درنگی
از
میم حجری
احمد شاملو
تمامی الفاظ جهان را در اختيار داشتيم
و آن نگفتيم
كه به كار آيد،
چرا كه تنها يك سخن، يك سخن در ميانه نبود:
آزادي!
ما نگفتيم
تو تصويرش كن!
تو تصويرش كن!
معنی تحت اللفظی:
ما همه سخنان جهان را در اختیار داشته ایم، ولی علیرغم آن، حرف به درد بخوری نزده ایم.
برای اینکه جای یک سخن به نام آزادی خالی بود.
یعنی اجازه زدن حرف به درد بخوری را نداشته ایم.
تو اما بر خلاف ما،
ناگفته های ما را تصویر کن.
به تحلیل این بند آخر این شعر شاملو ادامه می دهیم:
۱
تمامی الفاظ جهان را در اختيار داشتيم
و آن نگفتيم
كه به كار آيد،
چرا كه تنها يك سخن، يك سخن در ميانه نبود:
آزادي!
و آن نگفتيم
كه به كار آيد،
چرا كه تنها يك سخن، يك سخن در ميانه نبود:
آزادي!
ما نگفتيم
تو تصويرش كن!
تو تصويرش كن!
ایران درودی بینوا به فرمان و فتوای شاملو
باید «آنچه را شاملو و امثالهم به دلیل فقدان آزادی نگفته اند»،
نقاشی کند.
آدم دلش به حال ایران درودی می سوزد.
اولا
مگر در زمان سر هم بندی این خطابیه، شرایط تغییر یافته بود؟
یعنی
یک سخن به نام آزادی در میانه بود؟
ثانیا
حرف هایی را که هنوز زده نشده اند، چگونه می توان نقاشی کرد؟
وقتی از خریت و خردستیزی در شعر شاملو و بخش اعظم اشعار شعرای کشور
سخن می رود، منظور همین است.
کسب و کار و هم و غم و فکر و ذکر شعرای چه بسا خر و خردستیز
تخریب خانه خرد خواننده است.
یعنی
خرد زدایی از خلایق است.
می توان گفت که یکی از دلایل عقب ماندگی فکری و فنی و فلسفی و عقلی و علمی جامعه،
سیطره شعور هنری پوئّه تیکی از دیرباز است.
در سرزمین عه «هورا» و عا «شورا»
جای شعور علمی و عقلی را شعر و شعار گرفته است.
این هنوز چیزی نیست.
پیش شرط محبوبیت هر شعر، خردستیزی آن شده است.
شعر هر چه قلمبه سلمبه تر و مبهم تر و خرافی تر و ضد علمی تر و ضد عقلی تر،
تعداد طرفدارانش به همان اندازه فراوان تر.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر