نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین
این در طبیعت تفکر فلسفی است که به هرآنچه که بطور بیواسطه وجود دارد، قناعت نکند، خود را در چارچوب تاریخی و اجتماعی صرف موجود محدود نسازد، بلکه چارچوب موجود را درهم بشکند، از آن پا فراتر نهد، بیندیشد و وارد خطه کلیت و اعتبار عام شود.
تحلیل باب دوم بوستان
در احسان
حکایت
1
بخش سوم
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین
این در طبیعت تفکر فلسفی است که به هرآنچه که بطور بیواسطه وجود دارد، قناعت نکند، خود را در چارچوب تاریخی و اجتماعی صرف موجود محدود نسازد، بلکه چارچوب موجود را درهم بشکند، از آن پا فراتر نهد، بیندیشد و وارد خطه کلیت و اعتبار عام شود.
تحلیل باب دوم بوستان
در احسان
حکایت
1
بخش سوم
• مشو تا توانی ز رحمت، بری
• که رحمت برندت، چو رحمت بری
• چو انعام کردی، مشو خودپرست
• که من سرورم، دیگران زیر دست
• اگر تیغ دورانش انداخته است
• نه شمشیر دوران هنوز آخته است؟
• چو بینی دعاگوی دولت هزار
• خداوند را شکر نعمت گزار
• که چشم از تو دارند مردم بسی
• نه تو چشم داری به دست کسی
• کرم خوانده ام:
• سیرت سروران
• غلط گفتم:
• اخلاق پیغمبران.
*****
حکم اول
• مشو تا توانی ز رحمت، بری• که رحمت برندت، چو رحمت بری
• سعدی در این حکم، واژه واحدی به نام «رحمت» را به چهار معنی به کار می برد:
• رحمت به معنی بخشش
• رحمت به معنی «خدا رحمتش کناد» گفتن
• رحمت بردن به معنی مردن.
• رحمت با خود به همراه بردن
• او به عبارت دیگر، چهار محتوای متفاوت را در فرم واحدی جا می دهد.
• از رحمت دوری مگزین، تا وقتی که مردی، مردم بگویند:
• «خدا رحمتش کند!»
• سعدی دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک رحمت کردن و رحمت بردن و دیالک تیک رحمت کردن و «خدا رحمتش کند!» به دنبال داشتن بسط و تعمیم می دهد.
• هیچ چیز در قاموس سعدی در خارج از حیطه اقتدار دیالک تیک جهانشمول داد و ستد قرار ندارد:
• سعدی نماینده بورژوازی نیست، ولی بسان بورژواها، در نظرش، دنیا و عقبی بازار اند، هر چیزی کالا و متاعی است و هرکس بازرگانی، بقالی است.
• سعدی ضمنا دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک رحمت کردن و رحمت بردن بسط و تعمیم می دهد و پراگماتیسم را در زر ورق هومانیسم تخویل عوام می دهد.
حکم دوم
• چو انعام کردی، مشو خود پرست• که من سرورم، دیگران زیردست
• سعدی اکنون توانگری را که ریاکارانه بخش نا چیزی از ثروت غارت کرده از مولدین را به تعدادی از مولدین خانه خراب شده و به گدائی افتاده برمی گرداند، به فروتنی تصنعی و مزورانه دعوت می کند.
• این رهنمود سعدی نه برای خدمت به توده تهیدست، بلکه برای خدمت به حفظ و تحکیم وضع موجود است، که سعدی ایدئولوگ سرسپرده آن است.
• سعدی می خواهد اختلافات طبقاتی برای اکثریت تحت ستم و استثمار تحمل پذیر شود و انفجار اجتماعی به تعویق افتد.
• براساس قانون دیالک تیکی داد و ستد، که سعدی مرتب مورد استفاده قرار می دهد، اگر توانگری بخشی از مال خود را در اختیار غیر قرار می دهد، یا باید به ازای آن چیزی دریافت کند و یا حداقل منت سر گدا بگذارد، شخصیت مجروح او را جریحه دارتر سازد.
• همان کاری که خدا هم می کند و از قلت شکرگزاری بنده ها گله می کند.
• وقتی برخی از فرزانگان، به وجود تناقضات در فلسفه سعدی اشاره می کنند، به همین دلیل است:
• سعدی هم خدا را می خواهد و هم خرما را:
• او یا باید دیالک تیک داد و ستد را مثل دیالک تیک های اجتماعی دیگر از هم بگسلد و ستد بی داد و داد بی ستد را تجویز کند و یا برای توانگر گداپرور اجازه منتگزاری و خود برتر بینی و فخر فروشی بدهد.
• سعدی در این حکم، ضمنا دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک سرور و زیردست بسط و تعمیم می دهد.
حکم سوم
• اگر تیغ دورانش انداخته است• نه شمشیر دوران هنوز آخته است؟
• زهر ایدئولوژیکی بسته بندی شده در کپسول این حکم، هراس انگیز است:
• به دریوزگی افتادن افراد جامعه در قاموس سعدی، نه علت اجتماعی، بلکه علت الهی و آسمانی دارد:
• تیغ کذائی دوران است که کسی را به گدائی می اندازد و دیگری را به توانگری می رساند!
• سعدی در این حکم، برای اجتناب از ذکر جزم «مشیت الهی»، مفهوم ایراسیونالیستی «تیغ دوران» را مورد استفاده قرار می دهد.
• بدین طریق مسئولیت فقر مردم و اجبار آنها به گدائی و دریوزگی، به گردن دستیاری از دستیاران بیشمار خدا، یعنی دوران شمشیر بر کمر انداخته می شود.
• دوران شمشیر بر کمر، چیزی جز انعکاس آسمانی ـ انتزاعی قداره بندان سلاطین و خوانین فئودالی نیست.
• اگر کسی بتواند ریشه های پیدایش این مفاهیم ایراسیونالیستی را مورد پژوهش و تحقیق قرار دهد، هم اجر دنیوی نصیبش خواهد شد و هم اجر اخروی.
• دیوان حافظ از اینگونه مفاهیم ایراسیونالیستی لبریز است که مستقلا مورد بحث قرار خواهد گرفت.
• سعدی حکیمی اندیشنده و شناسنده است و لذا این وارونه سازی لاینقطع حقایق اجتماعی از سوی او در کمال آگاهی و تعمد ایدئولوژیکی ـ طبقاتی صورت می گیرد.
• او در این حکم، تیره روزی توده مولد و زحمتکش را نه به خود طبقه ستمگر، بلکه به انعکاس آسمانی ـ انتزاعی میرغضبان آن طبقه نسبت می دهد و نام دوران بدان می گذارد.
• بعدها حافظ این وارونه سازی حقایق اجتماعی را به کمال شرم انگیز بی نظیری خواهد رساند و حتی به سایه و سیاوش به ارث خواهد نهاد.
• بنده و رعیتی که به هنگام پیری و یا به علت علیلی، پس از استثمار وحشیانه، «آزاد» و مجبور به گدائی شده، نه محصول تیغ «دوران»، بلکه نتیجه تیغ ارباب بنده دار و نظام بنده داری، نتیجه تیغ ارباب فئودال و نظام فئودالی است.
• نسبت دادن خانه خرابی توده مولد و زحمتکش به عوامل موهوم، از قبیل فلک و چرخ و گردون و دوران و سپهر و دهر و غیره معنائی جز تحمیق مردم ندارد.
• نسبت دادن سیاهروزی مردم به انعکاس آسمانی ـ انتزاعی میرغضبان دربار، معنائی جز وارونه سازی ندارد.
• این کار به معنی نوعی تبهکاری و جنایت فکری است، به معنی شقه شقه کردن بی رحمانه اندام خجسته حقیقت است.
• حکم « نه شمشیر دوران هنوز آخته است؟» نیز وارونه سازی مجدد حقیقت دیگری است که با حقیقت نخستین در پیوند تنگاتنگ قرار دارد و نامش خیزش توده ای است.
• خیزش توده ای به «دوران» ربطی ندارد.
• خیزش توده ای واکنش مسلم و طبیعی توده مولد و زحمتکش نسبت به ستم و استثمار واقعی در جامعه است و این را هم سعدی و هم طبقات ستمگر بی کوچکترین تردید می دانند.
• اما سعدی می کوشد، این حقیقت روشن را وارونه و معکوس و مخدوش جلوه دهد، تا توده مولد و زحمتکش گمراه شود و به یاد انرژی رهائی بخش واقعا موجود خود نیفتد.
حکم چهارم
• چو بینی دعاگوی دولت هزار• خداوند را شکر نعمت گزار
• که چشم از تو دارند مردم بسی
• نه تو چشم داری به دست کسی
• اگر می بینی که هزاران نفر در حق دولت تو دعا می کنند، تو هم در حق نعمت خدا دعا کن!
• چرا؟
• چون خدا به تو نعمت داده و تو نعمت الهی را به گدایان می دهی!
• چون دیگران نعمت دریافت نکرده اند و گدا و محتاج شده اند و تو نعمت دریافت کرده ای و توانگر گشته ای.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک توانگر و گدا بسط و تعمیم می دهد، بعد آن را در آیینه آسمان منعکس می کند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را دیالک تیک خدا و توانگر می نامد.
• آنگاه دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک احسان توانگر و سپاس گدا بسط و تعمیم می دهد، بعد آن را هم در آیینه آسمان منعکس می کند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را دیالک تیک نعمت الهی و سپاس توانگر می نامد.
• سعدی در جریان این بندبازی های دیالک تیکی ظریف برای فقر و ثروت منشاء الهی و خرافی می تراشد و منشاء واقعی آندو را از نظرها پنهان می کند.
• جاه و مقام و ملک و مال نه مائده آسمانی ـ الهی، بلکه ثمره قلدری، آدمکشی، ستم و استثمار دیگران است.
• اگر سعدی حکیم صادقی می بود، می بایستی در حکم خود به جای خداوند، مفهوم توده مولد و زحمتکش را به کار برد.
• ثروت انباشت شده در دست گروهی انگشت شمار نتیجه غصب قلدرمنشانه اموال و نیروی کار توده مولد و زحمتکش است، نه هدیه الهی.
• زهری که در چنین احکامی پنهان شده و با چیره دستی خارق العاده ای به ضمیر خواننده تزریق می شود، وارونه سازی و تحریف حقایق نام دارد.
• در تئوری فقر و ثروت سعدی، ثروت توانگر خدادادی است و نه نتیجه غارت حاصل زحمت توده مولد و زحمتکش.
• خدای واقعی که ثروت جامعه را و توانگران را تولید می کند، نه در آسمانها، بلکه در زمین در کار عرقریز است.
• سعدی ثمره زحمت طاقتسوز توده مولد و زحمتکش را در آیینه آسمان منعکس می کند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را مائده آسمانی، رحمت و نعمت الهی نام می دهد.
• بعد همین حقیقت وارونه را به عنوان حقیقت اصیل به خورد توده مولد و زحمتکش می دهد و شعورش را مسموم و مختل می سازد.
• سعدی در نهایت معصومیت و بیطرفی، کاری جز تحریف و وارونه سازی حقایق ندارد:
1
• اولا این طبقه به اصطلاح «توانگر» است که چشم به دست توده مولد و زحمتکش دارد و حاصل دسترنج آن را بطرق مختلف، مستقیم و غیرمستقیم غصب و غارت می کند، نه برعکس.
2
• ثانیا بی خانمانانی که اکنون «چشم رحمت از توانگر» دارند، خود صاحبان واقعی ثروت توانگران اند.
• تبهکاری ایدئولوژیکی و فکری دیگری که سعدی مکرر و مرتب مرتکب می شود، طبیعی جلوه دادن چیزی است که مصنوعی است.
• سعدی جامعه ای را «که چشم از تو(انگر) دارند مردم بسی»، به مثابه جامعه ای عادی، معقول، مقبول و طبیعی جلوه گر می سازد.
• او مثل رمالی، دیالک تیک استثناء و قاعده را وارونه می سازد و استثناء را به مثابه قاعده به خورد خواننده می دهد.
• جامعه طبقاتی نه قاعده، بلکه استثناء است، نه طبیعی، خدا خواسته، عادی، معقول و مقبول، بلکه مصنوعی، بشر خواسته، غیرعادی و نامعقول است و باید به همان دلیل عینی که پدید آمده، به همان دلیل عینی هم از بین برود.
حکم پنجم
• کرم خوانده ام:• سیرت سروران
• غلط گفتم:
• اخلاق پیغمبران.
• مقوله «کرم»، یکی از مقولات مهم و تعیین کننده در تئوری اجتماعی سعدی و حافظ است.
• کرم، در واقع، نه سیرت سروران است و نه اخلاق پیغمبران.
• کرم نتیجه وارونه سازی و وارونه جلوه گرسازی حقایق سوزان اجتماعی است.
• کرم ترفندی و راهی برای تحمل پذیر کردن وضع تحمل ناپذیر در جامعه طبقاتی است.
• کرم اقلیتی غارتگر در حق اکثریت غارت شده، معنائی جز انسانیت زدائی مولدین خانه خراب شده ندارد.
• کرم توهین به انسان است.
• کرم وسیله تخریب شخصیت انسان ماهیتا مولد است.
کرم نه کاری ستودنی، بلکه کاری قبیح و مخرب است و باید به جای فراخواندن استثمارگران به کرم، به استثمار خاتمه داده شود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر