۱۴۰۲ مهر ۱۸, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۷۶۵)

  Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت نوزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۱ ـ ۷۲)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
   

شنیدم که مغروری از کبر، مست

در خانه بر روی سائل ببست

 

به کنجی فرو ماند و بنشست مرد

جگر، گرم و آه، از تف سینه سرد

 

شنید اش یکی مرد پوشیده چشم

بپرسید اش از موجب کین و خشم

 

فرو گفت و بگریست بر خاک کوی

جفائی کز آن شخصش آمد به روی

 

بگفت:

«ای فلان، ترک آزار کن

یک امشب به نزد من افطار کن.»

 

به خلق و فریب اش گریبان کشید

به خانه در آوردش و خوان کشید

 

برآسود درویش روشن نهاد

بگفت:

«ایزدت روشنائی دهاد.»

 

شب از نرگسش قطره چندی چکید

سحر دیده بر کرد و دنیا بدید

 

حکایت به شهر اندر افتاد و جوش

که آن بی بصر دیده برکرد دوش

 

اگر بوسه بر خاک مردان زنی

به مردی، که پیش آیدت روشنی.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر