۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

ایدئولوژی تشیع «سرخ» در آئینه شعر معاصر (2)

چیست این آمریکا؟
که بعضی ها با یک بغل ریش
، از خدا نمی ترسند و از آمریکا می ترسند!

علی محمد مؤدب (1355)
تحلیل واره ای از یدالله سلطان پور

حکم پنجم
چیست این آمریکا؟

• این سؤال نه تنها ردیف این شعر است و بکرات تکرار می شود و بدلایل تاکتیکی و استراتژیکی بکرات مورد تأکید قرار می گیرد، بلکه سؤال مرکزی و جهان بینانه شاعر حزب الله است.

• ما باید این سؤال مرکزی را از نقطه نظرهای مختلف مورد بررسی قرار دهیم تا به دلایلی بلکه پی ببریم که آن را به مقام سؤال مرکزی ارتقا داده اند:

1

• امریکا بی شک، برای شاعر حزب الله، امپریالیسم امریکا نیست.

• طرفداران پر و پا قرص «مارکسیسم کتابی» که از ظن خود بطور سرسری به تفسیر مفاهیم روح الله و حزب الله پرداختند، احتمالا با اضمحلال بی برگشت خویش به سزای خطای خویش رسیده اند.


• شاعر حزب الله با تئوری و متد دیگری می اندیشد و می توان به جرئت گفت که عملا نمی تواند باندیشد و نمی اندیشد.
• مفاهیمی از قبیل امپریالیسم در قاموس حزب الله، مفاهیمی غریب و بیگانه، غیر قابل تعریف و غیر قابل قبول اند.

2

• امریکای مورد نظر روح الله و نتیجتا حزب الله را باید در بسط و تعمیم دیالک تیک ابلیس و خدا به شکل دیالک تیک امریکا و اسلام در نظر گرفت.

• روح الله با تئوری و متد عتیق مذهبی به تحلیل چیزها، پدیده ها و سیستم ها می پردازد.


• او همیشه و همه جا از خطه روح به راه می افتد و لنگان لنگان به خطه ماده می رسد!

• او چیزها، پدیده ها و سیستم ها را وارونه می بیند، وارونه تحلیل می کند و علیرغم خوردن مکرر کله اش به سنگ واقعیت عینی، کاسه زهر سر می کشد، بی آنکه به تصحیح تئوری و متد خویشتن تن در دهد.

• این تراژدی دیرآشنای همه روح الله ها و حزب الله ها بوده و خواهد بود.

• این تراژدی، ریشه جهان بینانه ژرفی دارد:
• در جهان بینی روح الله و حزب الله، روح بر ماده مقدم است، روح در دیالک تیک ماده و روح تعیین کننده و تصمیمگیرنده است.

• امریکا از این رو، نه امپریالیسم امریکا، بلکه تجسم مادی ابلیس است.

• ابلیس به مثابه روح در قالب امپریالیسم امریکا مادیت یافته، مرئی و ملموس گشته است.

• طرح مکرر سؤال «چیست این امریکا؟» از سوی شاعر حزب الله، شاید نشانه اولین نطفه های جان سخت تردید است.
• تجسم ابلیس (یعنی امپریالیسم امریکا) نه ببر کاغذی، بلکه هیولائی قدر قدرت و مهیب و خونریز است و با هیچ جادو و جنبلی نمی توان مهارش کرد.

• سؤال این است که چگونه می تواند تجسم ابلیس، هزاران بار قوی تر از تجسم خدا در هیئت طرفداران اسلام باشد؟

• مگر نه اینکه در دیالک تیک ابلیس و خدا، نقش تعیین کننده بی چون و چرا از آن خدا ست؟

• مگر نه اینکه محمد با هواداران بی بضاعت انگشت شمارش به یاری خدا بر ابلیس زمانه اش غالب آمده و در مواقع بحران از حمایت مطمئن الهی برخوردار بوده است؟
• مگر قصه اصحاب فیل و غزوات ظفرنمون بیشمار فسانه بوده و نه واقعیت!

• تکرار مکرر این پرسش شاید نشانه تردید در حبل المتین کذائی الهی است که پیامبر در صدر اسلام بر زبان رانده است.

• چرا باید حبل المتین واحدی برای محمد تکیه گاه مطمئنی باشد و برای روح الله و حزب الله پیرو او سست تر از تار بی رمق عنکبوتی؟

• پس کجا بودند امدادهای غیبی در کسوت پرنده های الهی با سنگ های دوزخ بر منقار، وقتی که تمامت لبنان در سی روز کون فیکون می گشت؟

• آنچه شاعر حزب الله نمی تواند دریابد، این حقیقت امر است که حبل المتین پیامبر، نه بر توهم و پندار، بلکه بر پشتیبان مادی نیرومندی به نام رب النوع پیشرفت اجتماعی تکیه داشت:
• محمد منادی و مدافع بی چون و چرای نظام برده داری بر ویرانه های کمونیسم آغازین بوده است.

• محمد از فرق سر تا نوک پا انقلابی بوده و رسالت تاریخی تعیین کننده در سیر پیشرفت اجتماعی ـ تاریخی بدوش داشته است.

• روح الله اما زیر علم اسلام ـ به مثابه جهان بینی فرتوت و کهنه و بیهوده و سست بنیاد ـ بر ضد انقلاب بورژوائی از سوی نوکر ابلیس جهانی در عصر گذار ناگزیر از سرمایه داری به سوسیالیسم به میدان آمده و منادی ارتجاع سیاه برده داری ـ فئودالی بوده است و لاغیر.


• این را محمد رضا شاه ـ کودن ترین نماینده بورژوازی تا مغز استخوان گندیده و وابسته ـ حتی می دانست و از ارتجاع سرخ و سیاه سخن می گفت.

• چیزها، پدیده ها و سیستم ها تنها در داربست تاریخی مشخص شان قابل فهم و تفهیم و تعمیم اند و لاغیر.

• اسلام در عصر گذار از کمونیسم آغازین به نظام برده داری با اسلام در عصر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم دو چیز از بنیاد مختلف، متفاوت و چه بسا حتی متضادند.

• فریب فرم و نام و نمود چیزها را نباید خورد!

• دین و مذهب همیشه فرمی از شعور اجتماعی بوده و در هر دوره و زمانه ای با محتوای واقعی متفاوتی پر می شود!

• تردید شاعر حزب الله از ورشکستگی ایدئولوژیکی حزب الله حکایت می کند و شاید از تیز هوشی و واقع بینی نسبی خود شاعر نیز.

حکم ششم
• «چیست این آمریکا؟
• که بعضی ها با یک بغل ریش
• از خدا نمی ترسند و از آمریکا می ترسند

• شاعر حزب الله اکنون، سؤال خود را با صراحت بی چون و چرائی مطرح می سازد و صحت حدس ما را اثبات می کند:
• حکم «از خدا نمی ترسند و از امریکا می ترسند!» اشاره ای مسکوت به دیالک تیک دیر آشنای خدا و ابلیس روح الله است.

• در قاموس تئولوژی اسلامی، هر مؤمن اصیلی باید فقط از خدا و تجسم مادی خدا در زمین (حکومت اسلامی) بترسد و نه از ابلیس و یا امریکا، به مثابه تجسم مادی ابلیس در زمین!

• اکنون اما در عرض سه دهه ناقابل، در اردوگاه روح الله بعضی ها با یک بغل ریش، نه از خدا، بلکه از ابلیس می ترسند.

• این خبر مهیب و تکاندهنده و سؤال انگیزی است:
• چگونه می توان تصورش را حتی به مخیله خود خطور داد که پیروان و همراهان پیگیر روح الله پس از سی سال، سنگر حزب الله را ترک می گویند و به سنگر امریکا می پیوندند؟

• چه شده است؟


• عبدالحمید مرزبان حتی نخواهد توانست به چند و چون این شکاف در رأس هرم حاکمیت باندیشد، چه برسد به ریشه یابی آن.


• اما چرا شاعر حزب الله فقط به بعضی ها اشاره می کند که «یک بغل ریش دارند» و نه به کوسه ها و سیدها و سبزهای از همه رنگ؟


• شاید بتوان گفت که او وحدت ایدئولوژیکی را در خطر تخریب می بیند.


• اگر مجتهدینی به آئین روح الله و حزب او پشت کنند، دیگر نمی توان برای روح کذائی حتی تره خرد کرد.


• دیگر نمی توان وحدت روحی و یا عقیدتی را ضامن مطمئنی برای وحدت مادی و عملی تلقی کرد.

• دیگر نمی توان در این صورت از تقدم روح بر ماده، از تقدم شعور بر وجود سخن گفت.

• چنین چیزی به معنی تأیید ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی خواهد بود، به معنی دادن پاسخ ماتریالیستی به مسئله اساسی فلسفه خواهد بود، به معنی فاجعه خواهد بود.


• مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

چنین چیزی به معنی رسوائی تئولوژی و ایدئولوژی تشیع «سرخ» و سیاه خواهد بود که با تبختر و خودخشنودی فراعنه، به کشتار بی رحمانه پیران پرولتاریا کمر بست که تنها جرم شان، همین پاسخ ماتریالیستی به مسئله اساسی فلسفه بود!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر