نادر نادرپور
( ۱۳۰۸ – ۱۳۷۸)
شاعر، نویسنده، مترجم و فعال سیاسی–اجتماعی
فرزند تقی میرزا از خاندان نادریپور (افشار)
نوادگان رضاقلی میرزا پسر ارشد نادرشاه افشار
نادرپور دوره متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر تهران تمام کرد و در سال ۱۳۲۸ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت.
در سال ۱۳۳۱ پس از دریافت لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت.
وی از سال ۱۳۳۷ به مدت چند سال در وزارت فرهنگ و هنر در مسئولیتهای مختلف به کار مشغول بود.
خوابی به بیداری
سیه مستی که از خمخانه ی تاریخ می آمد
قبایی ژنده بر تن داشت
نگاه او ، گواه بی گناهی بود
ولی از رنگ می ، خونی به دامن داشت.
من او را زیر فانوسی کهن دیدم
که در پایان شب ، آغاز خواندن کرد.
چنان در خلوت فیروزه گون ، آواز او پیچید
که در آن کوچه ی خاموش ، از هر سو دری وا شد.
سری از سینه ی هر در ، هویدا شد
صدا ، مستانه در آفاق پهناور فروپیچید:
«بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خم ات یکسر به حوض کوثر اندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطر گردان را شکر در مجمراندازیم
یکی از عقل می لافد ، یکی طامات می بافد
بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم.»
شب از هول سحر جان داد
سرود مست را بانگ اذان صبح ، پایان داد.
اذان آواز را برچید
قباپوش پریشان حال را دیدم
که از خواندن دهان بر بست و من ، مست سرود او
لبانم را به اشک و خنده آلودم
زمانی پا به پایش راه پیمودم
سپس در گوش او با شیطنت گفتم :
«نمی دانی
کلاغان خبرچین مژده آوردند
که در قلب دیار کافران ، انبوه دینداران
هزاران شیشه ی می را به حوضی سرنگون کردند
پس آن شعری که می خواندی دگرگون شد ،
چه می خوانی ؟
بیا تا این سرود تازه را با هم بیآغازیم
بهشت عدل اگر خواهی ، برو بیرون ز میخانه
که از پشت در ات یکسر به پیش داور اندازیم
نسیم عطر گردان را به بوی زهد بفروشیم
شراب ارغوانی را به حوض کوثر اندازیم.»
سیه مستی که از خمخانه ی تاریخ می آمد
به آغوش زمان برگشت و من با گریه خندیدم
من آن شب ، حافظ جاوید را در خواب خوش دیدم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر