۱۴۰۲ آبان ۹, سه‌شنبه

درنگی در پژوهشی تحت عنوان «مارکسیزم و آئین بهائی» (۲)

 

 مارکسیزم و آئین بهائی
سایت پژوهشنامه 

 نگارنده:

 نادر سعیدی 

 درنگی 

از

میم حجری

۱

مارکس 

تعبیری مادّی از تاریخ دارد. 

بهائیان

 بر این باورند که همهء پدیدارها از جمله پدیدارهای تاریخی در آن واحد هم جنبهء مادّی دارند و هم جنبهء روحانی و فرهنگی.

 اگر چه همهء نهادها با یکدیگر در تأثیر متقابل می‏باشند 

امّا خود این نهادها نیز در درون خویش دارای ابعاد گوناگون هستند.

  

ایراد دیگر مؤلف این پژوهش،

گذاشتن علامت تساوی میان مارکس و مارکسیسم و میان بهائیان و بهائیسم (بهائیت) است.

بدین طریق

دعاوی مدعیان مارکسیسم به عنان مارکسیسم جا زده می شوند

و

دعاوی بهائیان به عنوان بهائیت.

 

در این صورت دیگر نمی توان مارکسیزم و آئین بهائی را موضوعیت بخشید و مورد بحث و مقایسه قرار داد.

 

بهائیت چیست؟


دین بهائی، آیین بهائی یا دیانت بهائی (بهائیت

دینی یکتاپرستانه، ابراهیمی و ایرانی است

 که حسینعلی نوری، ملّقب به بهاءالله، در قرن ۱۹ میلادی بنیان گذاشته است.

بهائیان معتقدند پیامبران از طریقِ فرایندِ «ظهور تدریجی وحی» به هم پیوند می‌خورند.

 طبق این فرایند 

خداوند آموزه‌های خود را به صورت پیاپی و تدریجی و با توجه به مقتضیات زمان و ظرفیت فهم بشر

 به او ارائه می‌کند

 از همین رو، ادیان، سیری تکاملی می‌پیمایند و ظهور ادیان را پایانی نیست.

همچنین بهائیان معتقدند 

که 

بهاءالله

 (۱۸۱۷–۱۸۹۲) 

جدیدترین فرستاده خدا در سلسله پیامبران پیشین است 

و 

هدف از ظهور او

 ایجاد وحدت و صلح بین نوع بشر است.
بهائیان 

بهاءالله را موعود تمامی ادیان می‌دانند. 

دین بهائی 

بر اعتقاد به خدای یکتا، یکی بودن اساس جمیع ادیان الهی، یگانگی نوع انسان، ظهور تدریجی حقایق دینی، یگانگی و شرافت ذاتی نوع انسان، اعتقاد به حقوق برابر از جمله آزادی اندیشه برای همهٔ انسان‌ها، برابری زن و مرد، هماهنگی علم و دین، جدایی‌ناپذیری عبادت و خدمت، لزوم جستجوی مستقل حقیقت و رهائی از تقلید و هر نوع تعصب، رفتار و اخلاق نیکو و اهمیت پرورش صفات معنوی، اهمیت تعلیم و تربیت، لزوم رفع فقر فاحش و ثروت مفرط و محوریت عدالت در تمامی فعالیت‌های انسان

 تأکید می‌کند.

 این تعریف ویکی پیدیایی بهائیت 

 

دال بر این است 

که

 در ایران سوء تفاهمی جدی راجع به بهائیت وجود دارد.

ما بعدا به این تعریف برمی گردیم و آن  را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.


۱

مارکس 

تعبیری مادّی از تاریخ دارد. 

بهائیان

 بر این باورند که همهء پدیدارها از جمله پدیدارهای تاریخی در آن واحد هم جنبهء مادّی دارند و هم جنبهء روحانی و فرهنگی.

 اگر چه همهء نهادها با یکدیگر در تأثیر متقابل می‏باشند 

امّا خود این نهادها نیز در درون خویش دارای ابعاد گوناگون هستند.

 

مؤلف این پژوهش 

دقت مفهومی ندارد.

معلوم نیست که منظورش از این واژه ها چیست.

نخست از پدیده ها دم می زند و بعد پدیده ها را فراموش می کند و به نهادها می پردازد.


شاید در ادامه این انشاء قضیه روشن تر شود.


۲

در واقع 

سیر تکامل تاریخ در این صد و شصت سال گذشته

 اثبات‏گر درستی شناخت و رویکرد بهائی بوده است 

چرا که تجربهء تاریخ نشان می‏دهد که نه نظام سرمایه ‏داری و رقابت عنان گسیخته قابل پیاده شدن و عمل است و نه نظام مالکیت اشتراکی کمونیستی.

نتیجه گیری حیرت انگیزی است که کمترین ربطی به جمله قبلی مؤلف ندارد.

 

نظام سرمایه داری و کمونیستی کذایی

اولا

چه ربطی به تعبیر مادی کذایی مارکس از تاریخ و تعبیر مادی و روحی بهائیان از پدیده ها و نهادها دارد؟

 

ثانیا

چه ربطی به مارکسیسم و بهائیت دارد؟

 

ظاهرا

مؤلف 

 تعریف علمی تاریخ را نمی داند 

  از مارکسیسم هم خبر ندارد 

حتی از بهائیسم بی خبر است.

ضمنا توان تفکر مفهومی و علمی دارد.

 

ادامه دارد.

درنگی در تخیلات زهره تنکابنی (۱۷)

  

  زهره تنکابنی 

 جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

 منبع:

اخبار روز

درنگی 

از

مسعود بهبودی

 

۱

زهره

شاه نیز با رویای تمدن بزرگ به دیکتاتوری محض رسید و بر آن بود تا پس از رسیدن به ایده آل خود

 فضا را باز نماید

 اما مردم خفقان را تاب نیاورده و تحمل نکردند.

 

اولا 

شاه چنین ادعایی نکرده بود.

نظر رسمی شاه این بود 

که 

مردم کشور هنوز لیاقت دموکراسی بورژوایی فرمال رایج در کشورهای امپریالیستی را ندارند.

اگر آخرین سخنرانی شاه را زهره شنیده باشد،

متوجه قضیه می شود.

شاه پس از اوجگیری جنبش فوندامنتالیستی ـ اسلامی ـ فئودالی ـ ارتجاعی

اعلام داشت 

که 

متوجه شده است که مردم لیاقت لازم را برای دموکراسی بورژوایی فرمال کسب کرده اند و مایل به تجدید نظر است.

شاه برای اثبات ادعای خود دستور داد 

تا سران رژیم را و حتی رئیس ساواک را بازداشت کنند.


زهره 

ماهیت طبقاتی دیکتاتوری شاه و شیخ

 را 

و

 تفاوت و تضاد آندو

 را

هنوز نفهمیده است.

 

ضمنا

همیشه و همه جا

پس از پیروزی هر انقلابی و یا ضد انقلابی

دیکتاتوری طبقه انقلابی و یا ضد انقلابی

الزامی است.

 

یکی از اختلافات نظری آلنده با کاسترو هم همین بود.

آلنده

حاضر نبود، دیکتاتوری انقلابی ـ دموکراتیکی را پس از قبضه قدرت از طریق انتحابات پارلمانی 

برقرار سازد.

مثلا 

توده و طبقه زحمتکشان و روشنفکریت حلقی ـ انقلابی

را

مسلح سازد

تا از دستاوردهای انقلاب دفاع به عمل آورند.


آلنده 

از

مارکسیسم ـ لنینیسم

خبر نداشت

و

امید به پینوچه و ارتش بسته بود.

 

پینوچه

به نظر آلنده، از فقرا بود و مورد اعتماد مطلق او بود.
 

پس از کودتا النده مرتب می پرسید:

پس پینوچه کجا ست؟


طنز تاریخ را باش:

خود آلنده خاستگاه طبقاتی فئودالی داشت و از سر تا پا دموکرات و توده ای بود.

پینوچه اما جزو فقرا بود و از سر تا پا مرتجع و ضد خلقی بود.

البته معلوم هم نیست که این تصور النده از پینوچه درست بوده و یا نبوده است.

چون در ارتش های جوامع طبقاتی

فقرا 

به ندرت به مقام ژنرال می رسند.

 

البته ادعای شاه، بی پایه بود.

شاه تربیت یافته دربار سلطنتی بود و جز دیکتاتوری، طرز و طریق دیگری را نمی شناخت.

ولی در هر صورت، دیکتاتوری بورژوایی شاه،

 پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید،

الزامی بود.

پیشبرنده بود و نه بازدارنده.

 

دلیل سقوط شاه

فقدان پیگیری در اعمال دیکتاتوری بورژوایی بود.

 

اما دلیل ناپیگری شاه در اعمال دیکتاتوری چه بود؟

 

قاعدتا

شاه می بایستی

ارتجاع فئودالی را بیرحمانه درهم کوبد.

آتش به دودمان فئودالیسم و روحانیت افکند.

 

ولی چرا چنین نکرد و به همین دلیل سرنگون شد؟

 

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۷۸۴)

 

   Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت نوزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۱ ـ ۷۲)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

۱

چو هر گوشه تیر نیاز افکنی

امید است، ناگه که صیدی زنی

معنی تحت اللفظی:

اگر به چیزی نیاز داری، دست به تیراندازی بزن تا شاید تیرت به آن چیز بخورد.

 

سعدی

 در این بیت شعر،

از سوئی

دیالک تیک ضرورت و تصادف

 را

 به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهد

 و

در واقع ضرورت را خلع قدرت می کند و تصادف کور را به جای آن بر تخت می نشاند و هورا می کشد.

 

بدین طریق،

مبلغ پرشور جزم «مشیت الهی» به انکار قانونمندی های آهنین هستی برمی خیزد

 و

 همه چیز را تصادفی تلقی می کند:

اکنون آب می تواند رو به سربالائی جاری شود.

آتش می تواند نسوزاند.

سنگ پرتابی می تواند دیگر پایین نیاید

و

الی اخر.

 

سعدی

 اما، از سوی دیگر،

 دیالک تیک وسیله و هدف

را

 به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ مسخ و مثله و مخدوش می کند:

بدین طریق وسیله همه چیز می شود و هدف ناپیدا، غیرقابل تعریف و تعیین ناپذیر می گردد.

 

مدافع پرشور و پیگیر پراگماتیسم،

که

 در هر کاری سودی می جست،

 ناگهان معلق تمام می زند و هدف را هیچ می شمارد

و

نفس تیراندازی را مطلق می کند،

 تیراندازی چشم بسته، به هرگوشه، کورکورانه، بی هدف و بی حساب و کتاب

را.

 

این کار نه تنها ابلهانه، بلکه خطرناک و زیانبار خواهد بود.

ارتش آمریکا

در دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون

 افغانستان را همین طوری به موشک های دوربرد بست.

 

هرکدام از موشک ها یک میلیون دلار ارزش داشت و اغلب به کشتن خری، اسبی و یا شتری منجر می شد که ارزشش پنجاه دلار بیشتر نبود.

 

تیراندازی کورکورانه

می تواند نه تنها به «زدن صیدی» نینجامد، بلکه به کشتن کودکی و زخمی شدن مرد و زنی منجر شود.

 

ادامه دارد.