سحر دلیجانی
سرچشمه:
صفحه
فیسبوک
مسعود
دلیجانی
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
گلوی عزادار
·
خش خش دستان بر چهره ی مرگ.
·
من و تو آرام زیستیم
·
تا صدای به آواز بلند کنيم
·
اکنون من، تنها،
·
به چهره ی متشنج مهتاب می نگرم.
·
صدايت می آيد
·
از پشت پنجره که پوشانده مهتاب را
·
می شناسمش
·
من اين صدای را در فاصله ها خواب ديده ام.
·
و لغزش درد در صدای تو
·
بسان کابوسی ـ آهسته ـ می خزد بر لبان من.
·
چشم می بندم.
·
[ و اينک چنگ و دندان من است
·
بر بهار کودکی
·
تا بتوانم با تو باشم.]
·
و با صدای بلند می خوانم :
·
« به نام خداوند بخشنده ی ....»
·
و ناله ات از برق و نور می گذرد تا به من رسد
·
و ظريف ترين بند وجودم
·
ـ نهان درون دفتر شعری با عکس فروغ ـ
·
با شنيدن بی قراری ناله ی تو
·
پاره می شود.
·
دهانم خشک
·
خشم در چشمانم غبار
·
تنها همين مانده از کودکی ما
·
عشق بازی انار با شاخه
·
از پشت پنجره
·
آنگاه که من و تو
·
پچ پچ کنان
·
گونه ها سرخ از لذت شرم
·
اندازه می گرفتيم پیکر يکديگر را
·
با انگشتهاي مان.
·
از ابتدا شروع می کنم.
·
دستان لغزان بر کتاب رنگ مرده ی تمدن ها
·
«به نام خداوند ....»
·
و زمان با غرّشی فرو می ريزد
·
تاريخ قهقهه می زند
·
مرگ از خواب بر می خيزد
·
تو را می بينم که دور می شوی
·
می خواهم فريادت بزنم
·
دهانم از سنگ پر می شود.
·
[ و اينک در ته مانده ی ناله های تو ست
·
که در آن سوی غزل ها و عشق بازی ها
·
در دل بغض ها، غريوها، و نخستين برف زمستانی
·
انسان را به خاک می کشند.]
·
چشم می گشايم
·
پيکر آواره ی تو گرم است هنوز زير دستان من
·
زانوان بر زمين
·
نگاهت می کنم
·
اشک می شکند.
·
پس اين است زمین
·
اين است زمان
·
اين است آن بخشنده ی مهربان
·
که تو فرزندش بودی
·
و او دست بر دست گذاشت
·
و اکنون از شرم به خود می پيچد؟
·
سکوت.
·
آه از گلوی عزادار زمين بر می خيزد
·
به آغوشت می کشم
·
تو را دوست می دارم
·
آنچنان که مهتاب نبض دريا را
·
و به دشنه ی صخره ها
·
هرگز تسليمت نخواهم کرد.
·
دهان باز می کنم
·
مشت ها نيز همچنین
·
مادری در مهتاب را می گشايد
·
و می گويد:
·
«باز می کنم، هوايی بيايد.»
·
و من سنگ از دهان برون می کشم
·
لبان بر لبانت می گذارم
·
و نفسم در سينه ی کبود تو
·
رستاخیز آن پژواک نمناک اميد است:
·
«تو را هيچ نخواهند کرد!»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر