سرچشمه: فیس بوک شیوا
همه چیز دست
خود آدم است .
دست خود آدم
است که در برابر سختی ها تسلیم شود و غمگین و رنجور و افسرده و شکست خورده باشد و
یا اینکه بر عکس به مشکلات با قدرت و خنده و آسان گرفتن غلبه کند.
خنده باور است
و امید .
فکر و باور
زیبا ست که زندگی را زیبا می کند و اینها همه دست خود آدم است...
بستگی دارد که
تفکر خود را چگونه پرورش دهیم.
میم حجری
شیوا
همه چیز دست
خود آدم است .
1
·
شاملو در شعر مربوطه و شیوا در این
کامنت خود، انسان را ایندیویدوئالیزه می کنند.
·
در دیدگاه شاملو و شیوا هر کس به
تنهائی وجود دارد و همه چیز دست شخص شخیص خود او ست:
·
به همین دلیل یکی آن می کند و
دیگری این.
·
یکی آن می شود و دیگری این.
·
هر فرد بنظر شاملو و شیوا فعال
مایشاء است.
·
هر فرد، مختار مطلق است.
·
·
اکنون سؤال این است که شاملو و شیوا
با این موضع فکری، بلحاظ فلسفی و اسلوبی چه می کنند؟
·
می توان گفت که ایشان در آن واحد
چندین دیالک تیک عینی را تار و مار می سازند:
2
·
ایشان ـ قبل از همه ـ دیالک تیک جزء
و کل را به شکل دیالک تیک فرد و جامعه و جهان بسط و تعمیم می دهند و بلافاصله
تخریب می کنند، کل (جامعه و جهان) را دور می اندازند و جزء (فرد) را در هیئت انسان
انتزاعی ایدئالیزه می کنند، یعنی به عرش اعلی می برند و مطلق می سازند.
·
به همین دلیل است که برخی از
روشنفکران هپیلی هپو، شاملو را هومانیست (انسانگرا) جا می زنند.
3
·
یکی از جلوه های مدرن این طرز تفکر
ضد علمی و ضد دیالک تیکی (متافیزیکی)، ایندیویدوئالیسم
یا فردگرائی است که طرفداران سینه چاک امپریالیسم مثل نقل و نبات بر زبان می رانند
و کلی پوز می دهند.
·
ایندیویدوئالیسم (فردگرائی، اصالت فرد) به طرز تفکر، طرز رفتار و یا درک تئوریکی ئی اطلاق می
شود که فرد انسانی را بلحاظ حقوق، منافع و
حوایجش، مقدم بر جامعه محسوب می دارد.
4
·
ایندیویدوئالیسم در مراحل آغازین توسعه
جامعه بورژوائی، به معنی عمده کردن ارزش، اعتبار و عزت فرد انسانی، به عنوان شعاری
هومانیستی در راستای رهایش انسان از قید و بند فئودالیسم و در جهت شکوفائی روحی و
شخصیتی او تلقی می شد و در مبارزه ایدئولوژیکی بورژوازی آغازین، در ادبیات کلاسیک
بورژوائی، اقتصاد سیاسی، تئوری اجتماعی و فلسفه جای خاص خود را داشت.
5
·
با رشد سریع سرمایه داری، با گسترش
مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، با توسعه استثمار سرمایه داری و ستم و با اضمحلال «عزت شخصی در ارزش مبادله»
(مارکس)، این آرمان رفته رفته در تضاد با واقعیت ملموس قرار گرفت و از
ایندیویدوئالیسم تنها دستاویزی باقی ماند برای توجیه مسائل زیر:
الف
·
برای توجیه مسئله استثمار و ستم کاپیتالیستی
ب
·
برای توجیه مسئله سودجوئی و رقابت
ت
·
برای توجیه مسئله تضاد آشتی ناپذیر
فرد با جامعه بورژوائی
پ
·
برای توجیه مسئله جنگ همه بر ضد همه.
·
مراجعه کنید به ایندیویدوئالیسم (فردگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری و یا
مجله هفته
6
همه چیز دست
خود آدم است.
·
با تخریب دیالک تیک جزء و کل (فرد
و جامعه) و مطلق کردن جزء و یا فرد می توان گفت که شاملو و شیوا عملا انسان را از
شبکه مناسبات اجتماعی اش بیرون می اندازند و ایزوله می کنند.
·
انسان ایزوله و تنها و در خارج از مناسبات
اجتماعی (مناسبات تولیدی، سیاسی، فکری، طبقاتی، اقتصادی، عاطفی، خانوادگی، ملی،
بین المللی و غیره) اما همه چیز می تواند باشد، به غیر از انسان.
·
به قول حکیم پرولتاریا ـ کلاوس
هولتس کامپ ـ استاد روانشناسی دانشگاه آزاد برلین، «میمون ایزوله و تنها ـ حتی ـ
میمون نیست، چه برسد به انسان ایزوله و تنها.»
7
·
هر کس به محض تولد با آنسامبلی از مناسبات
اجتماعی مواجه می شود، به همان سان که با فشار جو زمین، فشاری برابر با حدود یک
بار مواجه می شود که بر دوشش مادام العمر سنگینی می کند.
·
بی آنکه و بی اعتنا به آنکه خود
بداند و یا بتواند شانه از زیر این بار سنگین تهی کند.
·
شاملو و شیوا به محض تولد مستقیما با
مناسبات تولیدی حاکم در کشور خود و بطور غیر مستقیم با مناسبات تولیدی حاکم در
جهان، مواجه می شوند و تحت این مناسبات تولیدی حاکم (فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مثلا
فئودالی و یا سرمایه داری و یا سوسیالیستی) و روبنای متناسب با آن زیربنا شروع به
زندگی می کنند و متناسب با آن می اندیشند و معیارها و هنجارهای اخلاقی و موازین و قوانین
اجتماعی معینی را بالاجبار می پذیرند.
8
·
به همین دلیل است که شاملو و شیوا بسته
به جایگاه خاص خود در سازمان اجتماعی تولید مادی جامعه به طبقه و قشر اجتماعی معینی
وابسته می گردند و متناسب با این وابستگی طبقاتی، معیارهای اخلاقی و ایدئولوژی طبقاتی
معینی را نمایندگی می کنند.
·
هیچکدام از این چیزها دست خود
شاملو و شیوا نیست.
9
·
وقتی از دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت
و آزادی) سخن می رود، منظور همین است:
·
شاملو و شیوا بسته به میزان شناخت و
شعور خویش می توانند جبر طبیعی و اجتماعی حاکم را بشناسند و به میزان شناخت خویش
از قوانین و قانونمندی های عینی هستی طبیعی و اجتماعی، آزاد باشند.
·
تعیین کننده در دیالک تیک جبر و
اختیار، جبر است، ولی اختیار هیچ واره نیست.
·
هیچ قطبی در هیچ دیالک تیکی هیچ
واره و هیچکاره نیست.
10
همه چیز دست
خود آدم است.
·
پس می توان ادعای شیوا را به شکل
زیر تصحیح کرد:
·
هر چیز به اندازه شناخت آدمی از
ماهیت آن چیز، دست خود او ست.
·
تازه، در همین مفهوم
«دست خود آدم است»، نسبیت غول آسائی آشیان دارد:
10
·
وقتی آدمی در اثر آزمون و آزمایش
عملی مستمر ومکرر دریافت که در تحت فشار جو، آب در 100 درجه سانتیگراد می جوشد، «دست
خود او ست» که با تبعیت از قانون عینی مذکور، آب را حرارت دهد و در 100 درجه
سانتیگراد بجوشاند و یا با تغییر فاکتور فشار، همان آب را در 10 و یا در 300 درجه
سانتیگراد بجوشاند.
·
همان طور که دیده می شود، آزادی آدمی
در تبعیت او از قوانین آهنین هستی عینی است.
·
دیالک تیک عینی فشار و دمای آب دست
نخورده می ماند.
11
·
آدمی نمی تواند با سماجتی کودکانه
پا در کفشی کند و بسان شاملو بگوید که درجه جوش آب «دست خود من است» و اگر دلم خواست می توانم
در هر دما تحت هر درجه فشار بجوشانم: می توانم بخندم و یا بگریم، هر وقت اراده کردم و یا هر وقت فرمان خنده و گریه را شنیدم.
اثری از طراح ارجمند مجله هفته
·
به همین دلیل است که هگل می گوید:
·
«اختیار شناخت جبر است.»
·
«آزادی درک ضرورت است.»
·
این بدان معنی است که خر نمی تواند
مختار (صاحب اختیار) و آزاد باشد.
·
پیش شرط اختیار، شناخت و شعور است.
·
پیش شرط آزادی، آگاهی است.
·
توانا بود، هر که دانا بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر