شعور مذهبی
مال ۱۴۰۰ سال قبل بوده است.
اسلام
به قول پیامر اسلام
مال دوره جاهلیت بوده است.
اکنون بشریت در دهه سوم قرن بیست و یکم است.
دین و مذهب
دیگر نه اعتبار دارد و نه فعلیت و معاصریت.
پیش به سوی اشنایی با مارکسیسم
پیش به سوی خروج از خریت
و
ورود به أدمیت
یکی از تفاوت های تئوری شناخت مردم اروپا و ایران علاقه به سبک خاص موسیقی یا خواننده و نوازنده های موسیقی ست.
نریمان
من ـ زور از تئوری شناخت چیست؟
تئوری شناخت اروپایی و عردبیلی و قزوینی
وجود ندارد.
من ـ زور سام و نریمان
علایق و سلایق و امیال و عادات و سنن و غیره خلایق است و نه تئوری شناخت
مراجعه کنید
به
تئوری شناخت
(نظریه معرفتی)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11337
حتما مادرش برای نوزاد ش
در فقر و فاقه همه گیر
به پوشک احتیاج داشته است.
چه بهتر
بالاخره
عمامه هم سودمند می افتد.
ایراد بینشی اصل گاندی
و
نه فقط گاندی
بیگانگی با تفکر دیالک تیکی است.
یکسو نگری او ست.
نافرمانی
کم ترین ربطی به آزادی ندارد.
گاندی اصلا نمی داند که معنی آزادی چیست.
نافرمانی
ضمنا
حتما نباید کردوکار مثبتی باشد.
مثال:
نافرمانی جوجه و توله و فرزند از مادر و پدر
کردوکاری احمقانه است و به بدبختی جوجه و توله و فرزند منجر می شود
صائب
نوحه سرا ست.
بهشت
نماد جامعه برابران و خواهران و برادران است که بر باد رفته است و از یاد رفته است وباید از نو احیا شود
دوزخ
همین طویله طبقاتی است که باید تحول یابد
نه.
قضیه از قرار دیگری است.
اصلاح طلبی = رفرمیسم.
رفرمیسم
جریانی صد انقلابی است
رفرمیسم
در صدد ترمیم و تعمیر و تزیین و حفظ سیستم حاکم موجود است و مخالف سرسخت تحول آن است.
مارکسیسم بیاموزید تا عاقل شوید و دست از عوامفریبی بردارید.
رابطه الله و ابلیس
همان رابطه اهورا و اهریمن است و ربطی به رفرمیسم ندارد.
بشر
رهگذر نیست.
چیست؟
بشر
دیالک تیکی از سوبژکت و اوبژکت (صانع و مصنوع) است:
بشر
هم طبیعت را به جامعه تبدیل می کند
و
هم
طبیعت خویش را تحول می بخشد.
یعنی
هم
محیط پیرامون خویش را تغییر و توسعه می دهد
و
هم
خویشتن خویش را.
بشر
محشر است و نه رهگذر.
ضمنا
لبخند به شرطی لبخند است
که
طبیعی باشد و نه قلابی و تقلبی و تصنعی و فرمایشی.
و گرنه رهگذر به دلقک استحاله می یابد.
مهر همیشه در دیالک تیک مهر وقهر وجود دارد.
مهربانی نسبت به لاشخور
نشانه نادانی است.
در جنقوری اسلامی نه سیاسی وجود دارد و نه حزب و سازمان و دار و دسته سیاسی و ن هزنداین سیاسی
جنقوری
طویله است.
پیش شرط سیاسی بودن
فراگیری پیشایپش تعریف مفاهیم سیاسی است.
سکنه جنقوری حتی حرف زدن را فراموش کرده اند.
مدعیان مشتی عوامفریب عامی بیسواد وبدبختند و بس
ساواکیا با سپاهیا همینقدر کودن هستند سرود "چریک های فداییان خلق_سعید سلطانپور" که توسط رژیم جنایتکار پحلوی و خمینی کشته شدند رو ،دارن میخونند،دزدهای چپاولگر تروریست چیزی به نام خودشون ندارند دیگه ببینید مزدورانی که با این زالوها اتحاد میکنند چقدر کثیف و خائن هستند
پونه نیوز
هی پونه نیوز
سرود چریک ها را نمی خوانند بلکه بدان آفتابه بر می دارند.
در دوره شاه هم از ترانه مرا ببوس توده ای ها
نسخه ای آفتابه ای تهیه کردند و خواندند.
تا ابد حامی این سه بزرگوار خواهم بود چون این سه بزرگوار به خاطر دفاع از رای و آزادی رای امثال این بنده حقیر سالها طمع زندان را کشیدن..
مش قاسم
اینها هرگز زندان نکشیده اند.
مش قاسم حواس پرت.
اینها حتی تبعید نشده اند.
این زباله ها
جناحی از طبقه حاکمه مرتجع جنقوری اسلامی اند و کم جنایت مرتکب نشده اند
و
کم ترین فرقی با جناح دیگر ندارند.
طبقه حاکمه همیشه هم «در» حکومت است و هم «بر» حکومت است.
تا اگر احیانا ورق برگشت
جناح دیگرش روی کار آید و در طویله به لولای مولا بگردد و آب از آب تکان نخورد
·
عجب لاطائلاتی.
اولا
پرستش مولود خویش
به معنی پرستش لیاقت انسانی و خلاقیت خویش است.
بت پرستی به معنی لیاقت و خلاقیت خود پرستی است.
به معنی ماهیت انسانی خود پرستی است.
بت پرستی
صدهزار بار عاقلانه تر و علمی تر و طبیعی ترو منطقی تر از خداپرستی است.
ثانیا
خدا
پرستی در حقیقت
طبقه حاکمه پرستی است
خدا
عکس انتزاعی طبقات حاکمه است
سعدی
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم
هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر
که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم
گر چنان است که روی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
این غزل سعدی
مملو از دیالک تیک است.
پیدا کنید دیالک تیک های این غزل را
اولین دیالک تیک:
دیالک تیک عیان و نهان
(درون و برون،
رنگ رخسار و کلام
نمود و بود
مادی و روحی)
شعور مذهبی
مال ۱۴۰۰ سال قبل بوده است.
اسلام
به قول پیامر اسلام
مال دوره جاهلیت بوده است.
اکنون بشریت در دهه سوم قرن بیست و یکم است.
دین و مذهب
دیگر نه اعتبار دارد و نه فعلیت و معاصریت.
پیش به سوی اشنایی با مارکسیسم
پیش به سوی خروج از خریت
و
ورود به أدمیت
تصور و توهم خیلی ها از تحول
دهشت انگیز است.
دهشت = وحشت سرشته به حیرت
تحول باید به بهتر و انسانی تر شدن جامعه منجر شود
و
نه به بدتر و بهیمی تر شدن آن.
انقلاب
یعنی توسعه از پله نازل به پله عالی تر.
من ـ زور از دشمن چیست
و
دشمن کذایی کیست؟
همه توله های تان در ممالک شیاطین بزرگ و کوچکند
سرتان درد میکند
فوری به پزشکان شیاطین بزرگ و کوچک پناه می برید.
بالاخره
بفرمایید که من ـ زور از دشمن چیست؟
شما بیشتر از اقتصادتان
خلایق را گیج می کنید.
"اگه یه جمله میتونستی بهش بگی، چی میگفتی؟"
حریف
یک جمله نوشته اند و گفته اند:
ای جلاد ننگت باد
نتیجه «حرف زدن با اینها به زبان خودشان»
چه می شود
و چه شده است؟
جای طبقه حاکمه تروریستی
را
طبقه حاکمه تروریست به مراتب بدتر دیگری
می گیرد.
به همان سان
که
جای شاه شکنجه گرو ضد خلقی
را
شیخ شکنجه گر و ضد خلقی بدتر
گرفته است.
نیچه فقط خردستیز نیست.
خر هم است.
جامعه بر پایه روحانیون شکل نمی گیرد.
نمی تواند هم شکل بگیرد.
چون پایه ای به نام روحانیت وجود ندارد.
جامعه
به طور کلی
یعنی هر جامعه بدوت استثناء
مبتنی بر مناسبات تولیدی و یا زیربنای اقتصادی است.
نیچه
فیلسوف بی شعور فاشیسم و امپریالییسم است
لاطائلات نیچه
در دوره هیتلر و باند خونخوارش
جزو کتب درسی در مدارس طویله بوده اند
هیتلر برای لاطائلات نیچه
آرشیوی حتی به ریاست همشیره نیچه
تشکیل داده بود
وزیر آموزش و پرورش:
«از هر دانش آموز
می توان یک «خمینی» تولید کرد.»
عجب وزرای مبتکری جنقوری نطنز دارد.
کمیته اعطای جایزه نوبل موبل کجا ست؟
فوت وفن تولید خمینی از هر دانش اموزی چیست؟
مسخ دانش اموزان کشور در سنت کافکا؟
و
یا
تغییر جنسیتی دانش آموزان
جهت زایش خمینی های بیشمار؟
آب که سر بالا رود،
قورباغه
ابوعطا می خواند.
چه رنگ باختی
ای روزگار رنگ آمیز
که هر زباله به تحقیر توده ها برخاست؟
پرولتاریا
شکست خورده است
و
هر ننه مرده ک. دریده ای
از جلویش می گذرد و تفی نثارش می کند.
چاره رنجبران
وحدت و تشکیلات است.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور
باد با چراغ خاموش کاری ندارد.
اگر در سختی هستی، بدان که روشنی.
عجب استنتاجی!
انگار
راحتی و سختی زندگی آدمیان
وابسته به باد است.
اگر کسی در نهایت اسایش باشد
مثل چراغ خاموشی است
یعنی
مرده است
و
اگر در ذلت به سر ببرد،
مثل چراغ روشنی است
یعنی
زنده است.
بریده نفس
بریده، بریده
سخن می گوید.
دست از جان شسته
مردی که
آشنای ستاره ها ست .
شهناز هماپور
آشنایان ستاره ها
توان تکلم نداشته اند.
به همین دلیل بریده بریده (به لکنت) حرف زده اند و نه معنوی (سعدی) و دقیق و درست.
برای اینکه توان تفکر نداشته اند.
تکلم و تفکر رابطه دیالک تیکی با هم دارند
که
فرمی از بسط و تعمیم دیالک ماده و روح (جمله و حکم)
از سویی
و
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا (جمله و اندیشه)
از
سوی دیگر
است.
دختربچه های اشراف فئودال
در دانش کاه صنعتی شریف
دسته جمعی
داد می زدند:
ستاره ستاره
تو افتخار مایی
و
آشنای ستاره در طرفة العینی در می رفت (غروب می کرد.)
زندگی در تحلیل نهایی شبیه شطرنج است.
فوت و فن شطرج را
فرا می گیری تا بازی کنی.
زندگی
واقعا
هم
دیالک تیک فراگیری وبازی است.
بازی اما چیست؟
مشخصه مهم بازی
این است که
هم
دلبخواهی و داوطلبانه است
و
هم
لذت بخش است.
فراگیری اما چیست؟
فراگیری
به معنی تحمل زحمت و دقت و کسب لیاقت و مهارت است.
بنابرین
زندگی
دیالک تیک ریاضت و لذت است
این دیالک تیک از دیالک تیک های مارکس در کاپیتال است که یادش به یاد باد.
این شعار رئیس دانش کاه شاهد و ساقی و مطرب
شبیه شعار لا اکراه فی الدین ساقی حوض محشر است:
در شبی
۱۰۰۰ گرد گردنفراز را به جرم عدم تمکین به دین
گردن می زنند
و
ضمنا
بی شرمانه و عوامفریبانه
شعار لا اکراه فی الدین سر می دهند.
ﺩﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ، ﻗﺮﺍﺭ ﺍﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺳﺮﺷﮑﯽ، ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺟُﺰ ﻧﯿﺶ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ
( ﺩﻭﺑﯿﺘﯽ ،، از دفتر ﺩﻭﺯﺥ، ﺍﻣﺎ ﺳﺮﺩ ،،، ﺍﺧﻮﺍﻥ ﺛﺎﻟﺚ ( ﻡ - ﺍﻣﯿﺪ )
چرا مشد اخوان؟
جز نیش در جهان
نوش هم هست
و
نوش کمتر و کمیاب تر از نیش نیست.
خلایق
شب و روز
نوش تحویل همدیگر می دهند
تا در عوض نوش تحویل شان داده شود.
انقلابیون جهان اما به عوض نوش
نیش در توشه و تیشه دارند
بهتر هم همین است:
نیش علمی و انقلابی
نشانه بارز مهر است
و
صدهزار بار بهتر از نوش خوب آور و خریت گستر است
آقاپرویز هم با تأسی از آقاتختی
از شرکت در تبلیغات تیغ ناست سرباز زد
جانش بسلامت باشد
قهرمان دوست داشتنی مردمی
حریف
سر باز زدن از تبلیغ تیغ ناست و هر نعمت مادی و فکری دیگر
چه حسنی دارد؟
چرا و برای چه
جنقوریان
از چیزهای بندتنبانی
معیار نمونه واری و پارسایی و قهرمانی و غیره می سازند
اگرریگی در کفش ندارند؟
ممنون
مش فرانک لین
چه فرقی دارد که کسی پس از خاموشی اش
فراموش بشود و یا نشود؟
دلیل درنگ دیرین
برای نام ننگ چیز دیگری است.
چیست؟
مرتضی آقاتهرانی، رییس کمیسیون فرهنگی طویله مجلس گفت:
«برخی میخواهند کل نظام شفاف شود که این غلط است. نباید کسی متوجه یک سری مسائل شود.»
من ـ زور از فرهنگ چیست
که کمیسیونی بدان اختصاص داده شده است؟
مگر فاشیسم و فوندامنتالیسم با فکر و فرهنگ سر سازگاری دارد؟
توحش و بربریت عریان را چه به فکر و فرهنگ؟
علی فدوی،
جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران
گفت
که امیرکبیر و مالک اشتر «شهید شدهاند» و باید نام دانشگاههای صنعتی امیرکبیر و صنعتی مالک اشتر
به
«شهید امیرکبیر» و «شهید مالک اشتر»
تغییر پیدا کند
آیین تشیع اصلا حشری
از سر تا پا
بند تبنانی است.
تغییرات در این سامان بی سامان
همه از دم فرمالیستی اند.
شاهش خودش را آریامهر جا می زند
در نهایت توحش و بربریت از تمدن ۲۵۰ ساله دم می زند.
جشن می گیرد و صدها میلیون دلار حیف و میل میکند تا شق القمر کند.
تحصیل میکنند
مدرک می گیرند
حتی استخدام می شوند،
بی آنکه درس بخوانند و چیزی بیاموزند و بدانند.
همه چیزشان
در فرم و فرمالیسم و فرمالیته حلاصه شده است.
از کیسه خلیفه است.
خلیفه
گاهی حواسش پرت می شود
و
ما
دستبرد می زنیم
از کیسه خلیفه است. خلیفه گاهی حواسش پرت می شود و ما دستبرد می زنیم
این «درد» چیست که اینهمه تجلیل می شود و تکرار می شود؟
فقط شهناز که نیست.
خیلی ها
حتی «درد مشترک» می شوند و فرمان فریاد خود را صادر میکنند.
اگر ددمندان کذا و کذا
بدانند که دیگران چه دردهایی دارند،
درد کذایی خود را فراموش می کنند
۹۹ درصد زنان
اصلا زمین ندارند
داشتن سرزمین
پیشکش از زنان بهتران.
زنان و کودکان و نوجوانان
چه بسا
خر می شوند تا بر دار شوند و نه بیدار.
بیداری
حکم کیمیا دارد.
برگشته ام
آرام شده ام
مثلِ درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش را
باد بُرده باشد.
نسرین
باد هم نباشد
برگ و بار درختان خشک می شوند و می ریزند.
برگ ها برای ماندن می افتند و نه برای برده شدن.
راستی چرا؟
درخت در پاییز
در واقع
لخت می شود تا اندک اندک به تخت خواب رود.
خواب واقعی درخت در زمستان شروع می شود و برف لباس خواب درخت است.
درخت شبیه کارخانه ای است که تعطیل می شود تا دوباره فعال شود.
اولا
عاشق
اسیر معشوق نیست.
اسیر اصلا کیست و اسارت چیست؟
همانطور که سگی معتاد بوی ضاحب خویش است
عاشق هم شیفته بی اختیار کسی است.
عشق
نوعی وابستگی است.
عشق
رابطه نیست.
رابطه
همیشه دو طرفه است.
عشق یک طرفه است.
دوستی و رفاقت و دشمنی و خصومت
رابطه است
دو طرفه است.
عشق
نوعی ذلت است.
عشق مبتنی بر نیاز است.
نیاز سگ به مولکول های بویناک حریفی است
نیاز عاشق چه بسا به خیال کسی است ویا دربهترین حالت به وصال کسی است
کسی که از او نفرت دارد.
اما همین نیاز بی دلیل و بی اختیار
عاشق نیازمند
را
از همه کسان دیگر بی نیاز می سازد.
دیالک تیک عشق
دیالک تیک فقر و غنا ست.
این می تواند تنها حسن عشق باشد.
عقلا
اصلا
عاشق نمی شوند
فکرش را بکنید:
سیمین از بهبهان
جزو زنان سیاسی جنقوری بوده است
و
حتی جتازه اش در تظاهرات خیابانی شرکت کرده است
و
از محتوای کتاب تعلیمات اجتماعی مدارس بی خبر بوده است.
به همین دلیل
خیال می کرده که حقوقدانان
واضعان قوانین اند.
راستی واضع قوانین کیست؟
این کیست که برای توده تعیین تکلیف می کند؟
قوانین هر جامعه
اصلا و اساسا
قوانین کیستند و به نفع کیستند؟
وقتی چه گوارا سیگار ژان پل سارتر را روشن کرد
ژان پل سارتر گفت :
" آدم مثل سیگار از وقتی که روشن می شود، رو به نابودی می رود. "
چه گوارا
ساده لوح بود
و
ماهیت طبقاتی سارتر را نمی شناخت.
سارتر
بدترین دشمن پرولتاریا بوده است.
سارتر
فیلسوف کج و کوله امپریالیسم بوده است.
اگزیستانسیالیسم
جریانی امپریالیستی و عمیقا ارتجاعی است.
چرا؟
من ـ زور از بدی و خوبی چیست؟
خوبی و بدی انتزاعی و کلی وجود ندارد.
که کار آدمی باقی است
ار جسمش فنا گردد.
مثال:
معمار آسمانخراشی
می میرد و جسمش تجزیه می شود
ولی آسمانخراشش می ماند.
سعدی
مرده است و جسمش تجزیه و متلاشی شده است.
ولی آثارش باقی اند و ما ۲۳ سال است که روی آثارش کار می کنیم.
یعنی
عملا
با سعدی سر و کله می زنیم
کلنجار می رویم
هماندیشی می کنیم.
گفت: «آدمها با رویاهاشون زندگی میکنند.»
گفتم: «چرا که نه؟ مگه چیزی غیر از رویا هم وجود داره؟»
گفت: «به پایان رسیدن رویاها.»
چارلز_بوکوفسکی
هی بوکوفسکی
آدم باید خر باشد و با خیال زندگی کند.
اگر ادم
ادم باشد با رئال و ریال زندگی میکند.
ضمنا
خیال و رؤیا
حد و مرز ندارد و پایان ناپذیر است.
اما
کسی که قادر به تحلیل رئال باشد
کمتر به خیال پناه می برد
چرا؟
اگر ناراحت باشی
حتی اگر کسی نداشته باشی
خودت خودت را دلداری می دهی.
هر کس با من درونی اش کسی است و من درونی هر کس بهترین یار و یاور او ست.
هیچکس بیکس نیست.
خوشحالی
که تبریک گفتن ندارد.
موفقیت
تبریک گفتن دارد.
اگر گریه کنی
و
مادر و پدرت نبانشند تا اشک هایت را پاک کنند
خودت که چلاق نیستی.
آستین بالا می زنی و اشکت را پاک می کنی.
اگر اشتباه کنی
و کسی سرزنشت کند
همان کس بهترین دوست تو ست.
انتقاد
هسته پسته مهر است.
کسی از دشمنش انتقاد نمی کند
کسی دشمنش رابه دلیل اشتباهش
سرزنش نمی کند.
ماجرای خانم #مهساامینی
یک بهانه بود
و اگر او هم نبود مثلاً یک پروین خانومی را برای بهانهجویی پیدا میکردند
حریف
حریف
حرف زدن بلد نیست
ولی من ـ زورش درست است.
کاسه صبر توده زنان
لبریز گشته بود.
اگر مرگ مهسا هم نبود،
به بهانه دیگری
سرریز می کرد.
ضرورت (جبر)
همیشه
در فرم تصادف
واقعیت می یابد.
دیالک تیک ضرورت و تصادف
یکی از دیالک تیک مارکسیستی مهم است
من ـ زور از این «درد» چیست که اینهمه تجلیل و تکرار می شود؟
فالگیر
نادر نادر پور
کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود
زنبورهای نور ز گِردَش گریخته
در پشت سبزههای لگدکوب آسمان
گلبرگهای سرخ شفق، تازه ریخته
کفبین پیر باد، در آمد ز راه دور
پیچیده شال زرد خزان را به گردنش
آن روز، میهمان درختان کوچه بود
تا بشنوند راز خود از فال روشنش
در هر قدم که رفت، درختی سلام گفت
هر شاخه، دست خویش به سویش دراز کرد
او دستهای یک یکشان را کنار زد
چون کولیان، نوای غریبانه ساز کرد
آنقدر خواند و خواند که زاغان شامگاه
شب را ز لابلای درختان صدا زدند
از بیم آن صدا، به زمین ریخت برگها
گویی هزار چلچه را در هوا زدند
شب همچو آبی از سر این برگها گذشت
هر برگ، همچو پنجه ی دستی بریده بود
هرچند نقشی از کف این دستها نخواند،
کفبین باد، طالع هر برگ دیده بود
یک شاعر آفریقایی میگوید:
هنگامی که سفیدپوستان به سرزمین ما آمدند، ما مزرعه و معدن داشتیم و آنان «کتاب مقدس» را در دست داشتند.
آنان به ما آموختند که چشمانِمان را ببندیم و دعا کنیم ..!
وقتی چشم گشودیم ..
«کتاب مقدس» در دستان ما بود، اما آنان مالک مزرعه و معدن ما بودند..!
▫️ بعد این شاعر میگوید :
«چشمان تان را باز نگه دارید، حتی هنگام دعا»
این حرف از هر کس باشد،
هم
حرفی سطحی ساده و لوحانه
است
و
هم
حتی عوامفریبانه.
این حرف
احتمالا
از همان استعمارگران است و نه از سکنه مستعمرات
استعمارگران برای غارت خلق ها
شظی از خون بومیان را جاری ساخته اند
غل و زنجیر بر دست و پای بومیان نهاده اند و به بیگاری کشیده اند.
وجود
همیشه
بر
شعور
تقدم دارد.
شلاق
بر
کتاب
دعوا
بر
دعا.
جیم کری
هم قیاس به نفس کرده است
و
هم
بیسواد است و غلط املایی دارد.
من ـ زورش
نه انسان های این سیاره
بلکه عنسان های این ویرانه است.
جیم کری
باید به عوض رفتن به جنگل
به اکابر برود.
اکابر توانگر کند فرد را
خیر کن کری جهان گرد را
هی عطار باشی
تو
همواره
برای خدا
تعیین تکلیف کرده ای:
هم
وقتی که التماس دعا داشته ای و چیزی از او خواسته ای
و
هم
هنگامی که به خدا گفته ای که هر چه می خواهد بکند.
تو در واقع رشد معرفتی نکرده ای
همیشه بی معرفت بوده ای
عرفان
فقط در حرف اهل معرفت است
و
نه در عمل.
عرفان
جریانی ضد عقلی است.
عرفان پای عقلگرایان (استدلالیان) را چوبین و بی تمکین می دند
یعنی خرد ستیز است
سیستم پادشاهی، مسخره ترین وعقب مانده ترین نوع حکومت است که از گذشتههای دور به جا ماندهاست، مضحکترین بخش آن وراثت حکومت است.
برای به ارث بردن شاهی و شاه شدن، هیچ گونه علم و هنر و فهم و شعوری لازم نیست فقط کافی است پسر فلان خونریز جنایتکار باشی.
حوریه
این انتقاد حریفه
انتقادی سطحی و ساده لوحانه است.
سلطنت
فرمی از حکومت است
و
مثل هر فرمی
محتوای طبقاتی خاص خود را دارد.
در دیالک تیک فرم و محتوا (حکومت و حاکمیت)
تعیین کننده نه فرم، نه حکومت، نه سلطنت
بلکه محتوا (حاکمیت، طبقه حاکمه) است.
به همین دلیل
هر گردی
گردو نیست.
هر سلطنتی
سلطنت نیست.
محتوای سلطنت
هم
می تواند کاپیتالیستی و حتی امپریالیستی باشد
و
هم
برده داری و فئودالی باشد.
هم انگلسنان و نروژ و سوئد و دانمارک و اسپانیا سلطنتی اند و هم عربساتان و اردن و غیره.
فرم سلطنتی حکومت
بنا بر دلایل عینی و تاریخی تشکیل یافته است.
سلطنت
موهبت الهی نیست.
موهبت طبقاتی است.
رضا خان
برای رضاشاه شدن
خیلی از فئودال ها را سلب مالکیت کرده و به خاک سیاه نشانده است.
یعنی تغییر ماهیت طبقاتی داده و شاه شده است.
یعنی
ترقی طبقاتی یافته و شاه شده است.
همین رضاشاه
قبلا
جمهوریخواه بود.
ایران می توانست فرم حکومتی جمهوری هم داشته باشد.
ضمنا
رضاشاه
به دلیل جمهوری خواهی شهرت و محبوبیت کسب کرده بود.
این ادعای حریفه که شاهان خرند،
ادعای خرانه ای است.
شاهزاده ها و حتی فئودال زاده ها
همه جانبه
تربیت می شوند.
هم به لحاظ فیزیکی، نظامی و غیره و هم به لحاظ فکری.
وراثت
خاص سلطنت نیست.
در همه جوامع طبقاتی
تعیین کننده حکومت
حاکمیت و یا طبقه حاکمه است.
در همین امریکا
همین بوش ها
حکومت جنقوری کذایی را به میراث می برند
چه سا
بدون آنکه مثل شاه زاده ها
تربیت شوند.
رؤسای جنقوری خیلی از کشورهای امپریالیستی تبار اشرافی و روحانی دارند
شعورشان هم بیشتر از شاهان نیست.
همه این اقدامات مثبت انقلاب سفید
وصایای انقلاب دموکراتیک فرقه در آذربایجان و برنامه ضد فئودالی حزب توده خفته در خون
بوده اند.
جلاد هر انقلاب
بالاجبار
به مجری وصایای انقلاب مغلوب تبدیل می شود.
(مارکس)
این عکسها را میبینید
تک به تکشون مثل ما عاشق ایران و آزادی بودند،
تمامشون برای ایران جان دادن نه برای منافع خودشون.
اگر ج. ا نبود اینها در بین ما بودن،
عاشق میشدن و زندگی میکردن
. برای این جانباختگان و خانواده تا ابد داغدارشان
سیمرغ
تو سی مرغی و یا سی عوامفریب؟
عاشق عیرانی و یا عاشق جیران؟
عیرانیان
چشم دیدن خواهران و برادران خود را حتی ندارند.
چه رسد به اینکه عاشق عیران باشند
در جنگل عیران
مرگ در یک قدمی است.
اصلا کسی سیاسی نیست.
پیش شرط سیاسی بودن چیست؟
مگر شاه کمتر کشته و شکنجه داده بود.
چند درصد کشته ها و شکنجه شده ها سیاسی بوده اند؟
رهبر سازمانی در زمان شاه
خیال می کرد که جدول مندلیف
جدولی فیزیکی است.
حریف حتی کتب درسی مدرسه را نخوانده بود
چه رسد به اینکه بداند سیاست چیست.
مرگ در جنگل
تفننی برای درندگان است
پیش شرط سیاسی بودن
فراگیری پیشاپیش تعریف مفاهیم سیاسی است.
بخش اعظم سیاسیون ایران
چه بسا
از محتوای کتب درسی مدارس بی خبرند.
چه بسا
روزنامه هم نمی خواندند
چه رسد به وقوف به تعریف مفاهیم سیاسی
بهائیت
جریانی مذهبی است که باید تحلیل مارکسیستی شود.
بهائیت به هر دلیلی برای روحانیت شیعی و خرده بورژوازی بازاری
خاری در چشم است.
بهائی ستیزی این زباله های مرتجع
تازگی ندارد.
یکی از دلایل آنتی سیمیتسم نازیسم و فاشیسم
غصب دار و ندار یهودیان و پر کردن جیب خود بود
همین در مورد بهایی ستیزی اجامر فوندامنتالیستی شیعی نیز صادق است.
نه.
ساختار همه چیز
دیالک تیکی است.
این اصل را فراموش نکنید.
خوشبختی
دیالک تیکی از خوشبختی شخصی و طبقاتی و یا تمامبشری است
بهائیان
برای فوندامنتالیسم اسلامی شیعی
شبیه یودیان برای فاشیسم و نازیسم اند
ثروت عظیم یهودیان را باند خونخوار هیتلر غصب می کند
و
دارایی بهائیان را باند ار و دسته خمینی
شرافت چیست؟
شرافت که نمی تواند دادگاه باشد.
شرافت و شریف و اشراف
از مفاهیم جوامع برده داری و فئودالی اند.
طبقات حاکمه در این جوامع
اشراف برده دار و روحانی (آل عبا)
و
اشراف فئودال و روحانی بوده اند که مدعی داشتن خون آبی و شجره و اصل و نسب و غیره بوده اند.
زحمتکشان بی تبارانند (محمد زهری)
مخالف اشراف و اعیان و غیره اند.
وجدان چیست؟
روی مفهوم وجدان باید کار کرد.
وجدان به احتمال قوی
یکی از مفاهیم اخلاقی است
اخلاق
اما یکی از عناصر روبنای هر جامعه است و تابع زیربنا ست.
یعنی
طبقاتی است.
اخلاق طبقه کارگر با اخلاق اشراف و اعیان و بورژوازی تفاوت و تضاد دارد
کفگیر حزب الله خورده به ته دیگ
امت اسلام تشکیل نشد
حالا روی اورده اند به ملت خیالی ایران تا با سطل ننه ات طلب ها رقابت کنند
ایران هم شده عیران.
عیران به درد خرها می خورد
ما سگ ها لب به عیران نمی زنیم
ادامه دارد.
۱۴۰۲ مهر ۱۰, دوشنبه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۵۷)
میم حجری
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر