۱۴۰۴ شهریور ۲, یکشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۵۲۸)

     https://img2.chinadaily.com.cn/images/202005/27/5ece2147a310a8b2fa4bc20c.jpeg  


میم حجری
 


 فریبکاری، شستشوی مغزي افکارعمومی، ریاکاری و دروغ درذات نظام امپریالیستی آمریکاست.
 ببینید جو بایدن درسال ٢٠٠٣ چه گفت:  
«بدون دولت-ملت سازی هرج و مرج و خشونت بر افغانستان حاکم خواهد بود.»
 جو بایدن درسال ٢٠٢١:
«هدف ما در افغانستان هیچگاه دولت-ملت سازی نبود.»
ببینید چه جانورانی ”آموزگاران اخلاق” مردم جهان هستند!
نیما نامدار


اولا
جو با دین و گندم بی دین
آموزگاران اخلاق مردم نبوده اند و نیستند.
اخلاق چیست؟
جو با دین و گندم بی دین
عیاش باشی اند.
حتی از دختربچه های مردم نمی گذرند.
ثانیا
آدمیان حق تجدید نظر در نظر و نیت خود دارند
جو با دین هم می تواند و حق دارد که در نظر خود و نیت خود
تجدید نظر کند.
ثالثا
بوش و بایدن و ترامپ و پوتین و نتان و پالان و غیره
از خرد اندیشنده کمترین خبری ندارند
یعنی
حرف های شان فاقد پایه و اساس علمی و عقلی و حتی تجربی است.
بوش می خواست به عراق اشغالی  دموکراسی ببرد
بعد دید که  شدنی نیست و در نیت و نظر خود تجدید نظر کرد
به عوض دمکراسی شکلات و اسکناس و سکس شاپ برد و پخش کرد
ادم
آدم است
مش نیمای پرونده ساز






نمونه از نژادپرستی و برتری نژادی مدرن در امریکای امروز. نقشه محلات در شهرهای تگزاس آنچنان تغییر کرده که محلاتی که ساکنین آن سفید پوست هستند برای هر ۴۴۰۰۰۰ ساکن یک نماینده مجلس امریکا را خواهند داشت.
برای ۱.۴ میلیون لاتین تبار یک نماینده و برای آفریقایی تباران یک نماینده برای هر ۲میلیون .
به معنی دیگر سفیدپوستان ۳ برابر لاتین تبارها و ۴ برابر آفریقایی تباران امکان انتخاب نماینده خود در مجلس امریکا را دارند.



پوتینی که ما میگیم منافقه
برای مردمش بهترین آدمه
چون منافع روسیه فقط براش مهمه
 الزا

بحث روی افراد
بد نیست
ولی برای کشف حقیقت
نه تنها کافی نیست.
بلکه چه بسا مانع و مزاحم است.
پوتین و پالان و نتان و عردوغان و ...
افراد حقوقی اند و نه خصوصی.
این حضرات
نماینده اند.
مأمورند.
تابع اند و نه مستقل و خودمختار.
حکومت (دولت)
تابع حاکمیت است
و
حاکمیت
طبقاتی است.
حکومت
روبنایی ـ ایده ئولوژیکی است.
حاکمیت اما زیربنایی ـ اقتصادی است
سؤال باید این باشد که پوتین و پالان و نتان و عردوغان و ...
نماینده کیستند
یعنی
طبقه حاکمه در جوامع مربوطه کیست؟




عطار نیشابوری می‌گه:
آنچه
می‌جویی تویی، و آنچه می‌خواهی تویی
پس ز تو تا آنچه گم کردی، ره بسیار نیست

معنی تحت اللفظی:
فرقی بین جست و جو کننده و جست و جو شونده و طالب و مطلوب وجود ندارد.
این ادعای عطار
حتی به لحاظ دستور زبانی (گرامری) غلط است.
چون این به معنی ان است که
فاعل = مفعول
این به لحاظ فلسفی بدان معنی است
که
سوبژکت = اوبژکت.
مثال ساده:
جوینده خر = خر
خواهنده خرما = خرما
این خرافه عطار
عرفانی است:
مشخصه اصلی عرفان
اصل وحدت وجود است:
هویت و یا یکسانی خر و خدا و خلق و خرما و خورجین و خردل و ... است
یعنی
انکار قلدرمنشانه دیالک تیک عینی است


 

 اردوغان و علی‌اف برای دورزدن ایران دست به کار شدند
 ترکیه با کلنگ‌زنی خط‌آهن قارص-نخجوان، پروژه‌ای ۲۲۴ کیلومتری را آغاز کرده که هدف آن اتصال مستقیم باکو به ترکیه و دورزدن مسیر ایران در ترانزیت منطقه است.
 این پروژه پس از توافق صلح باکو-ایروان با میانجیگری آمریکا کلید خورد؛ مسیری که جنوب ارمنستان را دور زده و به «مسیر ترامپ» معروف شده است.
 ظرفیت این خط‌آهن ۵.۵ میلیون مسافر و ۱۵ میلیون تن بار در سال است.
 تحلیل‌گران می‌گویند:
 این مسیر یک گذرگاه جایگزین برای ترانزیت کالا به اروپا بدون عبور از ایران است.
 موقعیت ژئوپلیتیکی ایران در رقابت با طرح‌های منطقه‌ای مثل کریدور خلیج‌فارس-دریای سیاه به چالش کشیده می‌شود.
 آمریکا با این طرح به‌دنبال کاهش نفوذ ایران و روسیه، فشار بر چین و تقویت محور ترک‌زبان‌ها به رهبری ترکیه است.
 کارشناسان تأکید دارند ایران و روسیه باید با نفوذ بیشتر بر دریای کاسپین مانع سلطه خارجی بر مسیرهای ترانزیتی آسیای مرکزی و قفقاز شوند.


فرق عجیب است میان تنها بودن و تنهای (تنهایی) را انتخاب کردن
دخت

اعجاب انگیزی اش کجا ست؟
محتوای ماهوی تنهایی
هم در تنها بودن و تنها ماندن و تنها شدن و تنها زیستن و تنها مردن
و
هم
در قطع رابطه با دیگران و گوشه نشینی پیش گرفتن
یکی است.
ضمنا
کسی نمی تواند به معین واقعی کلمه تنها باشد ویا تنهایی پیشه کند.
بشر
فقطد در شبکه بغرنجی از مناسبات و روابط  می تواند زنده بماند.
سعدی صد ها سال قبل گفته است:
ابر و باد و مه و خورشید و بشر
در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت بخوری





نه.
نظرات شخصی نیستند.
نظرات
 طبقاتی اند.
و
یا تمامبشری اند.
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
این یک نظر است.
  نظر کیست؟




5 نفر طلا گرفتن و 3 نفر هم از ایران تو دنیا اول شدند.
پ.ن:
ایرانی ها سالهاست توی همه رشته‌ها مدال‌ می‌گیرند، به همون اندازه هم در توسعه علم در جهان سهیم هستند؟
آنها سرمایه های توسعه ایران بسوی قرن فضا پیما، ماهوارها، هوش مصنوعی و....هستند.
سوآل از شما،
با آن مشکلات فراوان و سیاست نیولبیرالی تو ایران، علت این موفقیت‌ها چیه؟




ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍم
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ!
مولانا

ایراد این ادعای مولانا کجا ست؟



این خودباختگان بینوای مفلوک، کیانوش توکلی و مراد خورشیدی که اینگونه شیفته‌وار و غرقه در شکوه شهریاری چشم به‌دهان شازده‌پدر دوخته‌اند، آیا به آن ذهن علیل و مغز گنجشکی شان اصلاً خطور می‌کرد که در فاصله‌ای این‌ چنین کوتاه از سوی اعلیحسرت‌السلطنه سنگ روی یخ و ... بی‌پدر شوند؟!

واقعاً فکر می‌کنید این دوتا چپ برگشتی در اون لحظه چه رؤیاهایی در سر داشتند چه آینده‌ای را برای خودشان ترسیم کرده بودند؟!

کیانوش احتمالا دلش را برای ریاست تلویزیون شاهنشاهی ایران صابون زده بود، خورشیدی هم لابد داشت به سفارت کبرای اعلیحضرت در منظومۀ شمسی فکر می‌کرد!
همگرایی سوسیالیستی

همگرایی سوسیالیستی
چون توان تفکر و اتحلیل علمی و انقلابی ندارد
به تحقیر و توهین و تخریب دگراندیشان می پردازد.
اینکه رسمش نمیشه
لامصبا
«بنشینید و بیندیشید». (سایه)
نشستن و اندیشیدن
هم بی ضرر است و هم ضرور.
گوش شنوا   که ندارید
و گرنه ما شب و روز به زبان پارسی پارس می کنیم



تسخیر شده گان ایدئولوژی‌ ها همه چیز را از فیلتر باور های خاص خود عبور میدهند. این نگاه محدود سبب بدبینی ها و چه بسا این بدبینی ها در نهایت به نابودی فرد و جامعه منجر شود.
چنین اسارت های ذهنی باعث شده افراد نتوانند به واقعیت‌ ها و ارزش‌ های انسانی آنچنانکه باید و بی طرفانه نگاه کنند. و جامعه‌ی آکنده از چنین افراد، راهی جز هرج و مرج، خشونت و فروپاشی نخواهد بود.
نکته جالب اینکه داستایوفسکی این پدیده را از زاویه‌ روان‌ شناختی نیز بررسی کرده و آن را مانند بیماری روانی میدید که عقل را منجمد و احساسات را به سمت افراط میکشاند.
در کتاب شیاطین یا (جن زدگان) می آورد:
«ایده‌ ها آنگاه که تصویر انسان کامل را در ذهن فرد تحریف‌‌ یا دگرگون می‌کنند، در واقع همچون شیاطین عمل می‌کنند.»

ایده ئولوژی چیست؟
اجامر امپریالیستی
چنان وانمود می کنند که
ایده ئولوژی
 انگار اخ و تف است
و
خودشان اصلا و ابدا ایده ئولوژی ندارند.
تنها کسانی که ایده ئولوژی خاص خود را ندارند
لاشخورها (لومپن پرولتاریا)  هستند.
همه انسان ها
ایده ئولوژی خاص خود را با شیر مادر اندر میکنند و با کفن و دفن بدر.
ما
سگان پرولتاریا
ایده ئولوژی داریم
هر پارس ما تبلیغ ایده ئولوژی ما ست.
اسم ایده ئولوژی ما مارکسیسم ـ لنینیسم است
که علم است
که عقل است
که عقل کل اندیش است
و
فخر انگیز است




اسکندر و مقدونیاتش.
ترکیه
روزی روزگار
امپراطوری اسلامی بزرگی بود
حتی اسپانیا (اندولس) تحت سیطره ترکیه عثمانی بود
عردوغان هم در صدد احیای همان امپراطوری است.
تحقیر این و آن
هنر نیست.
هنر چیست؟



چشم ها را باید شست
القطر و العردوغان را باید دید



من آدم شوخ طبعی هستم .
امر می کنند که با وقار بنویسم. 
من بی پروا هستم .
اما قانون فرمان می دهد که قلم من باید فروتن و فرمانبردار باشد.
بخش خاکستری، تنها رنگی ست که قانون به من اجازه می دهد آنرا به کار برم .
 آخر چگونه توقع دارید که گل سرخ عطر گل بنفشه بدهد ؟!
آیا نخستین وظیفه جویندگان حقیقت
 این نیست که یک راست بی آنکه به چپ و راست نظر افکنند،
به سوی خود حقیقت پیش بتازند؟
 مارکس
سانسور و آزادی مطبوعات
 ترجمه جعفر پوینده

منظور مارکس از  «بخش خاکستری» چیست که قانون اجازه استعمالش را به او می دهد.
منظور مارکس از «یک راست به سراغ حقیقت رفتن» چیست؟
جقیقت چیست؟





موشک فوق سنگین رستاخیز ایران آزمایش شد

این موشک توانایی پاک‌ سازی کامل یک منطقه ۸۰ کیلومتر مربعی را دارد و به دلیل اثرات مخرب و امواج فراصوتی و الکترو مغناطیسی که تولید می‌کند، «پاک‌کن» لقب گرفته است.




این شعر سایه
فی نفسه
شاهکار بی همتایی  است.
این شعر سایه
از اشعار رئالیستی ـ ناتورالیستی ـ هومانیستی ـ سوسیالیستی او ست
و
باید تحلیل مارکسیستی شود.
سیاوش کسرایی نیز اشعار رشگ انگیزی از این قبیل دارد.
شعر درخت و شهر ما و ....

نماینده اصلی ناتورالیسم در شعر فارسی
احسان طبری است که از رفقای سایه و سیاوش  بوده است
و
یادش به یاد باد
و
نفرین به باد
باد
نفرین بر انکه رسم ستم را نهاد
باد




ای عمی چک قلیجین ایله مربایه هجوم
شیر برنجه خامایا هم قره دلمایه هجوم.
خمینی از کسی حرف می زند که حزب توده را درست کرده است.
مؤسس حزب توده ارانی بوده است.
وقتی از تیمارستان درامدی برو کتابخانه و ۵۳ نفر علوی را بخوان تا هم عرشاد شود و هم فرشاد




به نظر ما مؤسس حزب توده
ارانی بوده است
حزب توده
سنت حزب کمونیست ایران را تحت رهبری ارانی (در گروه  ۵۳ نفر)
تداوم بخشیده است.
خمینی هم نه از رهبر افتحاری حزب توده
بلکه از مؤسس حزب توده حرف می زند.
علاوه بر این
  ما نوشتیه ایم احتمالا .....
جرم و جنایت مرتکب نشده ایم تا امثال تو پاشنه دهنش را بکشد و بی شرمانه توهین کند.
از دیوانگان چه پنهان
که
  نظر می تواند نادرست باشد.
ما ضمنا هیچ ادعایی نداریم
حرف های ما پارس های ما ست.
ما نه عکسی داریم و نه اسمی و رسمی.
حجری هم اسم شهیدی است که هر خری می شناسدش
تو  برای چی به  ما حمله می بری؟
چرا اعتنایی به آرش مازندرانی نداری که قبله توده ای ها را مسکو می داند؟
او هم امثال تو را که تو «دهی» هستی
توده ای تصور می کند.





ایده‌آلیستی یا ماتریالیست؟
بیایید گفت‌وگو کنیم.
فرهمند

طرز طرح این سؤال معیوب است.
جواب به این سؤآل
به هیچ دردی نمی خورد.
طرز «تفکر» کسی که این سؤال را طرح می کند،
سوبژکتیویستی است.
در طرز «تفکر» سوبژکتیویستی
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت وارونه می شود
یعنی نقش تعیین کننده از آن  سوبژکت شناخت جا زده می شود
به زبان ساده:
اگر خر را اوبژکت (موضوع) شناخت قرار دهیم
در طرز تفکر سوبژکتیویستی
ماهیت و خریت خر
 نه در خود خر
بلکه در مثلا خر چران، خر پرور، خز سوار، خر فروش و در بهترین حالت در خرشناس جست و جو می شود.
جواب به این سؤال می تواند این باشد که حریف بگوید:
من ماتریالیستم ویا ایدئآلیستم
همین وبس.
حتی بدون اینکه بداند که  ماتریالیسم ویا ایدئآلیسم چیست.
سؤال علمی طرح شده میت واند این باشد که
ماتریالیسم و  ایدئآلیسم چیست؟
حریفی جواب داده:
من رئالیستم.
فرهمند گفته:
رئالیسم = ماتریالیسم
یعنی
نه معنی رئآلیسم را می داند و نه معنی ماتریالیسم و ایدئآلیسم را
ما که مغز خر خورده ایم
۲۵ سال است که این مفاهیم را ترجمه و منتشر می کنیم
و
غیر از اجنه
احدی نمی خواند.




حزب کم و نیست کور دوستان سوراخ دعا را گم کرده است:
جمهوری اسلامی ایران
مورد تجاوز کودتایی ناگهانی و مکارانه قرار گرفته است
در حین مذاکره  با اجامر امپریالیستی
خنجر از پشت خورده است
یعنی جنگ زده است و نه حنگ افروز
چشم باید داشت و دید.
همین خنجر را صهیونیسم در لبنان بر حزب الله زده است:
نصرالله برای تصمیمگیری راجع به آتش بس گرد امده است و بمباران شده است.
همین خنجر را رئیسی و همراهان چندی قبل در دیدار با علی پف خورده اند و جزغاله شده اند
 همین خنجر را امپریایلسم امریکا بر سردار سلیمانی زده است:
او را برای مذاکره ای از کمینگاهش بیرون رانده است و به پهباد بسته است
ار هوش طبیعی ندارید
هوش مصنوعی دارید



آقای خامنه ای این بچه ای که ازش تعریف می کردی جاسوس از آب در آمد !!
آرش مازندرانی

اولا
خامنه ای هم جایزالخطا ست
مثل مازندرانی ها که خیال میکنند که قبله  توده ای مسکو بوده است.
عقل که مادرزادی نیست.
ثانیا
افراد تغییر می یابند
خادم خاین می شود
ثالثا
افراد می توانند تحت فشار روحی و روانی و غیره قرار گیرند و ترک دین و ایمان کنند.
مثال:
یکی از دانشمندان اتمی
۵ میلیون دلار از موساد گرفته و رفقای خود را لو داده است که ترور شده اند
مازندانی ها اگر بودند چه می کردند؟
۵ میلیون دلار
چیز کمی نیست.
رابعا
سازمان های  اطلاعاتی
تنها چیزی که ندارند
اتیک و اخلاق است.
مثال:
حریفی از موساد (اپسین؟)
دختربچه های مردم امریکا را
با دادن ۱۰۰ دلار به اوبژکت سکس تبدیل کرده و در کاخ مجللش در اختیار رؤسای جمهور و شاهان و خانان کشورها قرار داده و قاچاقی فیلم گرفته
و
حضرات را تحت فشار قرار داده
یعنی به خیانت و جاسوسی واداشته است
عین خیالش هم نبوده.
مثال دیگر:
همه می دانند که بهایی ها در ایران تحت ستم اند.
موساد همین  بهایی ها را آلت دست جاسوسی قرار می دهد
و
عین خیالش نیست که  اگر لو روند، بر بهایی ها چه خواهد رفت
شرم
خصیصه ای انقلابی است (مارکس)
مرتجعین بی شرم اند



سر کوه بلند
سر کوه بلند آمد سحر باد
ز توفانی که می‌آمد خبر داد
درخت و سبزه لرزیدند و لاله
به خاک افتاد و مرغ از چَهْچَهْ افتاد
سر کوه بلند ابرَست و باران
زمین غرق گل و سبزه‌یْ بهاران
گل و سبزه‌یْ بهاران خاک‌وخشتَ‌ست
برای آن‌که دور افتد ز یاران
سر کوه بلند آهوی خسته
شکسته دست‌ و پا، غمگین نشسته
شکسته‌دست‌وپا دردَست، اما
نه چون درد دلش کز غم شکسته
سر کوه بلند افتان‌وخیزان
چکان خونْشْ از دهانِ زخم و ریزان
نمی‌گوید پلنگ پیر مغرور
که پیروز آید از ره یا گریزان
سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله‌ای، نه پیچ‌وتابی
نشست و سر به سنگی هِشت و جان‌داد
غروبی بود و غمگین‌آفتابی
سر کوه بلند از ابر و مهتاب
گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب
اگر خوابند اگر بیدار، گویند
که هستی سایهٔ ابرَست، دریاب!
سر کوه بلند آمد حبیبم
بهاران بود و دنیا سبز و خرم
در آن لحظه که بوسیدم لبش را
نسیم و لاله رقصیدند با هم
مهدی اخوان‌ثالث(م - امید)
شعر: سَرِ کوه بلند
کتاب: آخر شاهنامه




نه.
طبقه حاکمه
 در ایران باید کشف شود.
به همین دلیل ما در حال تحلیل سپاه پاسداران و غیره ایم.
طبقه حاکمه در ایران احتمالا شبیه طبقه حاکمه در چین است


نه. حتی یاوه هایی را که خود شان منتشر می کنند نمی خوانند. لابک ها بند تبنانی اند وچه بسا به عکس ها اختصاص دارند و نه به اندیشه ها.


ما این انتقاد حضرت ناصر از حضرت بهروز را مورد تأمل مارکسیستی قرار خواهیم داد
ولی
زدن عکس مارکس بالای سر منصور حکمت
نشانه ریای سیاسی و عوامفریبی نیست؟
مگر کمونیسم کارگری  به نمایندگی وایت لینگ
بدترین دشمن مارکس و مارکسیسم نبود؟
مگر مخالف سرسخت کمونیسم علمی نبود؟
مگر نمی خواست حزب کمونیست را به طویله تبدیل کند؟
مگر همین تحلیل منصور و ناصر از اسرائیل تحلیلی مارکسیستی است؟
مارکسیسم اصلا چیست؟
مشخصه اصلی کمویسیم کارگری
آته ئیسم است.
سران کمونیسم کارگری
تنگ نظرتر و مستبدتر از حزب اللهی ها و فحاش تر از شاه اللهی ها هستند





خواهران و برادران توده ای این موسس حزب توده نامش چیست ؟
خمینی : اولی که حزب توده پیدا شد ، اون شخصی که این حزب را درست کرد و همه میگفتن این مثلا از شوروی است و از اینها از روسیه سزچشمه کرفته ، اون شخص همسفر من بود در مکه و در بیروت که انتظار کشتی 13 روز بودیم این هم اونجا بود و می آمد پیش ما یه آدم نماز خوان و حج برو خیر هم بود !

منظورش
احتمالا حزب کمونیست ایران بوده است
مشد آرش.
کمونیست ها آته ئیست و آنارشیست  نیستند.
مارکسیسم حاوی همه افکار هومانیستی اسلام و مذاهب و مکاتب دیگر است
توده ای ها
ضد مذهبی نبوده اند و نیستند.
ما مسلمانیم
قبله مان
یک گل سرخ
جا نماز مان
توده


این کاریکاتور در سال ۱۹۲۵
توسط هنرمند آمریکایی رابرت "باب" مینور
با تیتر "یک روز آنها بیدار می شوند" کشیده شده است.
کاریکاتور یک دگرگونی قدرتمند در پویایی جهانی را نشان میدهد: چهره‌هایی که نماد چین، هند و آفریقا هستند به پا می خیزند
و به شخصیت‌های کوچک‌تر و لرزان با برچسب‌های «امپریالیسم ایالات متحده»، «امپریالیسم بریتانیا» و «امپریالیسم فرانسه» خیره می‌شوند.
این اثر هنری که در دوران سلطه قدرت‌های امپریالیستی غربی پدید آمد، آینده‌ای را به رخ کشید که در آن کشورهایی مانند چین و هند، همراه با قاره آفریقا، بیدار شده و هژمونی و برتری آمریکا و اروپای مرکزی را به چالش کشیده اند.

مگر
به نظر قشقائیان
هند و افریقا بیدار شده اند و شق القمر کرده اند؟



فرق بین صیهونیست با سگ، حلزون و پرنده در این هست که اولی دارای ایدئولوژی دروغین برتری طلبی مذهبی و نژادی است ، مثل نازیست ها و انگلوساکس ها.
اسکندر

اسکندر و مقدونی های دیگر
فرق «است» را با «هست» نمی دانند.
توضیح دادن هم بیهوده است.
اسکندر مثل حزب اللهی ها
نمی داند  که صهیونیسم چیست و مثل آنها صهیونیست را به سگ تشبیه می کند.
چون خیال میکند ک هسگ نجس است.
سگ
اشراف موجودات است.
نتان یابو و دار و  دسته اش که  صهیونیست نیستند.
چیستند؟
میان خلق یهود و خلق فلسطین که تضاد نژادی وجود ندارد.
هر دو سامی اند (سمیت اند.)


عجب فضلی خدا داده.
مترقی تر از سیدعلی
در ایران و خاوران جهان
کسی یافت نمی شود
مش ممی.
از حزب کم و نیست کور دوستان چه خبر؟
از جبهه دو نفره انشعاب کرده است؟
مردم در صحنه اند و سپاسگزار ارتش و سپاه و بسیج و رهبر اند که شهیدان زنده اند


رفع تحریم به ضرر روسیه است؟
مظمئنید که لاوروف این یاوه را گفته است؟

تحریمات امپریالیستی ایران را و  روسیه را خانه خراب کرده است
دلیل تن در دادن پزشکیان به مذاکره رفع تحریمات است.
سفر ۵ روزه پوتین به چین
به دلیل تهدیدات مالیاتی هند (مشتری نفت روسیه) توسط ترامپ است
 بدون امکان فروش مواد خام
بر سر روسیه همان می اید که بر سر اتحاد شوروی آمده است
از درون منفجر و متلاشی  شده است



ایرانیان انتزاعی وجود ندارند. حضرت دلخواسته. روسیه که فقط زوسیه تزاری نبوده است. روسیه شوروی هم بوده است که الغاء کننده قراردادهای استعماری تزاری بوده است



تصور کنید بدون سوزاندن حتی یک قطره سوخت (نفت) پرواز کنید.
این وعده‌ی عجیب و غیرقابل باور تانگ جت (Tang Jet) است - یک سیستم پیشرانش مبتنی بر پلاسما که توسط فیزیکدان چینی، پروفسور جاو تانگ، توسعه داده شده است. 
این موتور با تقلید از رعد و برق، هوا را به پلاسما یونیزه می‌کند و الکتریسیته را مستقیماً به نیروی رانش با سرعت بالا تبدیل می‌کند - بدون احتراق، بدون انتشار گازهای گلخانه‌ای.
نمونه‌ی اولیه‌ی فعلی کوچک است، اما اگر در مقیاس بزرگ ساخته شود، می‌تواند هوانوردی و حتی سفرهای فضایی برقی را متحول کند.
  اگر این طرح عملی شود، موتورهای جت امروزی به زودی مانند ماشین های بخار از رده خارج می‌شوند.


دلایل
قوی
باید
و
من،
تقی.
تخریب شخصیت های خودی به عوض روشنگری. علمی و انقلابی
مگر طرفداران بختیار و مصدق
شخصیت های ضد امپریالیستی اند؟
مگر پوتین با ترامپ
مذاکره نمی کند؟
مگر سران چین با آن و این مذاکره نمی کنند؟
مذاکره که به معنی تسلیم نیست.
ایران در خطر تبدیل شدن به هیروشیما ست
پزشکیان خر نیست
نتان و ترامپ در بن بست اقتصادی اند و تنها راه خروج شان برافروختن جنگ اتمی و تبدیل جهان به جهنم است




طرز تفکر اسکولاستیکی همین است.
پیدا کردن جمله ای از لنین بینوا
 برای عوامفریبی امپریالیستی و صهیوینستی:
بنا بر این ادعای لنین:
طبقه کارگر ایران
باید خواهان شکست ایران در جنگ با صهیونیسم و امپریالیسم شود
یعنی
از نتان یابو و مش دونالد و مش مریم و مش مسیح و  مشد حکمت و مش مهتدی و مش پهلوی دفاع کند
برای اینکه پیروزی صهیونیسم و امپریالیسم
به پیروزی انقلاب کارگری منجر خواهد شد

دلقکی که مردم را در سیرک سرگرم می‌کند، مجبور است شبانه‌روز و بدون استراحت، خود را به عنوان یک دلقک آموزش دهد، در غیر این صورت در رقابت با دیگر دلقک‌های کوشاتر، دوام نخواهد آورد و از پله‌ها به مدارج پایین‌تر سقوط خواهد کرد، به جای کلاه زنگوله‌ای دلقکی، لباس نظافتچی می‌پوشانند.
بنابراین او همیشه و همه جا فقط یک دلقک است.
 او نه وقت دارد و نه انرژی برای چیز دیگری.
جامعه‌ی بورژوایی دقیقاً همین کار را با بانکدار، نوکر پردرآمد، مهندس و حتی ریاضیدان می‌کند.
تقسیم کار سرمایه‌دارانه هیچ استثنایی نمی‌شناسد و آن‌ها را تحمل نمی‌کند.
 بنابراین، کرتینیسم (Cretinism) حرفه‌ای
[نوعی نادانی یا بی‌خردی سازمان‌یافته و سیستماتیک]
در این‌جا نه تنها به یک واقعیت، بلکه به یک فضیلت، به یک هنجار، حتی به نوعی آرمان، به یک اصل شکل‌گیری شخصیت تبدیل می‌شود
 که همه سعی می‌کنند با آن مطابقت داشته باشند تا به قعر جامعه سقوط نکنند، به یک نیروی کار ساده و غیرماهر تبدیل نشوند..."
کمیته کارگری
ما نمی دانیم کمیته کذایی کارگری چیست و در پی چیست.
بحث هم که نمی کند تا شناخته شود.
محتوای همین مطلب کمیته کارگری
اساسا و اصولا
ضد کارگری است.
دلقکی که تحقیر می شود
زحمتکشی است
کارگری است.
چارلین چاپلینی است.
روشنگری است.







مثال:
 تضادهای درونی اتم هیدروژن کدامند؟

تضاد های درونی نظام سرمایه داری
که
فقط تضاد پرولتاریا با بورژوازی نیست.
 پرولترایا و بورژوازی مثل پروتون و الکترون
 اضداد دیالک تیکی اند
و
نه تضادهای سرمایه داری و اتم




 مائو بنیاد تغییر در پدیده را تضادهای درونی پدیده می‌دانست.
حریف

تضادهای درونی
  بی معنی است.
مائو
 اقطاب دیالک تیکی را
یعنی اضداد را 
مثلا
پروتون و الکترون اتم را
تضادهای درونی جا می زند
مائو اصلا سواد  فلسفی ندارد

شما
کامنت ما  را نمی خوانید.
 دیالک تیک = وحدت و تضاد همزمان اقطاب.
سعدی
 دیالک تیکی اندیش بی همتایی بوده اند:
مثال:
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
 ای برادر سیرت زیبا بیار

سعدی درا ین بیت شعر
دیالک تیک صورت و سیرت را آموزش می دهد و نقش تعیین کننده را از ان سیرت می داند.
مثال دیگر:
گل و خار
و
گنج و مار
و
غم و شادی به هم اند.
سعدی در این بیت شعر
دیالک تیک گل و خار
دیالک تیک گنج و مار
دیالک تیک غم و شادی
را
اموزش می دهد
سطر سطر اثار سعدی دیالک تیکی است.



مگر حرف ما فقط از یک جمله تشکیل می یافت؟

تضاد را تعریف کردیم.
بخوانید.
مثال دیگر:
خصلت و ساختار هر اتم
دیالک تیکی است.
چرا؟
چون در هر اتم
دو قطب متضاد
 همزمان
وجود دارند:
قطب اول = پروتون با بار مثبت
قطب دوم = الکترون با بار منفی
پروتون و الکترون
فقط با هم تصاد ندارند
بلکه علاوه بر آن،  وحدت دارند
همه واکنش های شیمیایی در گرو خصلت دیالک تیکی اتم ها ست
اگر مثلا اتم هیدروژن
الکترونش را در اثر اکسیداسیون از دست بدهد
اتم هیدروژن متلاشی می شود
آنگاه
پروتون تنها
جنون می گیرد و با سرعت نور به دنبال الکترون گمشده می گردد
سیر و سرگذشت تشکیل آب چیست؟



کار هر خرده بورژوا نیست، بورژوازی را در هم کوفتن
اندیشه انقلابی می خواهد و سلاحی مدرن!
حریف

اندیشه چیست؟
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
این جمله ویا فکر ویا نظر ویا ادعا
اندیشه ای است.
ارتجاعی است ویا انقلابی؟

منظور حریف از اندیشه
چیز دیگری است.
چیست؟

علاوه بر این
خرده بورژوا
که نافی بورژوازی نیست.
مائو
تحلیل روشنی از خرده بورژوازی دارد:
خرده بورژوا
با تصور عزت و لذت بورژوازی
آب حسرت از لب و لوچه اش می ریزد
و
با تصور ذلت و خفت پرولتاریا
دلش از نفرت پر می شود
چون از افتادن به روز پرولتاریا
 دستخوش وحشت می شود.




مائو
بنیاد تغییر در پدیده را تضادهای درونی پدیده می‌دانست.
 از نظر او ممکن یک پدیده به‌اثر عوامل فوری بیرونی دچار دگرگونی شود؛ اما آن‌چه‌ بنیاد تحول در پدیده را شکل می‌دهد، تضادی‌ست که در درون خود آن نفس می‌کشد.
اکنون بیایید به سقوط جمهوریت یا همان شرکت سهامی ساخت ناتو و آمریکا نگاه بیندازیم؛ شوربختانه همه‌ی تضادهای درونی‌که می‌توانستند فراهم‌کننده‌ی تغییر و شکست آن باشند را در خود داشت. بیش‌تر این‌ تضادها از همان روز نخست در آن‌ وجود داشتند، از جمله نبود نمایندگان تالبان در نشست بن. تضاد درونی دیگر هم برمی‌گردد به واقعیت جامعه‌ی ما؛ این‌که ما مذهبی بودیم، سنتی بودیم، قبیله‌سالار و مردسالار و زن‌ستیز بودیم و در تمام بیست سال کوشیدیم در برابر ارزش‌‌های اخلاقی مدرن و زندگی ام‌روزی مقاومت کنیم.
حالا اگر عاملیت فوری بیرونی را جمع عاملیت بنیادی تضاد‌های درونی کنیم، متوجه پرهیزناپذیری سقوط جمهوریت می‌شویم. آب اگر ظرفیت بخارشدن را نداشت، چون سنگ، زیر ۱۰۰ درجه‌‌ی سانتی‌گراد هم دچار تغییر نمی‌شد؛ البته نباید اشتباه کنیم که پدیده‌ای به‌نام جمهوریت خود درون‌ پدیده‌‌ی دیگری به‌نام جنگ دروغین علیه هراس‌افگنی قرار داشت که تضادهای درونی این کلان‌پدیده تعیین‌کننده‌تر بودند. البته منظور از این تضاد، تضاد در سخن و عمل آمریکا جمع متحدانش از روز نخست تا شب بیست‌وچهارم اسد است‌.

مائو
بنیاد تغییر در پدیده را تضادهای درونی پدیده می‌دانست.
 از نظر او ممکن یک پدیده به‌اثر عوامل فوری بیرونی دچار دگرگونی شود؛ اما آن‌چه‌ بنیاد تحول در پدیده را شکل می‌دهد، تضادی‌ست که در درون خود آن نفس می‌کشد.
فرهمند

این ادعای مائو
ارزش علمی و عقلی و تجربی ندارد.
 مائو درک درستی از تضاد ندارد.
تضاد برای  مائو
بهانه ای برای  بندبازی های سیاسی بوده است.

تضاد اولا به تنهایی وجود ندارد.
منظور از تضاد چیست؟
مثال:
خانواده یک پدیده نیمه طبیعتی ـ نیمه جامعتی است.
بین زن و شوهر (مادر و پدر) فقط ضدیت و ستیز و کشمکش که وجود ندارد
رابطه مادر و پدر
دیالک تیکی است
یعنی رابطه ای مبتنی بر وحدت و تضاد همزمان  است
زن و شوهر و یا مادر و پدر
عاشق همدیگر و ضمنا متنفر از همدیگرند
رابطه دیالک تیکی همین است:
همبایی (وحدت) و همستیزی (تضاد) اقطاب دیالک تیکی
موتور توسعه و تکامل خانواده و هر چیز دیگر از ذرات تا کاینات
خصلت دیالک تیکی انها ست


روحانی نوکر و مآمور انگلیس است
ایرج

اولا
به چه دلیل و مدرک واقعی به این نتیجه رسیده اید؟
برگه نوکریت و مأموریت او را دیده اید؟
پرونده سازی برای همنوع
 کسب و کار کسانی است که توان تحلیل علمی بخور و نمیری ندارند.
روحانی بیوگرافی دارد.
بیوگرافی روحانی
آبرومندانه تر از بیوگرافی احمدی نجات و علی نجات است.
برای مارکسیست ها
افراد تعیین کننده نیستند
ولی تفاوت ماهوی بین روحانی و احمدی و ظریف و رئیسی و پزشکیان و رفسنجانی و غیره وجود ندارد.
همه نمایندگان طبقه حاکمه واحدی اند
طبقه حاکمه واحدی که اقشار متفاوت دارد.
اقشاری که منافع و مواضع متفاوت دارند.


هگل در درس‌های فلسفه‌ی تاریخ به اسلام که می‌رسد، می‌نویسد:
«دین و ترور در این‌جا اصل بودند، همان‌گونه که نزد روبسپیر آزادی و ترور [اصل بودند].»
در اولی می‌خواستند با ترور به آزادی‌ای برسند که «پادشاهی مشروطه انگلستان» داشت:
 به وحشت و دهه‌ها آشوب رسیدند.
در دومی می‌خواستند با ترور به جامعه بی‌طبقه توحیدی و حکومت اسلامی برسند:
 به ویران‌شهر (Dystopia) رسیدند.
کمیته کارگری

این دعاوی هگل
یاوه اند.
هگل کیست؟
جهان بینی هگل
فرقی با جهان بینی طالبان و جماران و واتیکان ندارد.
جهان بینی همه شان ایدئآلیسم عینی است.
تنها حسنی که هگل داشته متد و یا روش و یا طرز فکری دیالک تیکی وارونه و پادرهوا بوده است.
هگل حتی در دیالک تیک پیگیر نبوده است.
به همین دلیل سرمایه داری را پایان تاریخ و فلسفه خود را پایان فلسفه جا زده است.
انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامی تعریف مارکسیستی دارند
ما صدها بار توضیح داده ایم



اگر به اطراف مان نظر نکرده بودیم،
نظری هم نداتشیم.
نظر
 در بدترین حالت
نتیجه داشتن لیاقت شناخت حسی است.
داشتن توان دیدن و شنیدن و ... است
داشتن نظر
فی نفسه
دال بر نظر کردن بر اطراف خویش است.
میان زنان و شوهران
رابطه دیالک تیکی برقرار است.
اما میان برده و برده دار
رابطه ای برقرار نیست.
رابطه باید دو طرفه باشد
برده
وابسته است
برده
فاقد سوبژکتیویته (فاعلیت، آدمیت) است
برده
ابراز ناطق است
برده گاو ویا گاوآهنی سخنگو ست.
زنان
هزاران سال
سالار خانواده (یعنی جامعه و همبود) بوده اند.
ضمنا
مردها
ذلت کمتری در خارج از خانه تحمل نمی کنند.
هر لقمه نانی را مردها
از کام اژدهایی بیرون می کشند و به خانه می برند.


ابوالحسن  بنی‌صدر :
در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، تقابل میان دو نماد شد:
مصدق بمثابه نماد استقلال و  آزادی
 و
شاه بمثابه نماد  وابستگی و  استبداد.

بنی صدر نه مصدق را می شناسد
نه شاه را
و
نه محتوای کودتای ۲۸ مرداد را.
مصدق
صدها بار امریکاپرست تر از شاه بود
شیفته  امریکا بود
شاه
مثل پدرش پیرو هیتلر بود و منتقد امریکا و انگلیس.
محتوای  کودتای ۲۸ مرداد
خلع ید از انگلیس (سرکرده سابق جهان) بوده است
محتوای  کودتای ۲۸ مرداد
ژئو پولیتکی (سوث الجیشی) بوده است.
محتوای جنگ های اخیر در اوکراین و خاورمیانه هم ژئو پولیتکی (سوث الجیشی) است:
تحریب و تسخیر مناطق تحت نفوذ شوروی سابق است


پوتین
شبیه عردوغان است.
تنها چیزی که ندارد
اصالت و هویت است.
همه کارش تئاتر است.
یکی از پیامدهای منفی ساواکی بودن همین است:
آدمیت زدایی شدن
اصالت زدایی شدن
هویت زدایی شدن
رسیدن به بی همه چیزی مطلق (پاوپریسم)



درین همسایه مرغی هست، گویا مرغ حق نامش
نمی‌دانم
و شاید جغد، شاید مرغ کوکوخوان
درین همسایه، نامش هرچه، مرغی هست
که شب را، هم‌چنان ویرانه‌ها را، دوست می‌دارد
و تنها می‌نشیند در سکوت و وحشتِ ویرانه‌ها تا صبح
و حِق‌حِق می‌زند، کوکوسرایان ناله می‌بارد
و من آوازِ این غمگینِ دردآلود
نشد هرگز که یک شب بشنوم، بی‌اعتنا مانم
و حُزن‌انگیز اوهامی، دلم در پنجه نفشارد
درین همسایه مرغی هست خون‌آلوده‌اش آواز
کنار پنجره دیشب
نشستم گوش دادم مدتی آواز او را باز
نشستم ماجراپُرسان
چراگویان، ولی آرام
هَمَش هم‌درد، هم، ترسان:
-"چرا آواز ِ تو چون ضجه‌ای خونین و هول‌آمیز؟
چه می‌جویی؟ چه می‌گویی؟
چرا این‌قدر دردآلود و حزن‌انگیز؟
چرا؟ آخر چرا؟…"
بسیار پرسیدم
و اندُهناک ترسیدم
و او - با گریه شاید - گفت:
-"شب و ویرانه، آری این و این آری
من این ویرانه‌ها را دوست می‌دارم
و شب را دوست می‌دارم
و این هوهو و حق‌حق را
همین، آری همین، من دوست می‌دارم
شب مطلق، شب و ویرانه‌ی مطلق
و شاید هرچه مطلق را"
نشستم مدتی ترسان و از او ماجراپرسان
و او - با ضجه شاید - گفت:
"نمی‌دانم چرا شب، یا چرا ویرانه‌ام لانه
ولی دانم که شب، میراثِ خورشیدَست
و میراثِ خداوندَست ویرانه
نمی‌دانم چرا، من مُرغم و آواز من اینَ‌ست
جهانم این و جانم این
نهانم این و پیدا و نشانم این
و شاید راز من اینَ‌ست"
درین همسایه مرغی هست...
•درین همسایه(۲)• •در حیاط کوچک ‌پاییز، در زندان•
زندان قصر - دی‌ماه ۱۳۴۵


کارل گوستاو یونگ
رنج نباید تو را غمگین کند.
این همان‌ جایی است که اغلب مردم اشتباه می‌کنند.
رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به این‌که زندگی‌ات نیاز به تغییر دارد.
چون انسان‌ها زمانی هوشیارتر می‌شوند که زخمی شوند، رنج نباید بیچارگی را بیشتر کند.
رنج ات را تحمل نکن، رنجت را درک کن! این فرصتی است برای بیداری، وقتی آگاه شوی، بیچارگی‌ ات تمام می‌شود.

اره
به همین دلیل
خر هشیارترین موجود جهان است.
خلایق خیال می کنند که فروید و یونگ علامه اند.
کسب و کار ایندو خود ارضایی دسته جمعی بوده است

چرا بردگی خانگی؟
مگر
همسرش برده دار است؟
مگر زنان برده داران چنین اند؟

به همین خیال باش. دوست را باید میان خیل دشمن جیست. درد این است که دشمن هم یافت نمی شود چه رسد به دوست.

باشد اندر پرده بازی های پنهان ای حریف
هدف ترامپ
تفرقه افکنی بین روسیه و چین و ایران است.
ترامپ خر نیست
زده خود به خریت
چه بسا به نیست خر پروری است
 چوچه را آخر پاییز می شمارند
خواهیم دید



دیکتاتوری پرولتاریا بالا ترین و بهترین نوع دموکراسی است؟
 یعنی چی من نتوانستم بفهمم اگر شما فهمیدیدلطفا کمک کنید و توضیح بدهید
ضیاء

کسی که از این شعار ها می دهد
غیر از ذره ای مغز اندیشنده در کدوی کله
کم و کسری ندارد.
آبرو می برد.
بیسواد و بدبخت است.
اصلا نمی داند که دیکتاتوری چیست
و
پرولتاریا کیست.


بازگشت طالبان:
هگل گفته بود: «آنچه تجربه و تاریخ به ما می‌آموزند، این است که ملت‌ها و دولت‌ها هرگز چیزی از تاریخ نیاموخته‌اند و هرگز بر طبق اندرزهایی که می‌توانستند از آن به دست آورند، عمل نکرده‌اند.»
اکبری

میان روشنفکران از دیرباز  مد شده است
که حرفی را که باید پس از اثبات علمی و عقلی در اخر مواعظ خود بیان دارند، در آغاز پیشایپش و شتابزده بیان می دارند.
یعنی شنیدن مواعظ شان زاید می شود.
جهان بینی هگل
فرقی با جهان بینی طالبان ندارد.
جهان بینی هگل و طالبان و جماران و واتیکان
ایدئالیستی ـ عینی است.
جنبه مثبت هگل
متد (اسلوب) فکری او بوده که دیالک تیکی است.
حال بگذارید همین حرف هگل را مورد تأمل مارکسیستی قرار دهیم:
بشر از تجارب خود به دانش تجربی نمی رسد.

اولا
چنین نیست.
تچون جربه به تنهایی وجود ندارد.
تجربه در دیالک تیک تجربه و تئوری وجود دارد.
کار فیزیکی (جسمانی، یدی) به تنهایی وجود ندارد.
کار فیزیکی در دیالک تیک کار فیزیکی و کار فکری وجود دارد.
امتحانش آسان است.
هر تبری که بر تنه درختی بزنی
سیلی از سیگنال ها به مغزت ارسال می شود
در نتیجه کارخانه مغزت به کار می افتد
و کار فکری صورت می گیرد و نتایج کارفکری بلافاصله در اختیارت قرار می گیرد
به همین دلیل
تبر دوم را بهتر از تبر اول می زنی
و
دانش تجربی ات دم به دم افزایش می یابد
 هم راجع به
 اندازه دسته تبر
تیزی و کندی تیغه تبر
نحوه زدن تبر بر تنه درخت
راجع به کیفیت تنه درخت
حتی راجع به صحت و سقم تصوراتت از تنه و تبر و خویشتن قبل از شروع به کار


آذربایجان حدود ۴۰ تا ۶۰ درصد از نیازهای نفتی اسرائیل را تأمین می‌کند
روزنامه مالی اسرائیلی گلوبز می‌نویسد: اسرائیل از طریق خط لوله جیحان از آذربایجان نفت دریافت می‌کند و سپس این نفت توسط تانکرها به اسرائیل تحویل داده می‌شود.
این مقاله می‌افزاید: «علیرغم تحریم‌های اعمال شده علیه رژیم صهیونیستی، ترکیه از توقف ترانزیت نفت به اسرائیل خودداری می‌کند، زیرا ۱.۲۷ دلار برای هر بشکه برای حمل و نقل دریافت می‌کند.»


‏ هفت تکلیف راهبردی برای ملت سرافراز ایران!
 حفظ اتحاد ملی وظیفه‌ی یکایک ما است.
 شتاب لازم در پیشرفت دانش و فناوری در همه‌ی بخش‌ها وظیفه‌ی نخبگان علمی است.
 حفظ عزت و آبروی کشور و ملت، تکلیف بی اغماض گویندگان و قلم‌زنان است.
 مجهز کردن روزافزون کشور با ابزارهای حراست از امنیت و استقلال ملی، وظیفه‌ی فرماندهان نظامی است.
 جدیت و پیگیری و به نتیجه رساندن کارهای کشور وظیفه‌ی همه‌ی دستگاههای مسئول اجرائی است.
 هدایت معنوی و نورانی‌ کردن دلها و توصیه به صبر و سکینه و ثبات مردمی وظیفه‌ی حضرات روحانی است.
 و حفظ شور و شوق و شعور انقلابی وظیفه‌ی یکایک ما و بویژه جوانان است.
درود بر ملت ایران و سلام بر جوانان شهید، بر بانوان و کودکان شهید، و بر همه‌ی شهیدان و داغداران آنان.
والسلام علیکم و رحمةالله
  سیّدعلی خامنه‌ای     
۳ مرداد ۱۴۰۴
 
دیر است
سیدعلی.

از خاوران بپرس که بر ما چه رفته است.
ما از تو همانقدر هراس داریم
که از دشمنان تو و دشمنان دشمنان تو
«فهرست مرگ»؛ تلگراف: سپاه برای یافتن «جاسوسان» با طالبان معامله کرد
به گزارش تلگراف، مقامات سپاه در سفر به افغانستان با وعده تلاش برای تسریع به رسمیت شناختن طالبان از سوی ایران به عنوان حاکمان افغانستان، «فهرست مرگ» را دریافت کرده‌اند. این فهرست محرمانه شامل نام و نشان افغان‌هایی است که پیش‌تر با بریتانیا همکاری داشتند و نخستین‌بار در سال ۲۰۲۲ به دست طالبان افتاد.


ملال به تنهایی وجود ندارد. هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد. سعدی صدها سال قبل گفته است: گل و خار و گنج و مار و غم و شادی به هم اند

زندگی مجلل سران طالبان در قطر
طالبانی که صدای شنیدن تق تق بوت زنان را در افغانستان حرام می‌دانند، پس از سفیده‌مالی توسط باداران امریکایی شان، در کنار زن بی‌حجاب در دوحه می‌نشینند.
زمانی که در سال ٢٠١٣ شماری از سران طالب با مقامات امریکایی به این نتیجه رسیدند که به‌خاطر گفتگوی «صلح» باید دفتر رسمی داشته باشند، به آنان دفتری در قطر داده شد، اما این موضوع بسیار زود افشا و گفتگو میان طالبان و امریکایی‌ها ظاهرا به شکست مواجه شد. اما سرنوشت طالبان مستقر در دوحه چه شد؟




مصطفی تاج‌زاده خواهان «اتحاد ملی» شد
سه شنبه 28 مرداد 1404
مصطفی تاجزاده، فعال سیاسی و زندانی سیاسی، در نامه‌ای از زندان اوین به نقد سیاست‌ها و عملکرد نظام جمهوری اسلامی در عرصه‌های داخلی و خارجی پرداخته است. او با اشاره به تناقض‌های آشکار در راهبردهای رهبر جمهوری اسلامی، ناکامی‌های اقتصادی و اجتماعی، نفوذ گسترده اسرائیل در ساختارهای امنیتی و شکست‌های استراتژیک منطقه‌ای، از بحران مشروعیت و خطر «بی‌دولتی» سخن می‌گوید. تاجزاده در این نامه تأکید می‌کند که تنها با اصلاحات بنیادین در ساختارها، سیاست‌ها و مدیریت کشور و بازگشت حاکمیت به ملت می‌توان از تکرار جنگ، تشدید تحریم‌ها و فروغلتیدن ایران در هرج‌ومرج جلوگیری کرد. او می‌گوید با حذف ولایت‌فقیه از قانون اساسی می‌توان بحران را پشت سر گذاشت. تاج‌زاده در این نامه که تاریخ ۱۷ مرداد ماه را دارد و روز سه‌شنبه در سایت کلمه منتشر شده، خواهان اتحاد ملی و مشارکت تمام ایرانیان با هر گرایش و عقیده‌ای در عرصه تعیین سرنوشت کشور شده که تمام گروه‌ها، احزاب و تشکل‌های ملتزم به استقلال و حق حاکمیت ملّی، تمامیت ارضی و روش‌های مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز را در اداره کشور سهیم کند.
بی‌دولتی؛ سایه‌ای سنگین بر سر ایران – مصطفی‌ تاج‌زاده
یکم:
چرا باوجود راهبرد رهبر که «نه جنگ می‌شود، نه مذاکره می‌کنیم» هم جنگ شد و هم به مذاکره تن داد؟ چرا به‌رغم اینکه می‌گفت «در حلب و دمشق می‌جنگیم تا در تهران و کرمانشاه نجنگیم»، اسرائیل و آمریکا به شهرهای ایران حمله کردند؟ و چرا باوجود شعار جدیدش که «نه زیر بار جنگ تحمیلی می‌رویم و نه آتش‌بس تحمیلی»، هم زیر بار جنگ تحمیلی رفت و هم به آتش‌بس تحمیلی رای داد؟ بگذریم از اینکه هم مذاکره با آمریکا و هم آتش‌بس با اسرائیل تصمیم‌های عاقلانه‌ای بودند. اکنون چه کنیم که شبح جنگ از آسمان ایران دور شود، تحریم‌ها لغو گردد، اوضاع کشور سامان یابد و ایرانیان نفس راحتی بکشند؟
دوم:
۱- کارنامه حاکمیت در تحقق توسعه همه‌جانبه، عادلانه و پایدار میهن و تامین رفاه مردم در مجموع منفی و در ۸ سال گذشته فاجعه‌بار بوده است. تورم افسارگسیخته، گرانی کمرشکن، رکود نفس‌گیر و بیکاری روبه‌رشد تداوم وضع را حتی برای حامیان نظام نیز تحمل‌ناپذیر کرده است. فساد هم چون موریانه به تن تحریم‌زده اقتصاد کشور افتاده است. بسیاری از شهروندان احساس «مالباختگی دائم» دارند. عدم شفافیت در عرصه‌های مختلف، بدبینی مردم را به حاکمیت افزایش داده است. قطعی‌های پی‌درپی آب، برق و گاز روند زندگی مردم را مختل و کسب و کار و نیز نظام اداری و آموزش و پرورش را دچار چالش‌های جدی کرده است. وعده بنیان‌گذار نظام، آب و برق مجانی بود. اینک بسیاری حتی با پرداخت هزینه نیز قادر به تامین آب و برق مورد نیاز خود نیستند. نابرابری‌های عظیم، تبعیض فراگیر، غارت نورچشمی‌ها و حرام‌خواری آقازاده‌ها بر خشم و انزجار شهروندان افزوده و قدرت نرم نظام را به‌سمت صفرشدن سوق داده است.
۲- شکست‌های استراتژیک در منطقه (سقوط اسد، ضربات وارده بر حزب‌الله لبنان، تضعیف حشدالشعبی عراق، به محاق‌رفتن فاطمیون افغانستان و زینبیون پاکستان) جمهوری اسلامی را از حمایت موثر متحدان منطقه‌ای خود محروم و کفه را به سود اسرائیل سنگین کرده است.
اشتباه محاسباتی حاکمیت در انجام وعده صادق ۲ نیز تجاوز هوایی اسرائیل به کشورمان را تسهیل کرد. توضیح آنکه وعده صادق ۱ با قواعد و موازین بین‌المللی و حق حاکمیت ملی سازگار بود و پاسخ مشروعی به حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق تلقی‌می‌شد. به‌همین‌دلیل تل‌آویو نتوانست در پاسخ به عملیات مزبور به مرزهای کشورمان تجاوز کند.
۳- نفوذ عوامل موساد در ارکان لشکری و کشوری نظام در سالیان گذشته بیش از انتظار و در حد غافلگیری بود. شناسایی محل استقرار و آمدوشد فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای، اطلاع از زمان و محل برگزاری سرّی‌ترین جلسات مقامات عالی و انجام عملیات متعدد از داخل کشور علیه اهداف موردنظر، نشانگر دست بالای اسرائیل در نبرد اطلاعاتی و عملیاتی بود. درحقیقت جنگ ۱۲ روزه بیش و پیش از هر امر دیگری نشان داد که دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی در هر سه زمینه تکنولوژی، مدیریت و مشارکت مردمی در وضعیت بسامانی به‌سر نمی‌برند. در دهه اول انقلاب اگرچه مدیران مجرب و تکنولوژی برتر برای کسب اطلاعات وجود نداشت، اما همکاری فعالانه مردم ازجمله در مقابله با تروریسم و نیز در روند جنگ ۸ساله، بسیاری از ضعف‌های اطلاعاتی و امنیتی سیستم را جبران می‌کرد. آن “حمایت فعال” به “همراهی حداقلی” سقوط کرده است. برای مثال سازمان اطلاعات سپاه که برای مقابله با نفوذ آمریکا به صورت موازی با وزارت اطلاعات تاسیس شد، خود بزرگ‌ترین قربانی نفوذ اسرائیل شد، در حدی که نتوانست از جان فرماندهان خود حفاظت کند. یک علت مهم آن تمرکز سازمان مزبور بر اهداف انحرافی برای مقابله با نفوذ بوده است. شنیدم که حتی پس از جنگ ۱۲ روزه نیز، در کماکان بر همان پاشنه می‌چرخد و مدیران «ساس» -سازمان اطلاعات سپاه- هنوز در این توهم به‌سر می‌برند که سرخط یا منشا نفوذ آمریکا در کشورمان نیروهای ملی-مذهبی هستند. ادعای مزبور نادرست و برخلاف گزارش کارشناسانه اطلاعاتی است، اما چه باید کرد وقتی شخص رهبر چنین اتهامی را متوجه “نهضت آزادی” و “جبهه مشارکت” می‌کند و برای اثبات آن، نزدیک به سه دهه مذبوحانه می‌کوشد و البته نتیجه‌ای جز غفلت از شبکه نفوذ گسترده اسرائیل در ایران نمی‌گیرد. درهرحال نفوذ گسترده اطلاعاتی و امنیتی از مشوق‌های نتانیاهو در تجاوز خونین و برخلاف موازین بین‌المللی به ایران بود.
۴- هولوکاست و نسل‌کشی در غزه و گرسنگی‌دادن به ساکنان آن، به چهره اسرائیل در افکارِعمومی جهانیان ضربه شدید و بی‌سابقه‌ای زده و حتی در کشورهای غربی آن را به زیر ۵۰درصد کاهش داده است. باوجوداین، نظام نتوانست از سقوط اعتبار دولت اسرائیل استفاده مؤثر ببرد و همبستگی جهانی علیه تجاوز تل‌آویو به تهران را جلب کند. یکی از دلایل مهم آن، رفتار ضد حقوق بشری جمهوری اسلامی و عملکرد طالبانیِ حاکمیت آن است. به‌علاوه حمایت از روسیه در حمله به اوکراین، اجازه بسیج نیروهای ضدجنگ و افکارِعمومی در غرب را به‌سود ایران نمی‌دهد.
۵- پیوندهای سیاسی و تاریخی مسکو و پکن با تل‌آویو و حجم بالای مبادلات اقتصادی آن دو کشور با اسرائیل، امکان حمایت مؤثر از ایران را به آن‌ها نمی‌دهد. هردو دولت منافع خود را در حفظ روابط دوستانه با تهران و تل‌آویو می‌بینند و حاضر نیستند به‌سود یکی منافع و روابط خود را با دیگری به مخاطره اندازند. ترس از دستیابی به سلاح هسته‌ای نیز چین و روسیه را در پشتیبانی معنادار از جمهوری اسلامی مردد و محتاط می‌کند. بگذریم از اینکه روسیه نیز مانند آمریکا و اروپا از ایران مقتدر، آباد، آزاد و مستقل استقبال نمی‌کند. ایران مهارشده به‌سود همه آن‌هاست و نتانیاهو از این واقعیت تلخ آگاه است.
۶- انباشته‌شدن روزافزون مشکلات و تهدیدات، هدردادن ثروت ملی، از کف‌دادن فرصت‌ها و لجاجت با افکارِعمومی شکاف دولت-ملت را چنان عمیق کرده که به بحران مشروعیت نظام انجامیده است. نشانه‌های این بحران و این گسست را می‌توان در اعتراضات سراسری دی ۹۶، آبان ۹۸ و خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ۱۴۰۱ ازیک‌سو و ازسوی‌دیگر در بی‌رونقی انتخابات و کاهش مشارکت مردم به کمتر از ۵۰درصد واجدان شرایط در همین دوره ۸ساله ،از ۹۶ به این‌سو، مشاهده کرد. نارضایتی ۸۵درصدی شهروندان، از قدرت بازدارندگی سیستم سیاسی به میزان زیادی کاسته است. با این روند حتی اگر جنگ دوباره آغاز نشود، جمهوری اسلامی با چالش وجودی ماندن یا رفتن مواجه خواهد بود. به‌ویژه آنکه تداوم تحریم‌ها به معنای رشد بی‌رویه قیمت‌ها بوده و ترسیم چشم‌اندازی روشن را ناممکن می‌کند.
به باور من اگر نظام گرفتار بحران‌های هم‌افزا و خودساخته نبود، اسرائیل اجازه و فرصت ترور فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای کشور را در قلب تهران نمی‌یافت. اگرچه احتمالاً به خرابکاری و کارشکنی در مراکز هسته‌ای می‌پرداخت.
سوم:
۱- انباشت مشکلات و تشدید روزافزون‌شان نشانه آن است که نظام حکمرانی از انجام وظایف اولیه خود رفته‌رفته بازمانده و باوجود نهادها و ارکان لشکری و کشوری، جامعه به‌سمت وضعیت بی‌دولتی حرکت می‌کند. درحقیقت عجز حاکمیت در مهار مشکلات و ناتوانی در ارائه خدمات ضروری به شهروندان موجب خواهد شد که از حکومت عملاً جز نامی باقی نماند. حتا ممکن است کار به جایی برسد که دولت قادر به پرداخت حقوق کارمندان خود نباشد. در آن حالت کابینه و پارلمان و … داریم، اما بی‌دولتی حاکم می‌شود. چنین شرایطی مقدمه هرج‌ومرج است که از هر استبدادی، چه دینی و چه سکولار، به‌مراتب زیان‌بارتر است و به احتمال زیاد به فاجعه ختم می‌شود.
۲- خطر حاکم‌شدن بی‌دولتی را نامشروع‌شدن صداوسیمای رهبر تشدید می‌کند. آن سازمان پرخرج و ناکارآمد با رویکرد فرقه‌ای و با مخاطب قرار دادن اقلیّت ۱۰-۱۵ درصدی خودی، در شرایط عادی بی‌اعتمادی تولید می‌کند و در شرایط بحرانی میدان را به رسانه‌های رقیب وامی‌گذارد. من وخامت اوضاع و عملکرد بد صداوسیما را دو عامل اصلی اقبال میلیون‌ها ایرانی به رسانه‌های برون‌مرزی می‌دانم و از اینکه مرجعیت خبری و رسانه‌ای کشور به علت سیاست‌های نابخردانه رهبر در سانسور و سرکوب اهل قلم به خارج منتقل شده است، متاسفم. صداوسیما باید آئینه حقایق و منعکس‌کننده صدا و سیمای آحاد ایرانیان و تمام قشرهای مختلف ملت باشد، نه آنکه رسالت خود را تمجید و تملّق رهبر و تنقید و تخریب منتقدانِ سیاست‌های ایران‌سوز آقای خامنه‌ای بداند و از گفت‌وگوی آزاد درباره مهم‌ترین مسائل مبتلابه کشور بپرهیزد.
چهارم:
۱- آیا راهبرد نظام باید تلاش برای «خنثی‌سازی» تحریم‌ها باشد، یا اولویت را باید به لغو تحریم‌ها دهد؟ آیا استراتژی دمکراسی‌خواهان و توسعه‌طلبان باید دورزدن سیاست‌های نادرست رهبر و کاستن از ضررهای آن باشد، یا لازم است تغییر رویکرد رهبر را در دستور کار قرار دهند؟ به‌لحاظ تاکتیکی نیز آیا باید تن به بحران جانشینی دهند و به کاهش عواقب زیان‌بار آن دل ببندند یا ضرورت دارد برای حل معضل قبل از وقوع و پایان‌دادن به حکومت مطلقه، مادام‌العمر و غیرپاسخ‌گوی رهبر بکوشند و با حذف ولایت‌فقیه از قانون اساسی بحران را پشت سر بگذارند؟
۲- من به درمان فوری سرطان اعتقاد دارم، قبل از آنکه چنان پیشرفت کند که سیستم از پا درآید و جامعه دچار بی‌دولتی و هرج‌ومرج، حتی باوجود دولت مستقر شود. من مخالف هیچ اصلاحی حتا تاکتیکی نیستم، اما آن‌ها را مسکن‌هایی می‌بینم که آرامش موقتی به دنبال دارند، بی‌آنکه مانع پیشرفت بیماری مرگ‌بار شوند. البته از هر اصلاح استراتژیک استقبال می‌کنم.
۳- منکر نقش مخرب «تحریم‌ها و جنگ» نیستم و آن‌ها را کوچک نمی‌شمارم، اما اولا هر دو را نتیجه رویکردهای غلط رهبر در داخل و خارج می‌دانم. ثانیاً بر این باورم که حتی اگر با دیپلماسی عاقلانه جنگ و تحریم منتفی شوند، تا زمانی‌که مشکلات سه‌گانه ساختاری، سیاسی و مدیریتی برطرف نشود، به توسعه همه‌جانبه، عادلانه و پایدار دست نخواهیم یافت و بسیاری دستاوردها متزلزل و ناپایدار خواهند بود. عبور از بن‌بست فعلی در گرو انجام تغییرات اساسی در هر سه زمینه است.
پنجم:
۱- ملموس‌ترین گام در زمینه تغییرات ساختاری -آرایش حقیقی و حقوقی قوا- اصلاح/تغییر قانون اساسی است تا قدرت به‌شکل مادام‌العمر، نامحدود و غیرپاسخ‌گو در دست یک فرد متمرکز نگردد و کشور هرازگاه با «بحران جانشینی» مواجه نشود. گذار به دمکراسی نیز به روش امن، کم‌هزینه و خشونت‌پرهیز ممکن گردد.
۲- نظام حکمرانی باید مهم‌ترین وظیفه خود را دستیابی به «خیرعمومی» بداند و درپی تامین رفاه و آسایش مردم و کاهش رنج و آلام آنان باشد. همچنین بکوشد حاکمیت موازین دمکراتیک و در راس همه تحقق “آزادی هم از ترس و هم از نیاز” و تامین برابری فرصت‌ها را برای تمام شهروندان تسهیل کند. متاسفانه رهبر به‌جای پیگیری این دو هدف به‌دنبال آمریکاستیزی و صرف ثروت ملی برای تقویت محور مقاومت و مقابله با اسرائیل رفت. در داخل نیز نظامی‌گری را جایگزین توسعه میهن و رفاه مردم کرد. آقای خامنه‌ای سرکوب هر فرد، گروه و اندیشه‌ای را که با نظام مبتنی بر ولایت‌فقیه یا عملکرد خود او زاویه و مغایرت داشت، هدف قرار داد و با امنیتی‌کردن امر سیاسی و پلیسی‌کردن فضای اجتماعی، گلوی مدافعان آزادی و برابری را فشرد. او با استراتژی «النصر بالرعب» حزب پادگانی را بر سرنوشت کشور حاکم کرد و فرصت‌های فراوانی را سوزاند.
۳- اگر مشارکت‌گریزی و آمریکاستیزی را دو راهبرد ایران‌سوز رهبر بدانیم که به تلنبارشدن مشکلات و عمومی‌شدن نارضایتی‌ها و ناامیدی فراگیر منجر شده است، راه نجات در جانب مقابل، در جلب مشارکت آحاد مردم و نیز در رسیدن به تفاهم با آمریکاست. ایران محکوم به تعامل و توافق با واشنگتن است، بدون آنکه مجبور به تسلیم برابر آن باشد. قوی‌ترین و سهل‌الوصول‌ترین اهرم برای رسیدن به تفاهم با آمریکا، جلب رضایت و حمایت ملت ایران است. همدلی و مشارکت ملی نیز به‌دست نمی‌آید جز با انجام تغییرات گسترده، ژرف و فوری -در سیاست‌های داخلی و خارجی- پیش از آنکه آخرین فرصت‌های حل مسالمت‌آمیز منازعات ازدست برود.
۴- بروز مجدد جنگ فاجعه است و پیامدهای مرگ‌باری برای امنیت عمومی و ملی و نیز مصالح و منافع ملت دارد. روشن است که در جنگ با ایران، اسرائیل نیز به‌احتمالِ‌زیاد ضربات سنگین و متقابلی متحمل می‌شود، اما شرایط دو طرف یکسان نیست. بنابراین باید کوشید مانع شروع مجدد جنگ شد.
وضعیت “نه‌جنگ و نه‌صلح” نیز به سود کسی نیست. هم کشور و هم مردم را در حالت تعلیق نگه می‌دارد؛ گرانی، تورم، بیکاری و رکود را گسترش می‌دهد؛ نگرانی، اضطراب، احساس ناامنی و بی‌ثباتی را به‌گونه‌ای فلج‌کننده وسعت می‌بخشد؛ ریسک سرمایه‌گذاری را بالا می‌برد و اجازه برنامه‌ریزی به دولت و حتا جامعه نمی‌دهد. ایران به صلح پایدار محتاج است.
۵- افزون بر استراتژی غلط و سیاست‌های نادرست، رهبر با نظارت مشارکت‌سوز و شایسته‌ستیز استصوابی به حذف چهره‌ها و مدیران کاربلد و جایگزینی آنان با «بله قربان‌گویانِ» کار نابلد و پرمدعا پرداخت. به‌این‌ترتیب ناکارآمدی سیستم را افزایش داد و فساد را سیستماتیک کرد. به‌همین‌دلیل هم راهبرد و سیاست‌ها و هم مدیریت کشور احتیاج به تغییرات اساسی دارند.
ششم:
۱- تغییرات ساختاری، سیاسی و مدیریتی با یکدیگر هم‌افزایی دارند؛ بدین معنا که تحقق هرکدام، راه محقق‌شدن دیگری را هموار می‌کند. پس می‌توان و باید هر سه مطالبه را هم‌زمان پیگیری کرد. یعنی هم برای تغییر قانون اساسی کوشید و هم خواهان تجدیدنظر در استراتژی کشور و تغییر در سیاست‌ها و مدیریت‌ها شد و انجام هیچ‌کدام را به عملی‌شدن دیگر مطالبات موکول نکرد و طرح و اجرای هیچ‌یک را به تعویق نینداخت. تلاش برای استقرار صلح و لغو تحریم‌ها و بهبود معیشت و رفاه شهروندان، منافاتی با کوشش برای تغییر قانون اساسی ندارد و برعکس.
۲- درست است که ولایت فقها و حکومت دینی شکست خورده و ایران و ایرانی را به بن‌بست کشانده است، اما این ایده که تا جمهوری اسلامی هست، نباید دست به سیاه و سفید زد، به‌جز به براندازی به چیزی نیندیشید و برای هیچ تغییر دیگری نکوشید، فاقد بنیان‌های نظری و تجربی استوار است و می‌تواند به یاس و انفعال عمومی دامن زند و وضع موجود را تداوم بخشد. مخالفان نباید خطای رهبر را مرتکب شوند و با تحلیل یک‌بعدی و خطی از شرایط، از واقعیات به‌دور افتند و مخاطرات بنیان‌افکن و همچنین تکثر و تنوع تاریخی و شگفت‌انگیز ایرانیان را نادیده انگارند، یا به بازی برد-باخت دل ببندند، خود را معادل ملت ایران بپندارند و تمامیت‌خواهی و انحصارطلبی پیشه سازند و اثبات خود را در نفی دیگری ببینند.
۳- می‌دانم که در تمام عرصه‌های لشگری و کشوری رهبر حرف آخر را می‌زند، اما به‌علت حساسیت شرایط و افق مایوس‌کننده سایه‌افکن بر میهن، شایسته و بلکه لازم است نزدیکان رهبر و منصوبانش از انفعال مقابل وی دست بردارند و در جهت تصحیح سیاست‌های او و بازکردن راه برای بهره‌مندی میهن از چهره‌های کاربلد و مجرب و زمینه‌سازی برای اصلاح/ تغییر ساختارها فعالانه بکوشند.
۴- استراتژی آقای خامنه‌ای شکست فاحش خورده و ولایت مطلقه فقیه به پایان خط بسیار نزدیک شده است. نباید استقلال کشور، تمامیت ارضی آن و امنیت ملی به‌علت خطاها و جفاهای یک‌نفر به خطر افتد. ما موظفیم که نگذاریم یک‌نفر برای سرنوشت کشور تصمیم بگیرد و با دنیانشناسی و توهم ایران را خدای‌نکرده به سمت ویرانی هدایت کند.
۵- من از هر اقدامی در جهت بهبود رفاه مردم و گذار به دمکراسی از جانب هر فرد و گروهی -پوزسیون یا اپوزسیون، مخالف یا موافق جمهوری اسلامی- استقبال می‌کنم و دست هر هم‌وطنی را در این مسیر به گرمی می‌فشارم، چرا که به راهبرد بُرد-بُرد باور دارم. به اعتقاد من باید با اروپا و آمریکا نقاط اشتراک را شناسایی کرد و تقویت نمود. سوءتفاهم‌ها را شناخت و برطرف کرد. نقاط اختلاف را به حداقل رساند و یا به سایه بُرد و تضاد منافع را از حالت فعال به وضعیت انفعال کشاند. برعکسِ رویکرد رهبر که دائم نقاط اختلاف و یا سوءظن‌های ایران و آمریکا را برجسته و بر آن تاکید می‌کند و منافع و مواضع مشترک طرفین را در قلمرو ملی، منطقه‌ای و جهانی نادیده می‌گیرد. او با این نگاه زیان‌های هنگفتی به ایران و ایرانی وارد آورده و فرصت‌های زیادی را از کف ملت ربوده است. همین راهبرد را باید در داخل در پیش گرفت. یعنی اپوزسیون و پوزسیون همدیگر را ببینند و به‌رسمیت بشناسند، نقاط اشتراک یکدیگر را شناسایی و بر آن‌ها تاکید کنند. در موضوعات اختلافی و یا سوءتفاهم‌ها به گفت‌وگو بپردازند، تا راه برای اتحاد ملی و مشارکت تمام ایرانیان با هر گرایش و عقیده‌ای در عرصه تعیین سرنوشت باز شود و تمام گروه‌ها، احزاب و تشکل‌های ملتزم به استقلال و حق حاکمیت ملّی، تمامیت ارضی و روش‌های مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز بتوانند در اداره میهن سهیم شوند و ایران برای همه ایرانیان گردد.
هفتم:
۱- عدم اجرای طرح طالبانیِ اجباری کردن حجاب، انجام مذاکرات با دولت آمریکا به منظور دستیابی به توافق و خویشتن‌داری در جواب به تحریکات اسرائیل پس از وعده صادق ۲ نقش مهمی در حفظ آرامش عمومی در جنگ ۱۲ روزه ایفا کرد. افراطیون نمی‌فهمند اگر این سه رخ نداده بود، معلوم نبود عکس‌العمل قشرهای وسیعی از مردم در زمان تجاوز اسرائیل به ایران چه می‌بود. رفتار بعدی ایرانیان نیز تا حدود زیادی به عملکرد امروز حاکمیت بستگی دارد. هرقدر رهبر و منصوبانش بیشتر مقابل خواست مردم بایستند، تاب‌آوری شهروندان در مواجهه با شدائد کمتر و احتمال بروز اعتراضات خیابانی و نیز اعتصابات کارگران و دیگر قشرها بیشتر خواهد شد. در طرف مقابل، همدلی و همراهی حکومت با مردم و تن‌دادن به تغییرات گسترده و فوری به سود ملت و تلاش برای حاکمیت قانون و موازین دمکراتیک، امید به حل مسائل را افزایش می‌دهد و مشکلات را قابل تحمل‌تر می‌کند.
۲-حاکمیت حتی اگر بتواند تحریم‌ها را لغو و سایه جنگ را دور کند، برای حل بسیاری از مشکلات درهم تنیده کشور بازهم به مشارکت فعال ایرانیان دارد. اتخاذ تصمیم‌های ملی و جراحی اقتصادی در شرایط کنونی در هر موضوعی -از آب تا بنزین و دیگر حامل‌های انرژی- جز با رضایت و همراهی اکثریت مردم با ریسک بالای اعتراضات همگانی همراه است. از محیط زیست جز با مشارکت مؤثر و همدلانه شهروندان نمی‌توان پاسداری کرد. همین منطق درباره مبارزه با فساد و دیگر آسیب‌های اجتماعی و سیاسی صادق است.
در عرصه جهانی نیز شرایط به‌گونه‌ای شکل گرفته که تامین امنیت و منافع ملی جز با تکیه حکومت به ملت، تقریباً ناممکن شده است. از یاد نباید برد که مشکلات کشور با تحریم‌های نفتی و بانکی در سال ۱۳۹۰ آغاز نشده است، اگرچه آن تحریم‌ها زیان‌های زیادی به میهن و مردم وارد آورده و فرصت‌های فراوانی از آن‌ها گرفته است. جنگ ۱۲ روزه نیز صرفاً بر انبوه معضلات افزوده، اما ماهیت مشکلات را عوض نکرده است. بنابراین حتی به فرض دست‌یابی به صلح و یا آتش‌بس پایدار و حتی لغو تحریم‌ها، مادام‌که تجدیدنظر اساسی در ساختارها، سیاست‌ها و مدیریت کشور رخ ندهد، مشکلات کمابیش ادامه می‌یابد. به‌ویژه آنکه در نبود تحریم و جنگ، توقع شهروندان برای دریافت خدمات و رفاه بالاتر می‌رود و رهبر نمی‌تواند با فرافکنی مشکلات به خارج، به توجیه کمبودها و ناکارآمدی‌ها بپردازد.
۳- نه جنگ به‌طور قطعی پایان یافته و نه تحریم‌ها لغو شده است. خطر استفاده از مکانیسم ماشه نیز جدی است. رهبر در چند سال گذشته از یک «پیچ تاریخی» سخن می‌راند که به سود جمهوری اسلامی درحال رقم خوردن است. آنچه در عالم واقع مشاهده شده است، اتفاقات ناگواری بوده که اگر نه همه، اغلب به زیان نظام ولایت فقیه رخ داده است. تاسف‌بار آنکه رهبر متناسب با این روند خطرناک، هنوز تن به تغییرات لازم نداده و راهی برای برون‌رفت از بحران‌ها نگشوده است. او از همراهی ملت با نظام و به تبع آن رهبری آن دم می‌زند، اما تا این لحظه حاضر نشده است به آحاد ایرانیان اعتماد و اطمینان کند و تسلیم اراده آن‌ها شود. به نظر می‌رسد آقای خامنه‌ای کوتاه آمدن برابر خواست‌های آمریکا را به عقب‌نشینی در قبال رای و نظر ملت ایران ترجیح می‌دهد. چنین رهیافتی نتایج مصیبت‌بار دارد.
۴- شکست‌های پی‌درپی، هم می‌تواند سبب بیداری و تنبّه یک سیستم سیاسی و گردانندگانش شود تا با آسیب‌شناسی خطاها و انحرافات به ترمیم نقاط ضعف و جبران اشتباهات بپردازند و هم قادر است نظام را فرو بپاشاند.
۵- من تحولات اساسی را قطعی و اجتناب‌ناپذیر می‌دانم. بنابراین پرسش اصلی را این می‌بینم که آیا رهبر با تحولات بنیادی قریب‌الوقوع همراهی می‌کند و در نتیجه خروج از بحران‌ها به‌شیوه مسالمت‌آمیز ممکن می‌شود یا در مقابل آن می‌ایستد و اعتصابات و اجتماعات خیابانی، وجه غالب اعتراضات مردمی خواهد شد که البته روشن نیست در نهایت سر از کدام ناکجاآباد در خواهیم آورد. من نمی‌دانم آیا رهبر تن به تغییرات مبنایی خواهد داد یا به لجاجت با خواست و نظر اکثریت ملت تا به آخر ادامه خواهد داد. اما می‌دانم راه گذر از بحران‌ها و دستیابی امن و مسالمت‌آمیز به توسعه دمکراتیک، همراهی حاکمیت هر کشور با ملت خود است.
۶- منتقدانی که نگرش مزبور را سراب می‌خوانند به این سوال جواب دهند که آیا با اعتصابات سراسری و اعتراضات مردمی می‌توانند نظام سیاسی را تغییر دهند؟ اگر پاسخ‌شان به هر دلیلی منفی است، راهی جز دل‌بستن به دخالت نظامی خارجی نمی‌یابند که برفرض نتیجه‌بخش بودن و سقوط نظام، وارث بی‌دولتی، بی‌ثباتی و هرج‌ومرج خواهیم شد، اگر به جنگ داخلی و تجزیه کشور نرسیم. چنانچه جواب‌شان مثبت است، پس علی‌الاصول می‌توانند چنان فشاری به رهبری وارد آورند که تن به تشکیل مجلس مؤسسان بدهد تا گذار به دمکراسی با حفظ نظم و امنیت و ثبات سیاسی ممکن شود.
۷. شکاف حاکمیت با ملت زمینه‌ساز جنگ ۱۲ روزه بود. بزرگ‌ترین اهرم جلوگیری از شروع مجدد جنگ پر کردن این شکاف است. انجام فوری اصلاحات ساختاری، سیاستی و مدیریتی می‌تواند فاصله مزبور را به حداقل خود برساند و تهدیدی وجودی را به ترمیمی تاریخی بدل کند. بازگشت حاکمیت به ملت قوی‌ترین وسیله هم در مهار مشکلات و هم در دفاع از امنیت عمومی و کسب منافع ملی به‌شمار می‌رود. موضع ایران را در مذاکره با آمریکا و اروپا و نیز مقابل تهدیدات اسرائیل به‌شدت تقویت می‌کند. به باور من یا ملت ایران و نیروهای سیاسی‌اش می‌توانند رهبر را به اجرای تغییرات اساسی و اصلاحات سه‌گانه مجاب/مجبور کنند و بحران‌ها را به سلامت پشت سر بگذارند یا ایران خدای‌ناخواسته گرفتار بی‌دولتی و هرج‌ومرج می‌شود. بدون تغییرات بنیادین مشکلات گسترش می‌یابد و جدایی حاکمیت از ملت به اوج خود می‌رسد. در آن صورت جنگ بشود یا نشود، و جمهوری اسلامی بماند یا برود، بی‌دولتی مهلک‌ترین خطری است که ایران و ایرانی را تهدید می‌کند. نباید گذاشت میهن به آن نقطه برسد.
۲۷ مرداد ۱۴۰۴ – زندان اوین

کسانی که از اتحاد و جبهه و غیره
هارت و پورت می کنند
یا حواس پرتند و یا خواسپرت پرور.
هیچ جای جهان
اتحاد ملی و جبهه ملی  کذایی روی کار نیست
اگر در کشوری پارلمانی هست که مجمع چندین حزب و انجمن سیاسی  است
به این دلیل است که احزاب و انجمن ها
ماهیت طبقاتی واحدی دارند و اسامی متفاوتی



دانشمندی
در ایران خطرناکترین مشغله و مشخصه و حرفه است.
همه هم و غم امپریالیسم و صهیونیسم و سرسپردگان بیشمار و بیشرم داخلی شان
صرف شناساسی دانشمندان و ترور سیستماتیک آنان می شود.
وای اگر این شیوه دانشمند ستیزی
گلوبالیزه شود
در آن صورت
جهان طویله تر از طویله می شود



مگر زنان فدایی
مثلا
اسکویی
 که در رویارویی با نیروهای امنیتی و نظامی کشته شده اند
زن نبوده اند؟
اگر دستگیر می شدند
مگر اعدام نمی شدند؟
زنان اگر از دید طبقات حاکمه
در همه عرصه ها
برابر با نران نباشند
در این جور جاها
برابرتر از برابرند



چو بیشه تهی ماند از نره شیر
 شغالان درآیند آن‌جا دلیر
چو بیشه ز شیران تهی یافتند
سگان فرصت روبهی یافتند:

معنی تحت اللفظی:
سگ ها در غیاب شیران
ادای روباهان  را در اوردند.

شاعر خیال میکند که سگ نازلتر از روباه است.
این طرز تفکر
ترحم انگیز است.
سگان صدهزار بار خردمندتر و لایقتر از شیران چهاپا و دوپا (شاهان و خنانان) اند
سگان لیاقت های صرفنظرناپذیری برای بشریت بینوا و نیازمند دارند
سگها
توانایی هایی دارند
که
بشر هرگز نمی تواند تصورش را بکند
سگ ها میتوانند
تغییراتی را در اندام آدمی
دریابند و آژیر کشند که بهترین دستگاه های پزشکی نمی توانند
سگ ها رشگ انگیزند
کسانی که سگ در خانه دارند
عمرشان دهها سال طولانی تر از کسانی است که سگ ندارند
سگان چه بسا
اجتماغی تر از خیلی از آدم ها هستند


راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می‌گذرانیم
کلمات بی‌گناه
نابخردانه می‌نماید
پیشانی صاف
نشان بیعاری‌ست.
آن‌که می‌خندد
هنوز خبر هولناک را
نشنیده است.
چه دورانی!
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش
جنایتی‌ست. -
چرا که از این‌گونه سخن پرداختن
در برابر وحشت‌های بی‌شمار
خموشی گزیدن است!
نیک آگاهیم
که نفرت داشتن
از فرومایه‌گی حتا
رخساره‌ی ما را زشت می‌کند
نیک آگاهیم
که خشم گرفتن
بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن می‌کند.
دریغا!
ما که زمین را آماده‌ی مهربانی می‌خواستیم کرد
خود
مهربان شدن نتوانستیم!
چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی
آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید!
برتولت برشت|ترجمه:احمد شاملو



شهر ما
خورشید پیله ای است تب آورده
تن در گلیم ابر فرو کرده
دل مرده است روز
دم کرده است افق
زهر هوا کشنده و سوزان است
شهر گدا گرسنه باران است
خاک است روی برگ
خاک است روی گل
خاک است روی چهره هر دیوار
تا روی پلک پنجره ها خاک است
پوک است ناودان کهنه و در استخوان او
باد است می وزد
لب چک و سینه مال
له له زن و گداخته راه است می خزد
داغ است سایه های به سنگ اوفتاده داغ
کند است گامهای به راه اوفتاده کند
شهر ما
سیاوش در این شعر
به توصیف پوئه تیکی ـ هنری ـ استه تیکی ـ متافوریکی شهر و یا کشور خود می پردازد:

۱
خورشید پیله ای است تب آورده
تن در گلیم ابر فرو کرده

اولین دارایی شهر او
خورشید است که شبیه پیله ای  تب کرده است و پیچیده در شولای ابر است.

۲
دل مرده است روز

روز دلمرده و بی حال و کسالت زده است.

۳
دم کرده است افق

افق خفه و ملتهب است.

۴
زهر هوا
کشنده و سوزان است

هوا مسموم است و سم هوا کشنده و گرم.

۵
شهر گدا
گرسنه باران است

شهر تشنه
از فرط ذلت چشم به آسمان دوخته
و
 التماس باران دارد.

۶
خاک است روی برگ
خاک است روی گل
خاک است روی چهره هر دیوار
تا روی پلک پنجره ها خاک است

همه چیز
خاک الود (گرد و غبار گرفته) است
 از برگ تا گل
از  دیوار تا پلک پنجره.

تشبیه  اتاق به اندام و تشبیه پنجره به چشم و تشبیه دو لنگه پنجره به دو پلک چشم
شاهکار.

۷
پوک است ناودان کهنه و در استخوان او
باد است می وزد

ناودان کهنه و پیر و فرسوده است و باد در استخوان او پیچیده است.
تشبیه ناودان به پیری که خرخرکنان نفس می کشد.

۸
لب چک و سینه مال
له له زن و گداخته راه است می خزد

راه به فردی تشنه لب و لب ترک خورده  شباهت دارد که دیگر  توان حرکت  ندارد
به همین دلیل له له زنان و ملتهب
سینه مال می خزد

۹
داغ است سایه های به سنگ اوفتاده داغ

حتی سایه هایی که به سنگ افتاده اند،
داغ اند.
منظور شاعر این است که بر خلاف سایه های معمولی
آرامش بخش و خنک نیستند.

۱۰
کند است گامهای به راه اوفتاده کند

رهروانی هم که در راه اند
با گام های کند پیش می روند.

سیاوش کسرایی در این شعر
شرایط مبتنی بر رکود را تصور و تصویر می کند که بر جامعه (شهر به معنی کشور) مسلط است.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر