد گردید.
• نه تنها به سبب بغرنجتر شدن روندها که برای اجرا، برنامه ریزی و هدایت موفقیت آمیز آنها، انسان هائی با تحصیلات عالی تخصصی و عمومی لازم خواهد آمد، بلکه انضباط عالی تر، کیفیت های اخلاقی عالی تر و استعداد لازم خواهد بود تا انسان بتواند عضو خلاق و یا هادی کلکتیفی باشد که بطور آگاهانه سازمان یافته است.
• این امکانات را تنها در مناسبات اجتماعی سوسیالیستی و کمونیستی می توان بطور همه جانبه تحقق بخشید، زیرا تنها در شرایط مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید است که می توان برنامه ریزی و سازماندهی مناسب در راستای منافع کل جامعه را جامه عمل پوشاند.
• توسعه نیروهای مولده امکان آن را فراهم می آورد که انسان مقام جدیدی در روند تولید کسب کند.
• تکنیک تولید زمینه لازم را برای تمرکز دم افزون کرد و کار انسان ها در عرصه های خارج از تغییر بیواسطه موضوع کار فراهم می آورد.
• کارهای قبلی کارگران و کارمندان اداری یکی پس از دیگری به عهده مراکزهدایت الکترونیکی گذاشته می شوند.
• انتقال مرحله ای کار انسانی به تدارک نهائی ـ بمعنی وسیع کلمه ـ به کنترل عمومی، هدایت و برنامه ریزی که در روندی طولانی جامه عمل خواهد پوشید، منجر بدان خواهد شد که انسان در حاشیه روند تولید قرار گیرد.
• نتیجه این امر از بین رفتن کار سنگین جسمی خواهد بود.
• کار ساده به ماشین ها و دستگاه های خودکار (اوتوماتها) محول خواهد شد و راه برای حل تضاد موجود میان کار جسمی و کار فکری هموار خواهد گردید.
• سمت عمومی توسعه، حاکی از ذوب و درهم آمیزی کار سالم جسمی و کار فکری خلاق (که بخش عمده را تشکیل خواهد داد) خواهد بود.
• تغییر چند و چون کرد و کار و یا مقام جدید انسانها در روند تولید و بازتولید اجتماعی ـ در جریان انقلاب علمی ـ فنی ـ خود را در گرایشات زیرین نشان خواهد داد:
• مولدین استقلال هرچه بیشتری نسبت به وسایل فنی کسب کنند، بهمان اندازه بیشتر به هادیان خلاق روند تولید بدل خواهند شد و بهمان اندازه بیشتر به تحصیلات عالی نیاز خواهند داشت.
• متناسب با تحول کرد و کار انسانی، فرم حضور مولدان در تولید عوض خواهد شد، حرفه ها، ساختار حرفه ها و تقسیم کار دستخوش تحول خواهد گردید.
• نه تنها به سبب بغرنجتر شدن روندها که برای اجرا، برنامه ریزی و هدایت موفقیت آمیز آنها، انسان هائی با تحصیلات عالی تخصصی و عمومی لازم خواهد آمد، بلکه انضباط عالی تر، کیفیت های اخلاقی عالی تر و استعداد لازم خواهد بود تا انسان بتواند عضو خلاق و یا هادی کلکتیفی باشد که بطور آگاهانه سازمان یافته است.
• مراجعه کنید به خصلت کار، اوتوماتیزاسیون، تولید، مناسبات تولیدی.
پایان