پروفسور
دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین
فصل اول
بخش
هفتم
فلسفه
بورژوائی واپسین به معنی قطع رابطه با فلسفه کلاسیک بورژوائی
·
با مقایسه حتی سطحی نظرات ذکر شده
از تاریخ توسعه فلسفه کلاسیک بورژوائی با فلسفه بافی های ذکر شده از شوپنهاور
و نیچه
می توان به قطع رابطه آشکار فلسفه بورژوائی واپسین با فلسفه کلاسیک
بورژوائی پی برد.
·
علیرغم تداوم این فلسفه، دره عمیقی
میان فلسفه کلاسیک بورژوائی و فلسفه
بورژوائی واپسین دهن باز کرده است.
·
مهمترین مشخصه های فلسفه بورژوائی
واپسین از قرار زیرند:
1
·
کنار گذاشتن مفهوم پیشرفت
·
مراجعه کنید به پیشرفت در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
2
·
نسبی قلمداد کردن مسئله حقیقت
·
مراجعه کنید به حقیقت در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
3
·
توضیح ایراسیونالیستی (خرد ستیزانه
ی) تاریخ
·
مراجعه کنید به ایراسیونالیسم
(خردستیزی) در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
4
·
و تحت تأثیر توضیح ایراسیونالیستی
تاریخ،
الف
·
اشرافی تلقی کردن
(اریستوکراتیزاسیون) شناخت و یا مسئله شناخت
ب
·
انکار توسعه اجتماعی
·
مراجعه کنید به تئوری توسعه در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ت
·
انکار قوانین اجتماعی
پ
·
استه تیزاسیون قوانین اجتماعی
(توضیح قوانین اجتماعی بنا بر قوانین استه تیک)
·
مراجعه کنید به استه تیک در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
ث
·
اشاعه تصورات اخلاقی پسیمیستی
(بدبینی) و نیهلیستی (پوچی گرائی)
·
مراجعه کنید به پسیمیسم، نیهلیسم
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ج
·
و بالاخره، صرفنظر آگاهانه از جهان
نگری سیستماتیکی که تحت تأثیر تاریخ علوم باشد و در عین حال خصلت تاریخی داشته
باشد و طبیعت، جامعه، تاریخ، انسان، استعداد معرفتی (شناختین) انسان و توان عمل
جامعه دگرگونساز انسان را در برگیرد.
ح
·
به عبارت کوتاهتر، صرفنظر آگاهانه
از جهان بینی فراگیر و نتیجتا صرفنظر آگاهانه از فلسفه واقعی.
5
·
منشاء همه مسائل و تشبثات زیر در
همین جا ست:
الف
·
طرح و بحث لاینقطع این مسئله که
«فلسفه برای چیست؟»
ب
·
تلاش مستمر در جهت جایگزین سازی
فلسفه با تئوری علمی
ت
·
تلاش مستمر در جهت تقلیل فلسفه به
تئوری علمی
پ
·
(به همان سان که در نئوکانتیانیسم،
فلسفه به تئوری شناخت تقلیل داده می شود.)
·
مراجعه کنید به نئوکانتیانیسم در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
6
ویلهلم دیلتی (1833 ـ 1911)
فیلسوف،
روانشناس، پداگوگ آلمانی
از
فلاسفه متعلق به فلسفه حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی)
او
پدیده را نه بر بنیان قانونمندی های طبیعی، بلکه بر بنیان خودقانونمندی عالم روحی
و روانی انسانی توضیح می داد.
او
جزو مؤسسین علوم روحی محسوب می شود.
او
ضمنا مؤسس متد هرمه نویتیک و روان شناسی فهمنده است.
او
این متد را در آموزش جهان بینی بکار می بندد.
مؤلف
آثار بیشمار
·
اصولا همه سنگپایه های توسعه فلسفه
بورژوائی واپسین از دیلتی و برگسون تا هایدگر و پوپر و در محافل کوچک و کوته بین
آنها همه با هم در آثار شوپنهاور و نیچه وجود دارند.
7
·
به همین دلیل است که تفکر شوپنهاور
و نیچه برای تار و پود فلسفه بورژوائی واپسین تا عصر حاضر به مثابه الگو، سرمشق و
تعیین کننده بوده و به تأکید و بی وقفه برجسته گشته و مورد تجلیل قرار گرفته است.
8
·
به فلسفه بورژوائی واپسین پس از
شوپنهاور و نیچه افکار ماهیتا جدید چشمگیری اضافه نشده است.
9
·
جوهر فلسفه بورژوائی واپسین بوسیله
شوپنهاور و نیچه پیشاپیش تدوین شده است.
10
گئورگ لوکاچ (1885 ـ 1971)
فیلسوف، منتقد ادبی مجارستانی
لوکاچ، ارنست بلوخ، کارل کرش و گرامشی را نوسازان فلسفه و
تئوری مارکسیسم در نیمه اول قرن بیستم می نامند.
آثار او:
تاریخ و شعور طبقاتی
روح و فرم
تئوری رمان
اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم
تخریب خرد
اونتولوژی و مارکس
استه تیک
·
نظر گئورگ لوکاچ در این زمینه از
اعتبار خاصی برخوردار است:
الف
·
«نیچه
پرچم فلسفی ارتجاع را برای تمامی دوره امپریالیستی بدوش می کشد.
·
آنهم نه فقط در آلمان، بلکه در
سراسر جهان.
ب
·
تأثیر نیچه بسان تأثیر معلمش ـ
شوپنهاور ـ از محافل فلسفی دانشگاهی فراتر
می رود و لایه های مختلفی از روشنفکریت را در برمی گیرد.
·
بعد بواسطه روشنفکران در خیلی از کشورها وارد محافل توده
ای می شود.
ت
·
جریانی ارتجاعی در دوره
امپریالیستی نمی توان یافت که تحت تأثیر تعالیم نیچه (و شوپنهاور) قرار نداشته
باشد.»
·
(گئورگ
لوکاچ، «چرخش سرنوشت»، برلین، 1956، ص 7)
11
·
فرق شوپنهاور و نیچه با فلاسفه بورژوائی
واپسین بعدی این است که آندو نظرات خود را به طرزی ساده و روشن و با زبانی گیرا و
نافذ بیان داشته اند.
12
·
آثار شوپنهاور و نیچه نه فقط آثاری
مربوط به جهان بینی، جهان نگری و موضعگیری نسبت به مسائل جهانی، بلکه علاوه بر آن،
ادبیات وزینی اند.
13
توماس مان (1875 ـ 1955)
نویسنده آلمانی
·
یکی از دلایل مهم تأثیر شوپنهاور و
نیچه بر ارواح بورژوائی مترقی (مثلا برای مدت کوتاهی، توماس مان) تا عصر حاضر همین
بوده است.
14
·
فلاسفه (و به عبارت بهتر، فلسفه
بافان) بورژوائی واپسین بعد از شوپنهاور و
نیچه نه بلحاظ سادگی و صراحت بیان و نه بلحاظ تسلط بر کلام به گرد آندو نمی رسند و
نمی توانند هم برسند.
15
·
فقط کافی است که به مقایسه زبان
شوپنهاور و نیچه با زبان هایدگر و پوپر بپردازیم.
16
·
جوهر فکری به میراث مانده از شوپنهاور و نیچه در فلسفه بورژوائی
واپسین (و در ایدئولوژی بورژوائی واپسین بطور کلی) بعد از آندو، سیر نزولی طی می
کند.
17
·
تحت شرایط اجتماعی امپریالیستی
روند زوال و فساد فکری بورژوائی مستمری صورت می گیرد.
18
·
برای آشنائی با این دوره به فلسفه بافی
های برخی از فلاسفه بورژوائی واپسین نظری می افکنیم.
بخش
هشتم
نمونه
هائی از فلسفه بافی های فلاسفه بورژوائی
واپسین
دیلتی، سیمل، لسینگ، اورتگا گاسه، کلاگس، یاسپرس، هایدگر،
کارناپ، ویتگن اشتاین، پوپر
1
ویلیهلم دیلتی
(«راجع به جهان بینی» 1988)
ویلهلم دیلتی (1833 ـ 1911)
فیلسوف،
روانشناس، پداگوگ آلمانی
از
فلاسفه متعلق به فلسفه حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی)
او
پدیده را نه بر بنیان قانونمندی های طبیعی، بلکه بر بنیان خودقانونمندی عالم روحی
و روانی انسانی توضیح می داد.
او
جزو مؤسسین علوم روحی محسوب می شود.
او
ضمنا مؤسس متد هرمه نویتیک و روان شناسی فهمنده است.
او
این متد را در آموزش جهان بینی بکار می بندد.
مؤلف
آثار بیشمار
1
·
«این زمانه (حال حاضر) با معماهای
بزرگ زیر مواجه است:
الف
·
با معمای منشاء چیزها
ب
·
با معمای ارزش هستی ما
ت
·
با معمای ارزش نهائی عمل ما
2
·
هر کس در این زمانه (حال حاضر)
عاقلتر از یونانی ئی در مسعمرات ایونی و یا ایتالیائی و یا عربی در دوره ابن رشد نیست.
3
·
ما ـ بویژه امروز ـ در محاصره
پیشرفت سریع علم، در مقابل این معماها به همان اندازه زبون و بیچاره ایم که هر کسی
در ازمنه قدیم زبون و بیچاره بوده است.»
·
(ویلهلم
دیلتی، «مجموعه آثار»، جلد 8، ص 197، 1977)
2
گئورگ سیمل
(«فرهنگ فلسفی»، 1911)
گئورگ سیمل (1858 ـ 1918)
فیلسوف، جامعه شناس آلمانی
از فلاسفه فلسفه حیات، نئوکانتیانیسم
موضوع پژوهش:
فلسفه فرهنگ
جامعه تضاد
·
«روح، خود را در مقابل وجود می بیند،
وجودی که بالاجبار و بنا بر خودپوئی طبیعت خویش به سوی وجود سوق داده می شود:
·
روح اما همیشه در حرکت می ماند،
مسحور خویش در دایره ای که با وجود فقط اصطکاک پیدا می کند و هر دم که قصد نفوذ در
وجود دارد، در چرخش به حول محور خویش، محتوای قانون وجود را بر می کند و با خود می
برد.»
·
(گئورگ
سیمل، «فرهنگ فلسفی»، ص 250، 1911 )
3
تئودور لسینگ
(«معنابخشی به بی معناها»، 1919)
تئودور لسینگ (1872 ـ 1913)
فیلسوف، نویسنده آثار فلسفی، ستاره شناس آلمانی
از فلاسفه فلسفه بورژوائی واپسین
1
·
«اگر آماج تاریخ را تعقل کامل
(حاکمیت عقل و فرامین عقلی) بپنداریم، از خود می پرسیم که آیا هر چیز منطقی، چیزی
مرده نیست و به همین دلیل، هر چیز زنده، زندگی ئی نیست که هنوز عقلائی نگشته است؟»
·
(تئودور
لسینگ، «معنابخشی به بی معناها»، ص 163، 1919)
2
·
«تبهکاری کلیه انسان های مولد اما
این است که در کار خویش به جای خودنمائی به خودزائی مبادرت می ورزند.
3
·
کلیه این فرم ها، کارها و خواست ها
تنها به برترسازی خویش نسبت به طبیعت منجر می شوند و بیش از آن از خود می سازند که
خون زنده در اختیار آدمی قرار داده است.»
·
(تئودور
لسینگ، «انسان و چیزهای تغییرناپذیر»، ص 196، 1923)
4
خوزه اورتگا گاسه
(«قیام توده ها»، 1931)
خوزه اورتگا گاسه (1883 ـ 1955)
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
1
·
«حقیقت امری وجود دارد که زندگی همگانی
در اروپا را در حال حاضر ـ چه بلحاظ خوب و چه بلحاظ بد ـ تعیین می کند و آن عبارت است از ارتقای توده ها
به مقام اجتماعی تام و تمام.
2
·
اما از آنجا که توده ها بنا بر
ماهیت خویش نمی توانند هستی (اجتماعی) خود را هدایت کنند، اجازه حکومت بر همبود را
هم ندارند و عاجزتر از آنند که بتوانند حکومت کنند، می توان گفت که اروپا امروزه
دچار بحران سنگینی است، بحرانی که می تواند فراتر از خلق ها، ملل و فرهنگ ها باشد.
3
·
بحرانی از این دست، بیش از یک بار
در تاریخ بروز کرده است.
4
·
علائم و عواقب این بحران معلوم
همگان است و آن عبارت است از قیام توده ها.
5
·
مسئله بلشویک بودن و یا نبودن
نیست.
·
من قصد مرافعه بر سر مرام و مسلک
ندارم.
6
·
آنچه که غیرقابل فهم و ناسازگار با
زمان است، این است که از سال 1917 به این ور، هر کمونیست نسخه ای برای انقلاب می
پیچد، انقلابی که به همان سان باید صورت گیرد که انقلابات پیشین صورت گرفته اند و
از ضعف ها و اشتباهات انقلابات قبلی حتی ذره ای کم نشده است.
7
·
به همین دلیل جریاناتی که در روسیه
رخ داده اند، بلحاظ تاریخی اهمیتی ندارند.
8
·
به همین دلیل، انقلابات را نمی
توان آغازی نو برای حیات بشری محسوب داشت.
9
·
ما از دیرباز با تکرار یکنواخت
کلیه انقلابات سر و کار داریم، با یاوه کامل انقلاب سر و کار داریم.
10
·
بنظر من بر هر آنچه که امروز
ظفرنمون جلوه می کند، آنارشیسمی چسبیده است.
11
·
برای اینکه امروز فقط توده ای ها
پیروز می شوند و فقط گرایشاتی می توانند
به پیروزی چشمگیر دست یابند که آغازگاه توده ای داشته باشند و مهر بدویت (عقب ماندگی) توده ای بر پیشانی
شان خورده باشد.»
·
(خوزه اورتگا گاسه، «قیام توده ها»، ث 7، 67، 1956)
5
لودویگ کلاگس
(«خرد اندیشنده به مثابه دشمن روح» 1929 ـ 1933)
لودویگ کلاگس (1872 ـ 1956)
نماینده فلسفه حیات و ویتالیسم در آلمان
روان شناس و گرافولوژیست
از فلاسفه بورژوائی واپسین
1
·
ماهیت روند به اصطلاح «تاریخی»
بشریت (که پیشرفت هم نامیده می شود)، عبارت است از مبارزه پیش رونده موفقیت آمیز
خرد اندیشنده بر ضد حیات، مبارزه ای که پایان منطقی اش قابل پیش بینی است و آن
عبارت است از نابودی حیات.»
·
(لودویگ
کلاگس، «خرد اندیشنده به مثابه دشمن روح»، جلد 1، ص 69، 1929)
2
·
«این اما سرنوشت متناقض تملک از هر
نوع است و یا حتی بیشتر از آن، سرنوشت هر کرد و کاری است که انجام کار را از طریق
به بند کشیدن کار انجام شده، ارتقا می بخشد (بهتر می سازد.)»
·
(لودویگ
کلاگس، «خرد اندیشنده به مثابه دشمن روح»، جلد 1، ص 451، 1929)
6
کارل یاسپرس
(«وضع روحی زمان»، 1931)
کارل یاسپرس (1883 ـ 1969)
روانکاو و فیلسوف آلمانی
نماینده فلسفه حیات که با اگزیستانسیالیسم سارتر تفاوت های
جدی داشت.
موضوعات آثار فلسفی او فلسفه مذهب و فلسفه روشنفکرانه
بودند.
