مارکسیزم و آئین بهائی
سایت پژوهشنامه
نگارنده:
نادر سعیدی
درنگی
از
میم حجری
ما برای بررسی این پژوهش،
نخست
آن را تجزیه و سپس تحلیل می کنیم تا از کلی گویی پرهیز کرده باشیم:
۱
مارکس
تعبیری مادّی از تاریخ دارد.
بهائیان
بر این باورند که همهء پدیدارها از جمله پدیدارهای تاریخی در آن واحد هم جنبهء مادّی دارند و هم جنبهء روحانی و فرهنگی.
اگر چه همهء نهادها با یکدیگر در تأثیر متقابل میباشند
امّا خود این نهادها نیز در درون خویش دارای ابعاد گوناگون هستند.
در واقع
سیر تکامل تاریخ در این صد و شصت سال گذشته
اثباتگر درستی شناخت و رویکرد بهائی بوده است
چرا که تجربهء تاریخ نشان میدهد که نه نظام سرمایه داری و رقابت عنان گسیخته قابل پیاده شدن و عمل است و نه نظام مالکیت اشتراکی کمونیستی.
به عکس،
تنها پرسش این است که چه ساختاری از نظام "رفاه اجتماعی" را باید برگزید.
این پرسش
با
اندیشهء بهائی
سازگار است
که
از "تعدیل معیشت" سخن گفته است
که
در این
مفهوم حیرتانگیز اصل "عدالت" اجتماعی به شکل اصل "تعدیل" خود را ظاهر میکند.
۱
مارکس
تعبیری مادّی از تاریخ دارد.
این ادعای مؤلف
نشانه بی خبری او و مدعیان بیشمار دیگر در جهان و جنقوری
از مارکس و مارکسیسم است.
سؤال این است
که
من ـ زور از تعبیر و مادی و تاریخ و تعییر مادی و تاریخ چیست
و
مؤلف چگونه و چرا به این ادعا رسیده است؟
مؤلف
بلافاصله
به این پرسش ما پاسخ می دهد:
۲
بهائیان بر این باورند
که
همهء پدیدارها از جمله پدیدارهای تاریخی در آن واحد هم جنبهء مادّی دارند و هم جنبهء روحانی و فرهنگی.
اکنون معلوم می شود
که
من ـ زور او و به خیال او منظور مارکس
از
تعبیر مادی تاریخ،
این است که همه پدیده ها جنبه مادی دارند.
معلم تعلیمات دینی هم همین من ـ زور را داشت، وقتی که پای تخته سیاه رفت
و
تکه گچی را نشان داد «دانش» آموزان داد و گفت:
ماتریالیست ها مدعی اند که جهان از گچ است.
تعبیر مادی تاریخ
ترجمه ساده لوحانه، ساده اندیشانه و ناشیانه ای از مفهوم فلسفی موسوم به
درک ماتریالیستی تاریخ
است.
درک و یا استنباط
ترجمه واژه آلمانی «Auffassung» است
که
به معنی تئوری و تز است.
درست به همین دلیل،
آنتی تزی
هم
برای درک ماتریالیستی تاریخ هست
و
آن،
درک ایدئالیستی تاریخ
است.
ما ۲۳ سال قبل
هر دو را ترجمه و منتشر کرده ایم.
مراجعه کنید
به
درک ایدئالیستی تاریخ
و
درک ماتریالیستی تاریخ
تاریخ در فلسفه مارکسیستی
نه به معنی تعویض سلاطین و خوانین، بلکه به معنی سیر رشد یابنده، بالنده و توسعه یابنده جامعه بشری است.
راجع به سیر جامعه بشری
در تحلیل نهایی
دو تئوری ویا دو تز اصلی
وجود دارد.
الف
تز موسوم به درک ایدئالیستی تاریخ که همیشه وجود داشته است.
ب
تز موسوم به درک ماتریالیستی تاریخ
که
توسط مارکس و انگلس
کشف و اثبات و معرفی شده است.
یعنی درک مطلقا نوینی از سیر رشد یابنده جامعه بشری به طور کلی است.
مارکس و انگلس
در تز معروف به درک ماتریالیستی تاریخ
کشف می کنند
که
جامعه بشری
مبتنی بر دیالک تیک سه عضوی زیر است
و
در چارچوب این دیالک تیک سه عضوی رشد می کند و توسعه و تکامل می یابد:
ما این دیالک سه عضوی را صدها بار توضیح مفصل داده ایم:
دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی جامعه) ـ روبنای ایده ئولوژیکی
این دیالک تیک سه عضوی
از
ترکیب دو دیالک تیک دو عضوی زیر تشکیل یافته است:
دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی + دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) ـ روبنای ایده ئولوژیکی
نقش تعیین کننده
در
دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی
از آن نیروهای مولده است
و
نقش تعیین کننده
در
دیالک تیک زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) ـ روبنای ایده ئولوژیکی
از آن زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر