فصل
دوم
مبارزه
بر سر فلسفه و «نا فلسفه»
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
سوم
فلسفه
به مثابه تجسم خرد
ادامه
16
·
هگل از ایمان پیشین خویش مبنی بر
اینکه «فلسفه بر تصورات حکم می راند و تصورات بر جهان»، بعدها هم صرفنظر نمی کند.
17
·
هگل برای فلسفه نقش تعیین کننده و
مقدم قائل می شود و آن را نیروی صرفنظرناپذیر محسوب می دارد.
18
·
هگل مطلق کردن فلسفه را به حد
اعلای آن سوق می دهد.
·
آن سان که مارکس به طعنه می نویسد:
19
·
بر طبق تصورات هگل
الف
·
«زندگی (بود، هستی) مذهبی حقیقی هر کس، زندگی فلسفی ـ مذهبی (یعنی
زندگی منطبق بر فلسفه مذهب) او ست.
ب
·
زندگی سیاسی حقیقی هر کس، زندگی
فلسفی ـ حقوقی (زندگی منطبق بر فلسفه حقوقی) او ست.
ت
·
زندگی طبیعی حقیقی هر کس، زندگی
فلسفی ـ طبیعی (زندگی منطبق بر فلسفه طبیعت) او ست.
پ
·
زندگی هنری حقیقی هر کس، زندگی
فلسفی ـ هنری (زندگی منطبق بر فلسفه هنر) او ست.
ث
·
زندگی انسانی حقیقی هر کس، زندگی
فلسفی (زندگی منطبق بر فلسفه) او ست.»
·
(«رساله های اقتصادی ـ فلسفی»، کلیات مارکس و
انگلس، بخش اول ، ص 582، 1968)
20
·
هگل ـ هر چند با دلخوری ـ بالاخره درمی یابد که فلسفه
حنای پس از عروسی است.
·
فلسفه، فقط شعور فرمی از تفکر است.
·
فلسفه، تفکر تفکر است.»
·
(هگل، «خرد در تاریخ»، ص 173، 1966)
21
·
در این پدیده های دوگانه گشتن،
استکمالی آشکار می گردد.
·
استکمالی که آخرین حد امکان مفهوم
خرد و مفهوم فلسفه ی کلاسیک بورژوائی در آن قرار دارد و نه تنها امکان ناپذیری آن
را بلخاظ تاریخی به دنبال دارد، بلکه علاوه بر آن، امکان غلبه بر آن از طریق
نوسازی فلسفه را نیز.
22
·
ایده و تلاش هگل در زمینه تئوری
علمی دیالک تیک، اگرچه در دوگانه گشتن گیر می کند و می ماند، ولی زمینه لازم را برای
نوسازی فلسفه از طریق انتقاد از آن پدید می آورد.
23
·
مسئله فلسفه و «نا فلسفه» در قاموس
هگل از دو قرار زیر بوده است:
الف
·
اولا به مثابه رابطه مقولات فلسفی
با عینی سازی، با واقعیت ایده منطقی و با طبیعت و روح بوده است.
·
آن سان که ادعای این عینیت و یا
ادعای تعلق فلسفه و عینیت به یکدیگر، بر هویت (یکسانی) سوبژکت ـ اوبژکت مبتنی بوده است.
ب
·
ثانیا به مثابه رابطه ی دانش مطلق فلسفه
با مذهب، با «علوم پایان مند» و با «دانش تجربی فلسفی» بوده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر