فلسفه مَشّاء یا مکتب مشاء
مکتبی از فلسفه است که از آموزههای ارسطو الهام میگیرد.
ویکی پیدیا
درنگی
از
شین میم شین
در بحث از تکوین،
دو وجه جهانشناختی ـ متافیزیکی و طبیعی قابل بررسی است.
وجه متافیزیکی
تکوین از دیدگاه جهانشناسانه و متافیزیکی:
در نظامِ کیهانشناختیِ مشائی،
جهانِ هستی به ترتیبِ عقل، نفس، فلک، عناصر و مرکبات توضیح داده میشود.
آنگاه که اجسام فلکی یا کرات آسمانی به تمامی به وجود آمدند،
ایجادِ عالمِ
زیر ماه که همان جهانِ زمینی است، آغاز میگردد.
ویکی پیدیا
معنی تحت اللفظی:
برای درک معنی و محتوای تکوین، باید دو جنبه زیر را در نظر گرفت:
کوسمولوژی ماورای طبیعی
کوسمولوژی طبیعی.
در مکتب فلسفی مشائی کذایی،
هستی به ترتیب از عناصر زیر تشکیل یافته است:
عقل
نفس
فلک
اتم ها
مولکول ها
نخست ستارگان و سیارات و ماه های آسمانی پدید می آیند.
بعد
زمین تشکیل می یابد.
در این تصورات و تخیلات و توهمات و خرافات مشائی
وارونه اندیشی تمامعیار
عرض اندام می کند
و
راست راست راه می رود و عربده می کشد.
قبل از اینکه از بشر نام و نشانی باشد،
عقل و غریزه (نفس) پدید می آیند.
غریزه و عقل انتزاعی و مطلق.
بی نیاز از اندام و ارگانیسم و حیوان و انسان.
غریزه و عقل عینی درخود.
بعد نوبت به فلک و مخلفات می رسد.
بعد
اتم ها و مولکول ها (عناصر و مرکبات) از نیستی پا به عرصه هستی می نهند.
(اول کل پدید می آید، بعد نوبت به جزئیات می رسد.
این چیزی جز وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل نیست.
مثال:
اول اندام آدمی پدید می آید.
بعد چشم و گوش و دهان و دندان و دل و روده. )
بعد
نوبت به زمین می رسد.
نظر ارسطو راجع به تکوین
ارسطو
که هر یک از این موجودات را در مرتبۀ هستیشناسانۀ خاصی قرار داده است،
به
فیلسوفان طبیعتگرای پیش سقراطی انتقاد میکند
که
جهانِ هستی را کلِ واحدی
پنداشته، و همۀ موجودات را، اعم از عقلی، نفسی و جسمی، برآمده از یک اصل یا
عنصر دانستهاند و همین موجب شده است تا از جایگاه واقعی تغیّر و کون و
فساد که خاص عالَمِ تکوین است، غفلت کنند .
ویکی پیدیا
بیچاره ارسطو.
۱
ارسطو
که هر یک از این موجودات را در مرتبۀ هستیشناسانۀ خاصی قرار داده است،
ارسطو کدام موجودات را در مرتبه اونتولوژیکی (هسی شناسی کذایی) خاصی قرار داده است؟
اصلا
مگر عقل و نفس جزو موجودات اند؟
ارسطو که خر نبوده است.
ارسطو
فیلسوفی ماتریالیست بوده است و منتقد جهان بینانه دعاوی استاد ایدئآلیستش افلاطون.
۲
ارسطو
به
فیلسوفان طبیعتگرای پیش سقراطی انتقاد میکند
که
جهانِ هستی را کلِ واحدی
پنداشته، و همۀ موجودات را، اعم از عقلی، نفسی و جسمی، برآمده از یک اصل یا
عنصر دانستهاند و همین موجب شده است تا از جایگاه واقعی تغیّر و کون و
فساد که خاص عالَمِ تکوین است، غفلت کنند .
کل واحدی انگاشتن هستی به چه معنی است؟
کل
هر چا باشد در دیالک تیک جزء و کل است.
یعنی
کل
دیالک تیکی از ماده و روح (وجود و شعور) است.
وقتی ارسطو از دیالک تیک (ماده) بی فرم و فرم سخن می گوید،
عینا و عملا
دیالک تیک فرم و محتوا
را
به زبان فردوسی
دیالک تیک چیز و ناچیز
را
تبیین می دارد:
ناچیز = ماده بی فرم و یا محتوا
چیز = ماده فرم یافته
که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید.
فردوسی
می توان گفت
که
ارسطو
با تعیین کننده تلقی کردن فرم (خدا جا زدن فرم) در این دیالک تیک،
دیالک تیک فرم و محتوا را وارونه می سازد.
برای اینکه نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا از آن محتوا ست و نه از آن فرم و یا به قول ارسطو، خدا.
فردوسی
ناچیز را واقعا موجود و پیشاپیش موجود می داند
و
نقش یزدان را در تولید (تبدیل ناچیز به چیز، مثلا تبدیل چوب به میز و صندلی) خلاصه می کند.
یزدان
مولد (تولید کننده) است و نه خالق و آفریننده.
ایراد ارسطو
استفاده از دیالک تیک ماده بی فرم و ماده فرم یافته
به عوض دیالک تیک ماده و روح (وجود وشعور) بوده است.
۳
همۀ موجودات را، اعم از عقلی، نفسی و جسمی، برآمده از یک اصل یا
عنصر دانستهاند
منظور فلاسفه متنوع از اصل و یا عنصر اولیه،
منشاء هستی بوده است
که ربطی به «کل واحد کذایی» ندارد.
مثلا
منشاء دانستن آب و خاک و هوا و آتش
منشاء دانستن عدد
منشاء دانستن آتش و غیره
ادامه دارد.