۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

سیر و سرگذشت دیالک تیک (4)

جوردانو برونو (1548 ـ 1600)
فیلسوف، شاعر و کشیش انقلابی و پرشور از ایتالیا
که از سوی تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک به مرگ در تل آتش محکوم شد.


پروفسور الفرد کوزینگ
برگردان شین میم شین

• تشکیل و تحکیم طرز تفکر متافیزیکی و کل نگری که هسته اصلی اش را تغییرناپذیری مطلق طبیعت تشکیل می دهد، اما نمی تواند مانع توسعه برخی از عناصر دیالک تیک گردد.

1
دیالک تیک در فلسفه کوزانوس و برونو

نیکولاس کوزانوس (1401 ـ 1464)
فیلسوف، تئولوگ، ریاضی دان، کاردینال
از نخستین هومانیست های آلمانی در دوره گذار از قرون وسطای واپسین به عصر جدید آغازین

• در این مورد باید قبل از همه کوزانوس و جوردانو برونو را نام برد که بر اسپینوزا، شلینگ و هگل تأثیر بزرگی باقی می گذارند.

الف
دیالک تیک در فلسفه نیکولاس کوزانوس

• کوزانوس شناخت را یک روند می داند:
• «هیچ چیز در جهان چندان دقیق نیست که آن را نتوان بمراتب دقیقتر دریافت.
• هیچ چیز چندان حقیقی نیست که بمراتب حقیقی تر نباشد.»

• آموزش کوزانوس در باره انطباق اضداد از اهمیت خاصی در تاریخ دیالک تیک برخوردار است.

• مراجعه کنید به روند
ب
دیالک تیک در فلسفه جوردانو برونو

• جوردانو برونو نیز که جهان را در پیوند مادی فراگیر و در حرکت مدام می بیند، درمی یابد که در سراسر طبیعت، وحدت اضداد در کار است و لذا به این نتیجه می رسد که «هرکس هوای پی بردن به اسرار نهفته در اعماق طبیعت را در سر دارد، باید حداقل ها و حداکثرها را در اضداد و متضادها ببیند و بیابد.»

2
دیالک تیک در فلسفه دکارت و اسپینوزا

رنه دکارت (1596 ـ 1650)
فیلسوف، ریاضی دان و عالم علوم طبیعی
از مؤسسین راسیونالیسم مدرن عصر جدید آغازین
تفکر راسیونالیستی او را کارتزیانیسم نیز می نامند.
دکارت به وجود ایده های مادرزاد باور داشت.

• دکارت و اسپینوزا نیز افکار دیالک تیکی ارزشمندی ارائه می دهند.

• دکارت
متغیر را وارد ریاضیات می کند و بگفته انگلس بدین وسیله «حرکت و همراه با آن، دیالک تیک وارد ریاضیات می شود.»

• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 522)

بنه دیکتوس اسپینوزا (1632 ـ 1677)
فیلسوف هلندی، مؤسس راسیونالیسم و انتقاد مدرن از انجیل

• فلسفه اسپینوزا نقطه اوج دیالک تیک تا تشکیل فلسفه کلاسیک آلمان را تشکیل می دهد.
• تار و پود سیستم اسپینوزا از دیالک تیک وحدت و کثرت تشکیل یافته است.

• مراجعه کنید به دیالک تیک وحدت و کثرت

• اسپینوزا در بررسی مسائل جداگانه بیشماری برخورد دیالک تیکی را دامنه ای دیگر می بخشد.

3
دیالک تیک در فلسفه لایب نیتس

• «بزرگترین خدمت به توسعه دیالک تیک را باید مدیون لایب نیتس بود.
• محاسبه مقادیر بی نهایت کوچک را می توان در این رابطه نام برد که امکان آن را پدید آورده که نه فقط حالات، بلکه روندها مورد محاسبه ریاضی قرار گیرند.»

• لایب نیتس اندیشه توسعه را در اصل تداوم (پیوست، استمرار) غنا می بخشد، هرچند که او با رد اصل گسست (شکست) راه را برای درک متافیزیکی و محدود از توسعه و اکتفاء صرف به اوولوسیونیسم هموار می سازد.

• مراجعه کنید به دیالک تیک پیوست و گسست، روولوسیون و اوولوسیون، اوولوسیونیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• طرز تفکر متافیزیکی که نتیجه مستقیم دورهء گرد آوری اسناد، مدارک و فاکت ها و تجزیه و تحلیل از سوی علوم طبیعی بوده، در فلسفه آن زمان جریانی مسلط و غالب بوده است.
• ماتریالیسم که رابطه تنگاتنگی با علوم داشته، ناگزیر تحت تأثیر عمیق این طرز تفکر متافیزیکی و غیر دیالک تیکی قرار داشته است.
• البته در آثار برخی ازفلاسفه ماتریالیست مثال های بارز تفکر دیالک تیکی نیز یافت می شوند.

4
دیالک تیک در فلسفه دیدرو

دنیس دیدرو (1713 ـ 1784)
یکی از خلاق ترین اندیشمندان ماتریالیست روشنگری اروپا و از مؤلفین برجسته دایرة المعارف
و از همکاران و دوستان دآلمبر، روسو، کاندیلا.

• انگلس از اثر دیدرو بنام «خواهرزاده رمو» ـ به عنوان مثال ـ نام می برد.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 19)

• در آثار فلسفی پخته تر دیدرو، بویژه در «اندیشه هائی در رابطه با تفسیر طبیعت» نیز می توان شاهد اندیشه های دیالک تیکی بود.


• با پیشرفت علوم طبیعی شرایط برای غلبه بر تفکر متافیزیکی فراهم می آید.
• علاوه بر علوم فیزیکی ـ بویژه مکانیک ـ که از توسعه چشمگیری برخوردار بوده اند، از اواسط قرن هجدهم، علوم دیگر از قبیل شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی و غیره نیز پیشرفت چشمگیری می کنند.
• پژوهش لایه های زمین از سوی زمین شناسی و کشف فسیل های گیاهان و جانوران، راه را برای تشریح چند و چون تاریخ زمین هموار می کند.

• چارلز لیه ل (1875 ـ 1797) در تئوری توسعه (تکامل) خود این کشفیات را مورد استفاده قرار می دهد.


• گوته در سال 1784 به کشف استخوان های آرواره میانی نائل می آید.


ادامه دارد

در راسته ی کتابفروشان بغداد

أبو الطيب أحمد بن الحسين بن الحسن بن عبد الصمد الجعفي الكندي الكوفي المتنبّي
(915 و یا 917 در کوفه ـ 965 در بغداد)
شاعر بزرگ عرب در دوره عباسیان


در راسته ی کتابفروشان بغداد
مجید نفیسی
پس از شنیدن خبر انفجار پنجم مارس در خیابان کتابفروشان که نام متنبی را بر خود دارد.
19 مارس 2007

• متنبی را دیدم که از فارس بازمی گشت
• در کنار رود کر، آوای دجله را شنیده بود
• که او را به بغداد فرا می خواند.

• در راه، شمشیرش را به قرمطیان گناوه بخشیده بود
• زیرا می دانست که دیگر از این پس جز قلم، یاری نخواهد داشت.

• به خود گفته بود:
• «من، متنبی ـ شاعر، نبی، شمشیرزن ـ
• با شورشیان قرمطی از کوفه به بادیه رفتم
• تا راز برابری را دریابم

• با سیف الدوله حمدانی به حلب شدم
• تا در برابر فرنگان صلیبی بایستم

• و با عضدالدوله دیلمی به فارس رفتم

• تا تخم شعر عرب را در آن خاک بپراکنم.

• اکنون می خواهم به عراق بازگردم
• و از فراز پل بغداد به ماهیگیران بنگرم

• که سوار بر بلم های پوست بادامی شان

• بر آب تیزپای دجله سبک بارانه پارو می کشند

• صابئین قطیفه بر دوش را تماشا کنم
• که رو به ستاره ی شمال
• در پایاب های کنار رود غسل تعمید می کنند

• و از طباخان کوی ابونواس

• عدس پخته و ماهی مزگوف بگیرم
• که بر ترکه های انار کباب می شود

• چه خوش است در کنار نیزارهای رود
• از این سو به آن سو رفتن

• و از پشت تنه ی نخلی

• بوسه بازی جفتی جوان را تماشا کردن!

• چه خوش است در کنار پیر چنگی نشستن
• و سرگذشت دجله را از کوه تا خلیج شنیدن!

• چه خوش است پیش از بانگ اذان به گرمابه رفتن
• و تن را به نوازش لیف و کیسه سپردن

• و همراه با لنگ و قطیفه
• کاسه ای آب یخ از جامه دار گرفتن

• و آنگاه با خیالی خوش به دارالحکمه رفتن
• و برق شادی را در چشم های نوجوانان دیدن!»

• متنبی به خود گفت:

• «می روم تا دوباره کودک شوم

• و از بازی واژه ها به وجد آیم.»

• متنبی از فراز جسر بغداد
• به درون آب دجله نگاه کرد
• اما بجز عبور یکنواخت خون چیزی ندید

• ماهیگیران به صید مردگان می رفتند
• برزگران قلم های استخوان می کاشتند

• زائوان پشت بوته ها، نوزادان بی سر می زائیدند
• مردان، سربریده در پایاب ها می دویدند

• و آب فروشان دوره گرد در کوچه ها فریاد می زدند:
• «خون تازه آورده ام! خون تازه آورده ام!»

• در راسته ی کتابفروشان، مه سرخی
• آسمان و زمین را پوشانده بود

• محمد صحاف، زیر آوار، پی سر بریده ی برادر خود می گشت
• پدر حسین، دوره گرد حمص فروش

• یک لنگه از کفش پسرش را به دست گرفته بود

• و با آن حرف می زد

• شطری کتابفروش اشک می ریخت
• و به دنبال برگ های سوخته ی شعر

• در کوچه های شرقی دجله می دوید
• و بیتی از متنبی را زیر لب می خواند:

• «خط شعر مرا نابینا می بیند
• و صوت شعر مرا ناشنوا می شنود!»

• متنبی ایستاد
• دشداشه اش به پوست تنش می چسبید
• و چفیه اش نمناک از خون بود

• به خود گفت:
• «آدم ها یا کتاب ها؟
• کتاب ها یا آدم ها؟

• آیا باید قلم را زمین می گذاشت
• و شمشیر را به دست می گرفت؟»

• دجله پاسخ نمی داد

• دجله چون تیری رهاشده از کمان

• روان بود.
پایان

چاله ها و چالش ها (112)

برای منتظری
اُمید
چنگ در چشم کرکس زد
۱۴ دسامبر ۲۰۱۱
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com

• چنگ در چشم کرکس زد

• از سفره لاشخورها گریخت

• و خاک در بساط شان پاشید

• شغالان ریشخندش کردند
• و کفتاران سرزنش

• که:

• «سفره ای
• به این پرباری
• نه شایسته رها کردن.»

• در اوج زیست
• و در اهتزاز مرد.

میم
• با سلام
• در عین ایجاز، هر چه شاعر برای گفتن داشته، گفته است!

• اما تحلیل علمی این ترکیب هیئت حاکمه همچنان و هنوز صورت نگرفته است.


• ظاهرا دو تفسیر ـ حداقل ـ از مذهبی واحد و دو انتظار ـ حداقل ـ از اوتوپی ئی واحد!

• اما کدام، کدام است و کدام مخرب تر است؟

• شاعر شیوه زیست فردی منتظری را عمده کرده است.

• واکنش منتظری، شاید تلاش واپسینی بوده برای نجات از شرمگینی به خاطر اوتوپی ورشکسته خشن و خونین و وحشتناک!


• اعلام ورشکستگی، همیشه هزاران فرم دارد، ولی یک محتوا، همیشه هزاران نمود دارد، ولی یک بود (ماهیت)


• عمر شاعر دراز باد!

ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.
پایان

نقل قول هائی از ایمانوئل کانت (1)

ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
رسول بی بدیل روشنگری
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
اثر او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.
کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:
اتیک (انتقاد از عقل عملی)
استه تیک (انتقاد از قوه قضاوت)
فلسفه مذهب
فلسفه حقوق
فلسفه تاریخ


برگردان یدالله سلطان پور

1

• روشنگری به مثابه قاعده و قانون واجب الاجرا (ماکسیم)، یعنی همیشه خوداندیشی!

2
• انسان بی آماج در اسارت سرنوشت می ماند!
• انسان آماج مند اما خود سرنوشت خود را می سازد!

• مراجعه کنید به آماج در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


3
• ریاضیات شرط هر شناخت دقیق است!

4

• روشنگری یعنی خروج انسان از الکنیتی (طفولیتی) که تقصیر خود او ست!
• الکنیت (کودک وارگی، طفولیت) یعنی ناتوانی از بکار انداختن فهم خویش، بدون رهنمائی کس دیگر!

5

• همیشه خوداندیشی به مثابه قاعده و قانون واجب الاجرا (ماکسیم) را روشنگری می نامند!

6
• بی وجدان ناقص الوجدان نیست!
• بی وجدان فقط به داوری وجدان تن در نمی دهد!

7

• چنان عمل کن که
قاعده و قانون واجب الاجرای (ماکسیم) اراده و خواست تو همزمان و همیشه بتواند به مثابه اصل قانونگزاری (وضع قانون) عام اعتبار داشته باشد!

8

• هرکس که خود را به کرم مبدل سازد، بعدا نباید شکوه سر دهد که چرا مردم لگدمالش می کنند!

9
• فهم خود را خود بکار انداز!

10

• ما در جهانی بسر می بریم که هر پخمه ای می تواند گله ای از پخمه ها پدید آورد، در حالیکه هر خردمندی فقط می تواند تعداد انگشت شماری را خردمند سازد!

11

• اگر عدالت محو شود، زندگی بر روی زمین بی ارزش خواهد گشت!

12

• اگر کسی با آدم های بد دقیقا آشنا شود، برنده بدان خواهند بود و اگر با آدم های خوب دقیقا آشنا شود، بازنده خوبان خواهند بود!

13

• منشاء همه اشتباهات این است که ما تعیین مفاهیم، استخراج و کاربست آنها را به عنوان شرایط فی نفسه خود امور تلقی می کنیم!

14

• شهامت آن را داشته باش که فهم خود را خود بکار اندازی!

ادامه دارد

سیری در شعری از محمد رضا شفیعی کدکنی (1)

مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره براشان گریستند
استاد مُحَمَّد رِضا شَفیعی کَدْ کَنی (1318)
استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر (م. سرشک)
مجموعه اشعار:
زمزمه‌ها
شبخوانی
از زبان برگ
درکوچه باغ‌های نیشابور
بوی جوی مولیان
از بودن و سرودن
مثل درخت در شب باران
هزاره دوم آهوی کوه


تحلیل واره ای از گاف سنگزاد

• آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
• رفتند و شهر خفته ندانست کیستند

• فریادشان تموج شط حیات بود
• چون آذرخش در سخن خویش زیستند

• مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ
• دریا و موج و صخره براشان گریستند

• می گفتی٬ ای عزیز:
• «سترون شده است خاک»
• اینک ببین برابر چشم تو چیستند:

• هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
• باز آخرین شقایق این باغ نیستند!

تلاش در جهت تحلیل شعر

• این شعر در نگاه اول، شعر تکاندهنده، ژرف و غول آسائی است، ولی فریب برداشت مبتنی بر نگاه اول را نباید خورد.
• همان بهتر که به تحلیل اوبژکتیف شعر بپردازیم و خود از کشف خویش غافلگیر شویم، به جای اینکه به ابراز نظر شتابزده خطر کنیم و بعد پشیمان گردیم!
حکم اول
• آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
• رفتند و شهر خفته ندانست کیستند

• شاعر در این بیت، برای شروع سخن مفاهیم زیر را به خدمت می گیرد:
• «عاشق»، « شرزه»، «شب»، «شهر خفته»، «کیستائی»

• ما برای درک منظور شاعر باید روی مفاهیم یادشده خم شویم و با قرار دادن مجدد آنها در بیت شعر، به منظور شاعر، بلکه پی ببریم:
1
مفهوم «عاشق»

• عشق یکی از مبهم ترین و ناروشن ترین مفاهیم در ادبیات فارسی است.
• عشق مفهوم بظاهر آشنائی است که هنوز تعریف روشنی از آن در دست نیست.
• عشق لبریز از تناقضات گونه گون است و به پارادوکس می ماند.


• ممدوحان شاعر به صفت عاشق مزین می شوند.

• اما عاشق فقط در دیالک تیک عاشق و معشوق است که معنا کسب می کند، از جامه انتزاعی اش بیرون می آید و مشخص می گردد.
• ما در طی بررسی شعر، در پی معشوق ممدوحان شاعر نیز خواهیم گشت، شاید به عبث!

2
مفهوم «شرزه»

• شرزه یعنی خشمگین، زورمند، تند و تیز!
• شرزه صفت عاشقان مورد نظر شاعر است.

• معلوم نیست که آنها خشمگین اند، تند و تیزند و یا زورمندند و یا هر سه با هم اند!

• اما خواه این، خواه آن، شرزه بودن نه حسن و نه عیب بسیار بزرگی است.

• صفت شرزه را در حق شیر بکار می برند که دارای خودویژگی های طبیعی خویش است و بنا بر وضعیت جسمی و شیوه زیست خود صفاتی را دارد، مثل بقیه جانوران، حشرات و گیاهان.


• شرزگی ممدوحان عاشق شاعر
بیانگر چیز بدرد بخور تعیین کننده ای نیست.


3
مفهوم «شب»

• شب مفهوم منفی دیرآشنائی است.
• شب در ادبیات فارسی مظهر بدی، پلیدی، ناپاکی و کلا ارتجاع است.

• عاشقان شرزه مورد نظر شاعر ظاهرا به همزیستی با شب حاضر نشده اند.


• البته شب نامیدن هر آنچه که بنظر شاعر ناپسند و ناخوشایند است، چیزی را اثبات نمی کند.

• هر کس می تواند بطور سوبژکتیف و دلبخواه هر چیزی را شب بنامد، بی آنکه ادعای او کمترین تغییری در ماهیت آن چیز پدید آورد.

• اگر این شعر در زمان حاکمیت دربار پهلوی سروده شده باشد، شب بلحاظ فرم، رژیم سلطنتی خواهد بود وبه بلحاظ ماهیت، نظام اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری وابسته.

• آنگاه عاشقان شرزه کسانی خواهند بود که با سلطنت و سرمایه حاضر به همزیستی نبوده اند، یعنی در جهت نفی و انکار آن دوگانهء یگانه برآمده اند.

• اگر این شعر در دوره سیطره فوندامنتالیسم شیعی سروده شده باشد، منظور شاعر از شب بلحاظ فرم، حکومت تئوکراتیک و بلحاظ ماهیت، همان سرمایه داری خواهد بود که به بقایای مادی و معنوی فئودالیسم، بنده داری و بربریت سرشته است.

• در این صورت هم عاشقان شرزه مورد نظر شاعر حاضر به همزیستی با این دوگانهء یگانه نبوده اند و در پی نفی و انکار آن برآمده اند.
4
مفهوم «شهر خفته»

• مفهوم «شهر خفته» از تحقیر دیرآشنای توده خلق حکایت دارد و بوی طرز نگرش ابرمرد بزرگ شعر حضرت شاملو را به مشام هر کس می آورد.

• منظور شاعر این است که توده خلق مشتی ابله و گیج و منگ و خواب آلودند.


• توده سیتزی البته حتما نباید دلیلی بر باورمندی شعرا و یا نویسندگان بر فلسفه فاشیسم باشد.

• تحقیر توده «بی همه چیز» مولد همه چیز اما در آثار صادق هدایت، شاملو و امثالهم رواج پر رونقی دارد.

5
مفهوم «کیستائی»

• شهر خفته ندانسته که عاشقان شرزه شب ستیز کیانند.

• دختر بورژوائی را که مجاهد بود، فوندامنتالیست ها اعدام کرده بودند و او اولین کشیده آبدار پر خشم و کینش را بر گوش نوکرش می کوبید.


• این در روانشناسی انسان ها ست که همیشه از کوتاه ترین دیوارها بالا روند.


• دیواری کوتاه تر از دیوار توده بی همه چیز اما یافت نمی شود و لذا شاعر این شعر نیز شهر خفته را به شلاق انتقاد می بندد که دردانه های او را نشناخته اند.


• شاعر اما ـ بطور ناخودآگاه ـ اطلاعات ارزشمندی راجع به عاشقان شرزه را در اختیار خواننده قرار می دهد:
• عاشقان شرزه تکرو بوده اند!
• با توده پیوند نداشته اند.
• قهرمانان پیشتاز بی اعتنا به طبقه و توده بوده اند، بطور اوبژکتیف، طبقاتی و بطور سوبژکتیف، بی طبقه بوده اند، بی توده بوده اند، گیرم که در محفل روشنفکری خود سنگ توده بر سینه می زده اند.

حکم دوم
• فریادشان تموج شط حیات بود
• چون آذرخش در سخن خویش زیستند

• مفاهیمی که شاعر برای توصیف بیشتر عاشقان شرزه به خدمت می گیرد، عبارتند از «فریاد»، «سخن»

1
مفهوم «فریاد»

• فریاد عاشقان شرزه به غرش شیران شرزه شباهت داشت که شط حیات را به موج می افکندند.
• این به زبان عوام، یعنی اهل هارت و هورت بودند!
این به زبان عوام، یعنی حرف دهن خود را ندانستن و نعره کشیدن.

• یا عاشقان شرزه واقعا چنین بوده اند و یا شاعر ندانسته آنها را بیشتر تخریب می کند تا تعمیر!


2
مفهوم «آذرخش»

• عاشقان شرزه بسان آذرخش در سخن خویش زیسته اند، عمرشان بسیار کوتاه بوده است، نعره ای و اصابت گلوله ای و یا انفجار نارنجکی در مشت، همین و بس!
حکم سوم
• مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ
• دریا و موج و صخره براشان گریستند

• شاعر به تشبیه دیگری در این بیت مبادرت می ورزد:
• عاشقان شرزه بسان مرغان توفان بوده اند.

• مرغ طوفان پرنده‌ای اسطوره‌ای است.

• بنا بر فرهنگ عامه، مرغ طوفان پرندهٔ بسیار بزرگی ‌است که به خاطر جثه سترگش در حالت عادی قادر به پرواز نیست.
• به همین خاطر این پرنده در بلندای کوه‌ ها یا مشرف به دریاها به انتظار طوفان می‌ماند و با شدت گرفتن تندبادها از انرژی آنها برای پریدن مدد می‌گیرد و در شرایطی که دیگر پرندگان قادر به پرواز نیستند در آسمان اوج می‌گیرد و عظمت خود را به نمایش می‌گذارد.
• شاپور بختیار که وظیفه نخست وزیری را در شرایط آشوبناک و طوفانی ماه های آخر رژیم سلطنتی به عهده گرفت، با توجه به دشواری انجام وظیفه در پیامی در دی‌ ماه ۱۳۵۷، دست همیاری به سوی مردم دراز کرد و در انتهای پیامش بیتی از چکامه مرغ طوفان غلامعلی رعدی آذرخشی چاشنی کرد که
• من مرغ طوفانم نیاندیشم ز طوفان
• موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد
• ویکی پیدیا

• مته به خشخاش گذاشتن در مورد شعر جایز نیست، ولی عاشقان شرزه ظاهرا خودشیفته بوده اند و سودائی جز به نمایش گذاردن «عظمت خود» نداشته اند.


• اما در هر حال روز مرگ شان ـ بر خلاف «شهر خرفت خفته» ـ «دریا و موج و صخره» برای شان گریسته اند.

• کشف معادل های ابربشری «دریا و موج و صخره» کار سختی نیست.

• شاعر شهیر حتما خود یکی از آنها ست!
حکم چهارم
• می گفتی٬ ای عزیز:
• «سترون شده است خاک»
• اینک ببین برابر چشم تو چیستند:

• هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
• باز آخرین شقایق این باغ نیستند!

• این نتیجه گیری نهائی شاعر است.
• او در جواب کسانی که از عقیم گشتن خاک سخن می گویند، اعلام می کند که علیرغم مرگ بی وقفه عاشقان شرزه، نسل شقایقانه آنها برنمی افتد.

• بیت آخر این شعر ترجمه بیتی از محمد زهری است:
• هر شب ستاره ای به زمین می کشند باز
• این آسمان غمزده غرق ستاره ها ست!

• البته جماعت شاعر برای تهییج مردم، هر یاوه ای را می توانند سرهم بندی کنند و به خوردشان دهند، اما از آسمان پر ستاره دیری است که کمترین خبری نیست.

• اما شاعر شعر مورد بحث ـ بسان محمد زهری ـ زیاده روی و اغراق نمی کنند و به «آخرین شقایق این باغ» نبودن عاشقان شرزه قناعت می ورزند.


• واقعیت این است که اگر باغ غرق شقایق هم باشد و یا حتی شقایق های کذائی به قدرت برسند، شق القمری نمی توانند کرد.

تاریخ را نه مرغان خودنمای طوفان، بلکه توده های تره خرد نکن به مرغان توفان می سازند.

پایان

۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

تمدن

اوسوالد اشپنگلر (1880 ـ 1936)
فیلسوف تاریخ، مورخ فرهنگ و نویسنده ضد دموکراتیک آلمان
از تدارک بینندگان معنوی ناسیونال ـ سوسیالیسم
مؤلف «اضمحلال غرب» و آثار دیگر
توینبی و بورکناو تحت تأثیر او قرار داشته اند.


پروفسور هانس شولتسه
برگردان شین میم شین

• تمدن در زبان عامیانه بمعنی فرهنگ مادی بکار می رود.

• مارکسیسم ـ لنینیسم تحت مفهوم تمدن، آن دوره از تاریخ بشریت را در نظر می گیرد که با تجزیه جامعه اولیه آغاز می شود و در گذر از برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری، یعنی «سه فرم بزرگ بردگی که شاخص های سه دوره بزرگ تمدن اند» ـ به سوسیالیسم می رسد که با آن تاریخ واقعی، یعنی انسانی بشریت آغاز می شود و ادامه می یابد.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 21، ص 170)

• با توجه به تضادمندی درونی توسعه تمدن در سرمایه داری و بویژه در امپریالیسم، فلاسفه بورژوائی آلمان تمدن و فرهنگ را بطور متافیزیکی در مقابل هم قرار می دهند.
• بدین طریق اشپنگلر ـ نظریه پردازحرکت دایره وار ـ مرحله اضمحلال را به مثابه سومین مرحله توسعه هشت فرهنگ جهانی، مستقیما بمثابه مرحله ای از تمدن تلقی می کند.

آرنولد توینبی (1889 ـ 1975)
مورخ فرهنگ، فیلسوف تاریخ، سیاستمدار انگلیسی
از مبلغان تئوری حرکت دایره وار

• آرنولد توینبی ـ جانشین انگلیسی اشپنگلر ـ برعکس، مفهوم تمدن را با مفهوم اشپنگلری «دایره فرهنگ» مترادف می داند.
• توینبی از این مفهوم تمدن برای تقسیم مکانی و زمانی تاریخ جهان به مقاطع دلبخواهی گوناگون مجزا از هم استفاده می کند و شاخص های این تقسیم بندی او را آموزش مذهبی حاکم، سبک هنری، کشفیات بزرگ و امثالهم در موارد مختلف و
متنوع تشکیل می دهند.

• توینبی بکمک این مفهوم، اهداف زیر را در مد نظر دارد:


1

• مقابله با مفهوم مارکسیستی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی

2

• مقابله با نظریه مارکسیستی مبتنی بر وحدت تاریخ جهان و پیشرفت اجتماعی

3

• توجیه تئوری خود تحت عنوان یوروسنتریسم (اروپامرکزی)

4

• توجیه بقای نظام محکوم به زوال سرمایه داری

بطلان تفسیر توینبی از مفهوم «تمدن»

1
بلحاظ منطق صوری

• اما این مفهوم سازی توینبی بلحاظ منطق صوری اشتباه آمیز است، زیرا تمدن های مورد نظر او هر کدام بمثابه تمدنی مطلقا منحصر بفرد و غیرقابل مقایسه با تمدن های دیگرند و از هیچ لحاظی وجه مشترکی میان آنان وجود ندارد، امری که استفاده از مفهوم واحد را پیشاپیش ممنوع می سازد.

2
بلحاظ تئوریکی (نظری)

• این مفهوم سازی بلحاظ تئوریکی هم اشتباه آمیز است، زیرا توسعه تاریخ را نمی توان ناشی از پدیده های فکری (هنر، مذهب و غیره) قلمداد کرد.
3
تضاد با اصول تفکرعلمی

• و بالاخره این مفهوم سازی بر خلاف اصول تفکر علمی است، زیرا آن از ارائه دلیل عقلی برای توسعه بالنده تمدن باصطلاح مسیحی ـ غربی عاجز است که تحت این عنوان دولت های سرمایه داری اروپا و آمریکا مطرح می شوند.

• مراجعه کنید به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی، فرهنگ، پیشرفت، توسعه، تئوری حرکت دایره وار در تارنمای دیارة المعارف روشنگری

پایان

توضیح

طرح از طراح محترم مجله هفته
پروفسور گئورگ کلاوس
برگردان شین میم شین

• توضیح به نسبت دادن حکمی و یا تئوری ئی بر حکم و تئوری دیگر اطلاق می شود.

• شمای ساده این گونه توضیح بشرح زیر است:

• «اگر الف، پس ب»

• «ب» حکمی است که توضیح داده می شود:
• «ب» حکمی است که حقیقت آن بوسیله آزمایش، مشاهده و غیره مشخص شده است.

• اکنون باید برای این حکم اثبات نظری (تئوریکی) پیدا شود:
• اگر الف حقیقت داشته باشد، پس این فرم توضیح خصلت یک کشف (نظری) کسب می کند.

• اگر در غیر این صورت، در باره «الف» فقط حدسیاتی وجود داشته باشند، آنگاه ما با فرضیه سازی برای توضیح «ب» سر و کار داریم.

• از چنین فرضیه «الف» طبیعتا انتظار می رود که نه فقط حکم «ب» بوسیله آن توضیح داده شود، بلکه طبقه ای از چنین احکام نیز.

• و بعدها از آن انتظار خواهد رفت که فقط تعداد کم و بیش معلومی از احکام توسط «الف» توضیح داده نشوند:
• چون توضیحی که خصلت فرضیه علمی قابل استفاده و ثمربخشی را دارد، باید امکان آن را پدید آورد که حکم هنوز نامعلوم «ب» بطور استقرائی از حکم «الف» استخراج شود.

• این وظیفه بطور کلی چنین مطرح می شود:
• تعدادی از احکام وجود دارند که ببرکت آزمایش، مشاهده و دیگر فرم های پراتیک، حقیقت شان اثبات شده است.
• آنگاه سیستم اصول بدیهی جستجو می شود که امکان استخراج همه این احکام را بطور استنتاجی پدید آورد و علاوه بر آن پیشگوئی های علمی را نیز ممکن سازد.

• مراجعه کنید به پیشگوئی
پایان

نقل قول هائی از هاینریش هاینه (2)

هر شعله خود را فدا می کند.
هر شعله هر چه زیباتر بسوزد، به همان اندازه زودتر رو به زوال می رود، رو به خاموشی می رود!

برگردان یدالله سلطان پور

1

• سرنوشت نهائی مسیحیت بسته به این است که آیا ما بدان نیاز داریم و یا نه!

2
• پخمه ها فقط کوتاه می آیند.
• نیرومندها همیشه می کوشند که افکار خود را جامه عمل بپوشانند!

3
• عاقل همه چیز را در می یابد.
• پخمه راجع به همه چیز حرف می زند!

4

• سکه گرد است، می چرخد و دور می شود، گم و گور می شود.
• آموزش اما می ماند!

5

• اگر ما ژرف باندیشیم، می بینیم که همه بدون استثناء در زیر البسه خویش عریانیم!

6

• اندکی آموزش ـ حتی ـ می تواند بنی بشر را آذین بندد!

7
• از بدبختی و بدبیاری نیز باید بهره برگرفت!

8

• خدا خر را خلق کرده تا انسان ها وسیله ای برای مقایسه خود با همدیگر داشته باشند!

9
• هر شعله خود را فدا می کند.
• هر شعله هر چه زیباتر بسوزد، به همان اندازه زودتر رو به زوال می رود، رو به خاموشی می رود!

10

• عشق همیشه نوعی جنون است و کم و بیش زیبا ست!

11
• خواب اما لذت بخش ترین اختراع بنی بشر است!

12

• خردمندان اندیشه های نو را می اندیشند و پخمه ها آنها را اشاعه می دهند!

13
• حماقت همیشه دست در دست با شرارت می رود!

ادامه دارد

ایدئولوژی تشیع «سرخ» در آئینه شعر معاصر (10)


علی محمد مؤدب (1355)
كارشناس ارشد الهیات
سرچشمه:
http://sejjil.blogfa.com

تحلیل واره ای از یدالله سلطان پور

• شهیدی از خورشید فرود آمد
• و موشکی به ماه رفت

• پروانه ای بر گلی نشست
• و راکتی از پنجره ای وارد شد
• نظامیان و شاعران فریاد می کشند

• ماهواره ها از نقل و انتقالات فوتبال خبر می دهند:

• از پیوستن «ماتراتزی» به «سیا»
• از نزدیکی «رونالدو» به «مک دونالد»
• از تماس «القاعده» با «زیدان»

• ماهواره ها بی خبرند
• از اتفاقاتی که میان خورشید و زمین در حال وقوع است

• بی خبرند از نزول لشکرهای شهید
• و شهیدانی که اطراف رآکتورهای اتمی پرواز می کنند

• آمریکا بمب اتمی بزرگی است
• که کریستف کلمب کشف کرد
• و شهیدان خنثی خواهند کرد.

تلاش در جهت تحلیل شعر
حکم اول
• شهیدی از خورشید فرود آمد
• و موشکی به ماه رفت

• پروانه ای بر گلی نشست
• و راکتی از پنجره ای وارد شد


• شعر موجز شاعر حزب الله چنین آغاز می شود:
• شاعر بسان خبرنگاری از چهار حادثه مهم گزارش می دهد.

• می توان گفت که جهان در ضمیر شاعر به شرح زیر انعکاس می یابد:


حادثه اول
• حادثه اول نزول شهیدی است از خورشید!

• خردستیزتر از این نمی توان سخن گفت.

• در کره خورشید دمائی بالغ بر چندین هزار درجه سانتیگراد حاکم است.
• در کره خورشید همه چیز اتمیزه شده است.

• می توان گفت که خورشید میدان انفجارات پی در پی بمب های هسته ای است.


• اکنون در قاموس حزب الله، از چنین جهنمی، شهید نازل می شود.


• ظاهرا در آئینه ضمیر شاعر حزب الله همه چیز وارونه است.


• شهید کذائی قرار نبود که وجود در خود داشته باشد:

• انسان زنده ای پس از شهادت می بایستی شهید تلقی شود.

• اما اکنون شیپور از طرف گشادش دمیده می شود:

• روند شهادت پا در هوا و وارونه گشته است:
• از خورشید شهید نازل می شود تا بسان بمب های جاندار بن لادن خود را به راکتورهای اتمی امریکا بزند و فاتحه ابلیس کذائی را بخواند.

• کارشناس ارشد الهیات بیگمان از عالم فیزیک و شیمی و منطق و تفکر و شناخت خبر ندارد.

• به احتمال قوی انوار خورشید را در عالم خیال، شهید تصور می کند.


• چه می شود کرد؟

• هر کس چنان می اندیشد که نانش را در می آورد.
• شیوه زیست تعیین کننده شیوه تفکر است!
• وجود تعیین کننده شعور است!
حادثه دوم
• موشکی به ماه می رود!

• منظور شاعر حزب الله به احتمال قوی سفینه فضائی است که به کره ماه می رود.


حادثه سوم
• پروانه ای بر گلی می نشیند!

• فرق شاعر حزب الله با همگنان خویش شاید در همین جزئیات است:

• شاعر هنوز تمامت عاطفه و احساسش به یغما نرفته است:
• گل هنوز هم به نظرش گل است و پروانه، پروانه!

• شاید روح حساس شاعر مانع مسخ ریشه ای و بی برگشت شاعر گشته است.

حادثه چهارم
• راکتی از پنجره ای وارد اتاق می شود.

• از چهار حادثه، دو حادثه با موشک اندازی در رابطه اند:

• موشکی به سوی ماه شلیک می شود و موشکی به سوی خانه ای!

• کارشناس ارشد الهیات ارتشی می اندیشد:
• در جهان بینی او ظاهرا جهان کربلا ست و هر روز عاشورا!

• روانشناسی هیئت حاکمه را بهتر از این نمی توان تصویر کرد.

• شاید شیوه عمل خردستیز نیز نتیجه همین بحران ایدئولوژیکی و روحی است.


• اینکه دختربچه جوانی به جرم شرکت در تظاهرات سبز مورد تجاوز قرار می گیرد و بعد پیکرش به آتش کشیده می شود، چنین اعمال غیرمنطقی و خردستیز فقط از سوی کسانی می توانند جامه عمل بپوشند که خود را در عاشورای پایان ناپذیر حس می کنند و اکثریت قریب به اتفاق بشریت را جزو سپاه شمر لعین می پندارند!


حکم دوم
نظامیان و شاعران فریاد می کشند

• نظامیان به مناسبت اصابت موشک به ماه و پنجره فریاد می کشند و شاعران به مناسبت نشستن پروانه ای بر گلی!
• ظاهرا کسی نسبت به نزول شهید از کوره مذاب خورشید هلهله و هورا نمی کشد و یا هنوز نمی کشد.

حکم سوم
• ماهواره ها از نقل و انتقالات فوتبال خبر می دهند:
• از پیوستن «ماتراتزی» به «سیا»
• از نزدیکی «رونالدو» به «مک دونالد»
• از تماس «القاعده» با «زیدان»

• در این حکم شاعر تحولات غول آسائی که در طول سی سال گذشته در جهنم فوندامنتالیسم شیعی رخ داده اند، تبیین می یابند:
• شاعر حزب الله اگرچه در عاشورای پایان ناپذیر بر ضد ابلیس کذائی بسر می برد، ولی مو به مو بسان عروسک های کوکی همان ابلیس «می اندیشد!»

• همه جفنگیاتی که در قهوه خانه ها، مهمانی ها و معرکه سازی های رادیوئی، تلویزونی و انترنتی میان انسان واره های مسخ گشته تا مغز استخوان، پیاپی و بطور مکانیکی رد و بدل می شوند، ورد زبان شاعر حزب الله اند.


• از بابت جهان بینی کمترین فرقی میان دو جبهه نبرد در کربلای پایان ناپذیر کذائی به چشم نمی خورد:

• ماهواره ها برای هر دو طرف جبهه، آش ایدئولوژیکی واحدی را هم می زنند، می پزند و عرضه می کنند:
• نقل و انتقالات فوتبال را!

• خرید و فروش و اجاره و بزهکاری های گلادیاتورهای برده داری مدرن!

• فوتبال به مثابه مذهب، مذهبی خردستیزتر از هر مذهب و خرافی تر از هر خرافه!


• این وجه فکری و ایدئولوژیکی شاید شاعر را از طلاب حوزه فیضیه متمایز سازد و نه چیزی بیشتر از این.

• شاعر حزب الله عملا قادر به خوداندیشی نیست.

• هرچه رسانه های بین المللی در کاسه اش می ریزند، سر می کشد و بعد در فرم شعر بالا می آورد.

حکم چهارم
• ماهواره ها بی خبرند
• از اتفاقاتی که میان خورشید و زمین در حال وقوع است
• بی خبرند از نزول لشکرهای شهید
• و شهیدانی که اطراف رآکتورهای اتمی پرواز می کنند

• این تنها تفاوتی است که شاعر حزب الله با بخش رسمی ماشین مانی پولاسیون ایدئولوژیکی (تخریب شعور) امپریالیسم دارد.
• شاعر حزب شاهد نزول لشکر شهیدان از کوره خورشید بوده است!

• شاعر حزب الله از حوادث جاری میان خورشید و زمین با خبر است:

• او دیده که از کوره خورشید شهید می بارد و نه نور!

• بشریت فقط همین را کم داشت!


• او شاهد نزول لشکرهائی از شهیدان بوده است!
• شهیدانی که در اطراف راکتورهای اتمی پرواز می کنند، بی خیال تشعشع رادیواکتیو، بی خیال سرطان و هزاران بیماری لاعلاج بی نام و نشان.

• قاعدتا باید هم چنین باشد:
• شهیدی که از کوره رادیو اکتیو خورشید آمده باشد، برای تشعشع رادیواکتیو زمینی تره هم خرد نمی کند!
• و گرنه چگونه می تواند «هم الغالبون!» مصداق پیدا کند.

• غالبون که نباید از تشعشع رادیو اکتیو بترسند!

• در این جور موارد معلوم می شود که میان عناصر القاعده و حزب الله کمترین تفاوت فکری وجود ندارد!

• هر دو به یکسان «می اندیشند!»

• یاد مواعظ شیرین و شورانگیز اسامه بن لادن به خیر!

حکم پنجم
• آمریکا بمب اتمی بزرگی است
• که کریستف کلمب کشف کرد
• و شهیدان خنثی خواهند کرد.

• این نتیجه گیری نهائی شاعر فوندامنتالیسم است:
• سخن از امریکا ست و نه از نظام اجتماعی ـ اقتصادی حاکم!
• سخن از امریکا ست و نه از سیستم امپریالیستی حاکم!

• امریکا در قاموس حزب الله، نه به مثابه کشوری با صدها میلیون سکنه، بلکه ابلیس محض است!

• امریکا بمب اتمی ئی است که کریستف کلمب کشف می کند و نه سرزمین جدیدی که می توانست بهشت زمین باشد!

• حالا که ماهیت امریکا در آزمایشگاه ما فوق مدرن حزب الله تعیین شد، دیگر غمی نیست:

• شهیدان نازله از خورشید و مستقر در کنار راکتورهای اتمی می توانند با انفجار راکتورها به خنثی کردن بمب اتمی موسوم به امریکا نایل آیند تا بعد، حزب الله سیطره تمام ارضی خود را برقرار کند!

تا مردم از کره مظلوم زمین بگریزند و خود را به جهنم ملتهب خورشید باندازند!
پایان