سیاوش کسرایی
درنگی
از
شین میم شین
گفتم دگر به غم ندهم، دل ولی دریغ
غم با تمام دلبری اش می برد،دلم
فریاد، ای رفیقان، فریاد
مردم، ز تنگ حوصلگی ها دلم گرفت.
غم با تمام دلبری اش می برد،دلم
فریاد، ای رفیقان، فریاد
مردم، ز تنگ حوصلگی ها دلم گرفت.
معنی تحت اللفظی:
تصمیم گرفته بودم که دیگر غم نخورم.
غم اما بسان دلبری دلم را می برد.
از فرط خشم دلم می گیرد.
ایراد نظری ـ منطقی ـ علمی ـ عقلی و تجربی این بند از شعر سیاوش
این است
که
او شادی و غم را چیزی سوبژکتیو (میلی، دلبخواهی) تصور و تصویر می کند.
در حالیکه شادی و غم نه سوبژکتیو (میلی)، بلکه اوبژکتیو (عینی) اند.
دیالک تیک شادی و غم
از دیالک تیک های پسیکولوژیکی (روحی و روانی) است:
پدیده ها و روندهای روانی
بازتاب پدیده ها و روندهای واقعی اند:
مثال:
بجه ات بیمار می شود، دلت می گیرد.
بهبود می یابد، دلت باز می شود.
دیالک تیک شادی و غم
دست خود بشر نیست.
ارادی و اختیاری و دلبخواهی نیست.
وقتی غرور چشمش را با دست می کند و کینه بر زمین های باطل
می افکند شیار
وقتی گوزنهای گریزنده
دل سیر از سیاحت کشتارگاه عشق
مشتاق دشت بی حصار آزادی
همواره
در معبر قرق
قلب نجیب خود را آماج می کنند
غم می کشد دلم
غم می برد دلم
بر چشم های من
غم می کند زمین و زمان تیره و تباه .
معنی تحت اللفظی:
وقتی می بینم
که
غرور بسان دیوانه ای چشمش را از حدقه بیرون می کشد
و
کینه بسان گاوآهن بر زمین باطل شخم می زند
و
گوزن های گریزنده ی سیر از سیاحت کشتارگاه عشق و مشتاق دشت بی حد و حصار آزادی
خود را در محاصره مدام می بینند
و
قلب نجیب خود را آماج قرار می دهند،
غم دلم را می کشد و می برد و زمین و زمان را بر چشمم تیره و تار می سازد.
سیاوش
اکنون محتوای غیر منطقی بند قبلی شعر را تصحیح می کند
و
غم را معلول عللی قلمداد می کند.
یعنی
غم را سلب سوبژکتیویته می کند و بدان عینیت و علیت می بخشد.
این بند از شعر سیاوش را نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:
۱
وقتی غرور چشمش را با دست می کند
سیاوش در این حکم (جمله، اندیشه) هنری
غرور را سوبژکتیویته (شخصیت) می بخشد.
غرور را به صورت کسی تصور و تصویر می کند.
به صورت کسی که چشم خود را به دست خود از حدقه بیرون می کشد.
محتوای این اندیشه (حکم و یا جمله) سیاوش
خودستیزی جوانان فدایی فئودالی است.
مشخصه مرکزی مهم اعضای سازمان های آنارشیستی، آوانتوریستی، فاشیستی، فوندامنتالیستی
خودستیزی است.
خودستیزی چیست؟
خودستیزی
دلایل طبقاتی و اتیکی (اخلاقی) ـ معرفتی و سنتی دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر