سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 92 ـ 93 )
نه مطرب که آواز پای ستور
سماع است، اگر عشق داری و شور
·
معنی تحت اللفظی این بیت:
·
اگر عشق
و شور داشته باشی نه فقط مطرب، بلکه صدای پای چهارپا نیز در گوشت سماعی (آواز خوشی)
خواهد بود.
·
این
ادعای سعدی حاوی ذراتی از حقیقت است و او بی تردید به تجربه شخصی به این نظر رسیده
است:
·
اگر کله کسی
از عشق و شور لبریز باشد، از هر چیزی می تواند به وجد آید.
·
ترفند ایدئولوژیکی
سعدی نیز همیشه همین است:
·
حقیقت نیم
بند، مثله و مخدوشی را برای اثبات اندیشه باطلی اجیر کردن!
·
چرا و به چه
دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
1
نه مطرب که آواز پای ستور
سماع است، اگر عشق داری و شور
·
برای
پاسخ به این پرسش بهتر است، دیالک تیکی را کشف کنیم که سعدی در این بیت به خدمت می
گیرد.
·
برای کشف
این دیالک تیک باید مفاهیم موجود در این بیت را در نظر بگیریم:
·
مطرب،
آواز پای ستور، سماع، عشق و شور
·
بعد باید
رابطه فی مابین مفاهیم را کشف کنیم:
·
رابطه مطرب
و سماع را
·
رابطه
پای ستور و سماع را
2
·
چه رابطه
ای میان مطرب و سماع وجود دارد؟
·
·
مطرب
یعنی به طرب آورنده، نوازنده یا خواننده یا رقاص.
·
رامشگر
·
می توان
گفت که مطرب مولد سماع است.
·
پس میان
مطرب و سماع رابطه مولد و مولود، علت و معلول برقرار است.
·
می توان
گفت که سعدی دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک مطرب و سماع بسط و تعمیم
می دهد.
3
·
از سوی
دیگر، همان دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک پای ستور و سماع بسط و
تعمیم می دهد و میان هر دو دیالک تیک علامت تساوی می گذارد:
·
ساز و آواز
و رقص رامشگر ـ اگر کسی عاشق باشد ـ به همان خوشایندی خواهد بود که صدای پای ستور.
·
در فرم
استدلال دیالک تیکی سعدی کمترین عیب و نقصی به چشم نمی خورد.
·
ایراد
اصلی در محتوای نظر او ست:
·
در هویت (یکسانی)
مطرب و ستور.
·
·
ایراد
نظری و اسلوبی سعدی از چه قرار است؟
4
·
ایراد
اول استدلال سعدی در انکار عینیت مطرب و ستور است.
·
برای
سعدی ساز و آواز مطرب با صدای ستور یکسان است، اگر شنونده عاشق باشد.
·
به این
ترتیب راه برای هر سفسطه ای باز می شود:
·
فقط کافی
است که کسی عاشق باشد تا عینیت چیزها،
پدیده ها و سیستم ها مضمحل شود.
·
اما ساز
و آواز مطرب و صدای پای ستور وحود عینی و واقعی فی نفسه (درخود) دارند و بی اعتنا
به شنونده مستقلا وجود دارند.
5
·
ایراد
دیگر استدلال سعدی فراموش کردن دیالک تیک دیگری است:
·
دیالک
تیک ساختار و فونکسیون
·
·
فونکسیون
هرچیز را ساختار آن تعیین می کند:
·
ساختار
اره تعیین کننده فونکسیون آن است، تعیین کننده بریدن چوب است.
·
ساختار
مطرب و آلات موسیقی او نیز تعیین کننده فونکسیون او، آواز خوش و یا سماع است.
·
در
حالیکه ساختار ستور می تواند فونکسیون دیگری را تعیین کند، صدای ناهنجار و
ناخوشایندی را.
·
هرگز نمی
توان به دلیل عاشق بودن کسی علاوه بر عینیت مطرب و ستور، به انکار ساختار و فونکسیون
آندو پرداخت.
·
این ادعا
در عمل محکوم به شکست است.
·
دیالک
تیک ساختار و فونکسیون، دیالک تیکی عینی است.
·
یعنی
مستقل از سوبژکت است.
·
یعنی بی
اعتنا به بود و نبود عاشقی وجود دارد.
6
·
ایراد
دیگر این استدلال سعدی، انکار دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
است.
·
سعدی
فردیت و هویت خاص صدای پای خر (اوبژکت شناخت) را از آن سلب می کند و چند و چون آن
را به چند و چون روانی سوبژکت شناسنده منوط و وابسته می داند.
·
بدین طریق
برای انحراف معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) در و دروازه چهارتاق باز می شود:
7
·
در تئوری شناخت سعدی، صدای پای خر به خودی خود (فی نفسه)
قابل تعریف نیست.
·
اگر
شنونده صدای پای خر و یا عرعر خر عاشق و شوریده باشد، ما با سمفونی بتهون سر و کار خواهیم داشت.
· اما بر
خلاف تصور سعدی، محتوای شناخت را اوبژکت شناخت تشکیل می دهد، نه چند و چون سوبژکت
شناسنده، شنونده و غیره.
·
محتوای
شناخت امری عینی (اوبژکتیف) است.
·
یعنی
مستقل از حالت روانی سوبژکت شناسنده است.
·
در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (در عرصه تئوری شناخت) نقش
تعیین کننده را اوبژکت شناخت به عهده دارد، نه سوبژکت شناخت.
·
عرعر خر تعیین
کننده محتوای آواز خر است، نه عشق و شور و حال و هوای عاشق.
·
اوبژکت شناخت
(عرعر خر) برای خود، هستی مستقل دارد، کمیت و کیفیت خاص خود را دارد و چه سوبژکت شناخت
بخواهد و چه نخواهد، همان است که بطور عینی ـ واقعی هست.
·
عرعر خر
به طور عینی از طول موج های صوتی مشخصی ترکیب یافته که با طول موج های صوتی سمفونی بتهون و سماع مطرب تفاوت عینی ـ واقعی مهیبی دارد.
·
با عاشق
کردن سوبژکت شناخت نمی توان از عرعر خر سمفونی بتهون
و سماع مطرب ساخت.
·
عاشق
شوریده و لاابالی می تواند به انعکاس غلط و نادرست عرعر خر در ذهن آشفته خویش
بپردازد، ولی این به معنی تغییر ماهیت عرعر خر نیست.
·
این به
معنی خریت عاشق شوریده است، که قادر به انعکاس درست اوبژکت شناخت در ذهن خود نیست
و از تمیز عرعر از سمفونی عاجز است.
·
این شیوه
تفکر سعدی را سوبژکتیویسم معرفتی می نامند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر