۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

ایدئولوژی تشیع «سرخ» در آئینه شعر معاصر (6)


تنها ماه است که بیدار و مضطرب، کنار زمین ایستاده است!



علی محمد مؤدب (1355)
كارشناس ارشد الهیات
سرچشمه:
http://sejjil.blogfa.com


تحلیل واره ای از یدالله سلطان پور

• کنار زمین ایستاده است
• در حساس ترین لحظه بازی
• بی آنکه بر سر دروازه بانی فریاد بکشد
• یا نگران وقت بازی باشد

• کنار زمین ایستاده است
• هنگام که تماشاچیان فریاد می کشند

• به داور نگاه می کند ولالایی می خواند و گریه می کند
• برای دخترکی که بازی تمام شده و نخوابیده
• به انتظار پدر
• که دیگر هرگز به خانه برنخواهد گشت

• کنار زمین ایستاده است
• و زمین را توپی می بیند
• که شوتش می کنند و به دنبالش نمی دوند

• در رؤیا خود را فلسطین می پندارد
• فلسطینی که برای قدم زدن
• از کسی برگه عبور نمی خواهد
• فلسطینی که سنگ هایش سنگ اند و سیب هایش سرخ

• در رؤیا خود را گنبدی می پندارد
• برای کبوترانی که از قبه الصخره بر می خیزند
• و از جو زمین خارج می شوند

• داور سوت را زده است
• و میلیارد ها نفر روبروی تلویزیون ها به خواب رفته اند

• تنها ماه است که بیدار و مضطرب
• کنار زمین ایستاده است.

تلاش برای تحلیل شعر

• این احتمالا شرح حال فلسطینی ئی است که برای دخترکی لالائی می خواند و ضمنا به تماشای بازی فوتبال در تلویزیون می پردازد.
• قابل توجه در این شعر موجز و مختصر و سرشته به عاطفه و احساس، دو نکته است:

1

• نکته اول، جنبه ی ـ بلحاظ فرم ـ مدرن حزب الله را نشان می دهد.

• شاعر حزب الله با توده مذهبی همین فرق را دارد:

• او فوتبال تماشا می کند.

• ایدئولوگ های امپریالیسم این جنبه های فوندامنتالیسم اسلامی را به حساب پیروزی ایدئولوژیکی خویش می گذارند.

• تروریست های هواپیماربای القاعده که بر دو برج «سازمان تجارت جهانی» حمله کردند، شب قبل از خودکشی را به
عیاشی و خوشگذرانی گذرانده بودند.

• بن لادن ظاهرا چک سفید و برگه ورود بی چون و چرا به بهشت برین را امضا کرده بود.


• مدرنیزاسیون اسلام کذائی در قاموس فوندامنتالیسم در همین نکات فرمال خلاصه می شود.

• و گرنه در کماکان به همان لولا می گردد که همیشه خدا گردیده است.

2

• نکته دوم، جا زدن خود به مثابه جنبش مقاومت است.

• کسانی که در بربریت و خشونت بر ضد بشریت، روی فاشیست ها را چه بسا سفید می کنند، با آلت دست قرار دادن جنبش رهایی بخش خلق فلسطین برای خود وجهه دروغین، ولی عوامفریب و در مواردی خودفریب سرهم بندی می کنند.


• فوندامنتالیست های مسیحی و یهودی دست کمی از آنها ندارند، فقط فرم و قالب مربوطه را با محتوای دیگر پر می کنند:

• برقراری مجدد هژمونی نژاد سفید بر سیاه پوستان و سرخ پوستان در جائی
رواج مجدد فوندامنت های مسیحی در جای دیگر
• تسخیر ارض موعود و تحقق دگم های تورات در دیگر جا.

• در همه موارد، سرکوب دیگران در فرم های وحشت انگیز بیشمار در دستور روز قرار دارد.

حکم اول
• کنار زمین ایستاده است
• در حساس ترین لحظه بازی
• بی آنکه بر سر دروازه بانی فریاد بکشد
• یا نگران وقت بازی باشد

• تماشاچی بازی فوتبال در تلویزیون ـ در عالم رؤیا ـ خود را در کنار زمین بازی تصور می کند و به خاطر دخترک، واکنشی از خود نشان نمی دهد:
• بر سر دروازه بان فریاد نمی کشد.

• هم پختگی تخیلی شاعر را و هم آشنایی ژرف او به روانشناسی بازی فوتبال را، از همین تصورات و تصاویر می توان دریافت.
• فقط کسی می تواند روانشناشی تماشاچی را چنین ژرف و تیز منعکس کند که خود دیر زمانی یکی از آنها بوده باشد.

• شاعر حدود 40 سال دارد.

• به هنگام پیروزی ضد انقلاب حدود 10 سال داشته است.

• نسل نشو و نما یافته تحت سیطره فوندامنتالیسم از این قرار است.

• فوتبال در جهنم فوندامنتالیسم نیز بسان جوامع امپریالیستی، مذهب دوم است.

• فوتبال افیون توده ها ست!

• فوتبال انرژی توده ها را بر سر هیچ و پوچ بر باد می دهد.
• فوتبال تکخال ارتجاع و امپریالیسم است در زمینه تخریب انرژی مادی و معنوی توده ها!
• فوتبال یکی از تکه های مهم پازل ایدئولوژیکی امپریالیسم است، تکه دیگر را سکس تشکیل می دهد.

حکم دوم
• کنار زمین ایستاده است
• هنگام که تماشاچیان فریاد می کشند

• به داور نگاه می کند ولالایی می خواند و گریه می کند
• برای دخترکی که بازی تمام شده و نخوابیده
• به انتظار پدر
• که دیگر هرگز به خانه برنخواهد گشت

• دخترک منتظر پدر است و خوابش نمی برد.
• پدر را فوندامنتالیسم خردستیز و انسان ستیز به مأموریتی عبث و خودستیز فرستاده است.

• برای فوندامنتالیسم، بی ارج و ارزش ترین چیز هستی، انسان است و فرق نمی کند که در کدام جبهه باشد و کودک، پیر، زن و یا مرد باشد.


• هر دگراندیشی برای فوندامنتالیسم، هدفی است و هر وسیله ای برای حمله بدان مجاز و مقبول.


• فوندامنتالیسم فقط برای عوامفریبی از اخلاق و هومانیسم دم می زند، ولی در عمل متنفر از انسان بطور کلی است، بی اعتنا حتی به باور و دین و مذهب و ملیت و نژاد.

• پدری را وسیله ای برای نیل به اهداف فوندامنتالیستی خود می سازند و برای دخترک منتظر لالائی پدر، اشک تمساح می ریزند و قربانی دیگری را بلحاظ عاطفی و احساسی نرم می کنند.

حکم سوم
• کنار زمین ایستاده است
• و زمین را توپی می بیند
• که شوتش می کنند و به دنبالش نمی دوند

• این بیت شعر، هم بلحاظ فرم و هم بلحاظ محتوا، شاهکاری بی نظیر است.
• زمین با مهارت شیخ شیراز به دو معنی مختلف بکار می رود:

1

• به معنی زمین بازی که تماشاچی مورد نظر شاعر در عالم خیال کنارش ایستاده است.

2

• به معنی کره زمین که بسان توپی، بازیچه قوای ابلیس است:
• توپی که شوتش می کنند و به دنبالش نمی دوند.

• همین تصورات و تصاویر به این بیت شعر، زیبائی خارق العاده می بخشند و از شاعریت بی چون و چرای شاعر پرده برمی دارند.


حکم چهارم
• در رؤیا خود را فلسطین می پندارد
• فلسطینی که برای قدم زدن
• از کسی برگه عبور نمی خواهد
• فلسطینی که سنگ هایش سنگ اند و سیب هایش سرخ

• بیتی زیباتر از بیتی دیگر.

• قهرمان شعرقصه، خود را در علم خیال، شیئیت می بخشد و فلسطین می شود، فلسطینی از طرازی دیگر:

• فلسطینی که از کسی برگه عبور نمی خواهد.

• شاعر با این تیر رژیم شبه فاشیستی اسرائیل را نشانه می گیرد و ضمنا چهره سیاه رژیم فوندامنتالیستی خود را ماستمالی می کند و از دیدده ها پنهان می سازد.

• در عرض سی سال حاکمیت فوندامنتالیسم بیش از یک میلیون نفر با تحمل رنج و درد و تحقیر از هر نوع، آواره جهان گشته اند و تمامت غرور انسانی خود را چه بسا بر باد داده اند و دهها هزار نفر سر به نیست شده اند که حتی برای شان سنگ گوری باقی نمانده، تا وابستگان شان نشانی از آنها پیدا کنند.


• انسان یک مفهوم نوعی است و فرق نمی کند که به چه طرز تفکر، مذهب، ملیت و نژاد تعلق دارد.

• اشک تمساح ریختن برای فلسطینی کذائی و کشتار بی رحمانه ساکنان جامعه خویش از ریائی آلوده به خون و جنون حکایت می کند.


• مگر چه فرقی میان یک میلیون آواره ایرانی با آوارگان فلسطینی وجود دارد؟


• مگر زمین و دار و ندار آوارگان ایرانی از آنها گرفته نشده است؟


• چگونه می توان مقاومت خلقی را در دوردست ستود و همزمان مقاومت خلق خودی را در جامعه خویش در هم کوبید؟


• این پارادوکس فوندامنتالیسم نه مضحک، بلکه تعفن انگیز و تهوع آور است.


حکم پنجم
• در رؤیا خود را گنبدی می پندارد
• برای کبوترانی که از قبه الصخره بر می خیزند
• و از جو زمین خارج می شوند.

• زیبائی این تصور و تصویر نیز خارق العاده است:
• خروج کبوتران از جو زمین!

حکم ششم
• داور سوت را زده است
• و میلیارد ها نفر روبروی تلویزیون ها به خواب رفته اند

• تنها ماه است که بیدار و مضطرب
• کنار زمین ایستاده است.

• در این واپسین بیت نیز زیبائی فرمال و محتوایی بی نظیری به چشم می خورد:

1

• میلیاردها انسان مسخ گشته با افیون فوتبال، پای تلویزیون ها به خواب رفته اند.

• احتمالا خود شاعر نمی داند که از چه فاجعه معنوی عظیمی پرده برمی دارد.


2

• تصویر ماه در کنار زمین و بیداری و اضطراب آن از اندیشیدن به سرنوشت زمین، شاهکار هنری و فکری ـ تخیلی بی نظیری است!

• شاعر به عمق معنوی بیت خویش به احتمال قوی وقوف ندارد.


• ولی وقوف و یا عدم وقوف او از غنای غول آسای آن نمی کاهد.

این خودویژگی هنر است که مرزهای منفرد و خاص و فردی را در می نوردد و به خطه عام و نوعی گام می نهد و از ماندگاری شگرفی برخوردار می گردد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر