مارکسیزم و آئین بهائی
سایت پژوهشنامه
نگارنده:
نادر سعیدی
درنگی
از
میم حجری
۱
مارکس
تعبیری مادّی از تاریخ دارد.
بهائیان
بر این باورند که همهء پدیدارها از جمله پدیدارهای تاریخی در آن واحد هم جنبهء مادّی دارند و هم جنبهء روحانی و فرهنگی.
اگر چه همهء نهادها با یکدیگر در تأثیر متقابل میباشند
امّا خود این نهادها نیز در درون خویش دارای ابعاد گوناگون هستند.
ایراد دیگر مؤلف این پژوهش،
گذاشتن علامت تساوی میان مارکس و مارکسیسم و میان بهائیان و بهائیسم (بهائیت) است.
بدین طریق
دعاوی مدعیان مارکسیسم به عنان مارکسیسم جا زده می شوند
و
دعاوی بهائیان به عنوان بهائیت.
در این صورت دیگر نمی توان مارکسیزم و آئین بهائی را موضوعیت بخشید و مورد بحث و مقایسه قرار داد.
بهائیت چیست؟
دین بهائی، آیین بهائی یا دیانت بهائی (بهائیت)
دینی یکتاپرستانه، ابراهیمی و ایرانی است
که حسینعلی نوری، ملّقب به بهاءالله، در قرن ۱۹ میلادی بنیان گذاشته است.
بهائیان معتقدند پیامبران از طریقِ فرایندِ «ظهور تدریجی وحی» به هم پیوند میخورند.
طبق این فرایند
خداوند آموزههای خود را به صورت پیاپی و تدریجی و با توجه به مقتضیات زمان و ظرفیت فهم بشر
به او ارائه میکند
از همین رو، ادیان، سیری تکاملی میپیمایند و ظهور ادیان را پایانی نیست.
همچنین بهائیان معتقدند
که
بهاءالله
(۱۸۱۷–۱۸۹۲)
جدیدترین فرستاده خدا در سلسله پیامبران پیشین است
و
هدف از ظهور او
ایجاد وحدت و صلح بین نوع بشر است.
بهائیان
بهاءالله را موعود تمامی ادیان میدانند.
دین بهائی
بر اعتقاد به خدای یکتا، یکی بودن اساس جمیع ادیان الهی، یگانگی نوع انسان، ظهور تدریجی حقایق دینی، یگانگی و شرافت ذاتی نوع انسان، اعتقاد به حقوق برابر از جمله آزادی اندیشه برای همهٔ انسانها، برابری زن و مرد، هماهنگی علم و دین، جداییناپذیری عبادت و خدمت، لزوم جستجوی مستقل حقیقت و رهائی از تقلید و هر نوع تعصب، رفتار و اخلاق نیکو و اهمیت پرورش صفات معنوی، اهمیت تعلیم و تربیت، لزوم رفع فقر فاحش و ثروت مفرط و محوریت عدالت در تمامی فعالیتهای انسان
تأکید میکند.
این تعریف ویکی پیدیایی بهائیت
دال بر این است
که
در ایران سوء تفاهمی جدی راجع به بهائیت وجود دارد.
ما بعدا به این تعریف برمی گردیم و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
۱
مارکس
تعبیری مادّی از تاریخ دارد.
بهائیان
بر این باورند که همهء پدیدارها از جمله پدیدارهای تاریخی در آن واحد هم جنبهء مادّی دارند و هم جنبهء روحانی و فرهنگی.
اگر چه همهء نهادها با یکدیگر در تأثیر متقابل میباشند
امّا خود این نهادها نیز در درون خویش دارای ابعاد گوناگون هستند.
مؤلف این پژوهش
دقت مفهومی ندارد.
معلوم نیست که منظورش از این واژه ها چیست.
نخست از پدیده ها دم می زند و بعد پدیده ها را فراموش می کند و به نهادها می پردازد.
شاید در ادامه این انشاء قضیه روشن تر شود.
۲
در واقع
سیر تکامل تاریخ در این صد و شصت سال گذشته
اثباتگر درستی شناخت و رویکرد بهائی بوده است
چرا که تجربهء تاریخ نشان میدهد که نه نظام سرمایه داری و
رقابت عنان گسیخته قابل پیاده شدن و عمل است و نه نظام مالکیت اشتراکی کمونیستی.
نتیجه گیری حیرت انگیزی است که کمترین ربطی به جمله قبلی مؤلف ندارد.
نظام سرمایه داری و کمونیستی کذایی
اولا
چه ربطی به تعبیر مادی کذایی مارکس از تاریخ و تعبیر مادی و روحی بهائیان از پدیده ها و نهادها دارد؟
ثانیا
چه ربطی به مارکسیسم و بهائیت دارد؟
ظاهرا
مؤلف
تعریف علمی تاریخ را نمی داند
از مارکسیسم هم خبر ندارد
حتی از بهائیسم بی خبر است.
ضمنا توان تفکر مفهومی و علمی دارد.
ادامه دارد.