1
·
«مسئله، اغلب این است که قانون
مبهم سیر بی رحمانه سرگذشت بشری چیست؟
2
·
مسئله آیا این نیست که محتوای هر
چیزی که روزی بدان داده شده بود، اندک اندک می پوسد؟»
·
(کارل
یاسپرس، «وضع روحی زمان»، ص 184، 1932)
3
·
«از آنجا که سیر یاد شده مبهم و
ناروشن است، از آنجا که بهترین تلاش ها تا کنون ناکام مانده اند و باز هم می
توانند ناکام بمانند، بنابرین، هر نقشه و هر عمل در رابطه با آینده دور محکوم به شکست
است.»
·
(کارل
یاسپرس، «وضع روحی زمان»، ص 184، 1932)
4
(«مقدمه ای بر فلسفه»، 1950)
·
«سیر تاریخ یا شبیه غلطکی است که
کسی نمی تواند از حرکت آن جلوگیری کند و یا شبیه معنائی است که تا بی نهایت قابل
تعبیر و تفسیر است.
·
معنائی که اگر ما بدان دل ببندیم،
هرگز از آن سر در نمی آوریم.»
·
(کارل
یاسپرس، «مقدمه ای بر فلسفه»، ص 102،1965)
5
·
«انسان بر طبیعت تسلط پیدا می کند
تا آن را به خدمت گیرد.
·
اما در تسلط بر طبیعت، بی حساب و
کتاب بودن طبیعت دست نخورده می ماند و لذا انسان در معرض خطر مدام و بعد، در معرض
ناکامی و شکست بطور کلی قرار می گیرد.
6
·
طبیعت رام و اهلی گشته قابل
اعتماد، مورد خاصی است در چارچوب بی اعتمادی بطور کلی.»
·
(کارل
یاسپرس، «مقدمه ای بر فلسفه»، ص 21،1965)
7
مارتین هایدگر
(«وجود و زمان»، 1927)
مارتین هایدگر (1889 ـ 1976)
فیلسوف آلمانی در سنت فنومنولوژی هاسرل، فلسفه حیات ویلهلم
دیلتی، اگزیستانسیالیسم کیرکگارد
منتقد فلسفه غرب و توسعه درک جدیدی از انسان و جهان
از ایدئولوگ های سینه چاک فاشیسم آلمان
1
·
«انسان ـ کم و بیش ـ «اتم» مهمی
است در لا به لای چرخ تاریخ جهان و بازیچه ای است در دست شرایط و حوادث.»
·
(مارتین
هایدگر، «وجود و زمان»، ص 382، 1967)
2
(«بی اعتنائی»، 1960)
·
«قوائی که در فرم ماشین آلات و
تأسیسات فنی انسان ها را همه جا و همیشه مورد استفاده قرار می دهند، به بند می
کشند، پیش می رانند و تحت فشار قرار می دهند، دیری است که از حیطه اراده و قدرت
تصمیمگیری انسان ها پا فراتر نهاده اند.
·
برای اینکه این قوا مصنوع بشر
نیستند.»
·
(مارتین
هایدگر، «بی اعتنائی»، ص 21، 1950)
3
·
«بدین طریق، در کلیه جریانات فنی،
معنائی حکومت می کند که تعیین کننده کرد و کار انسان ها ست.
·
معنائی که انسان ها کشف نکرده اند.
·
معنائی که انسان ها نساخته اند.
4
·
ما نمی دانیم که حاکمیت روز افزون
فن اتم چه حیله وحشتناکی در سر دارد.
·
معنای جهان فنی، خود را از نظرها
پنهان می دارد.»
·
(مارتین
هایدگر، «بی اعتنائی»، ص 25، 1950)
8
رودولف کارناپ
(«مسئله واره ها در فلسفه»، 1928 )
رودولف کارناپ (1891 ـ 1970)
فیلسوف و از نمایندگان امپیریسم منطقی (نئوپوزیتیویسم)
از فلاسفه بورژوائی واپسین
·
«علم راجع به مسئله واقعیت نه می تواند
موضع تأییدی اتخاذ کند و نه موضع تکذیبی.
·
برای اینکه مسئله واقعیت بی معنی
است.»
·
(رودولف
کارناپ، «مسئله واره ها در فلسفه»، ص 61، 1966 )
9
لودویگ ویتگن اشتاین
(«بررسی منطقی ـ فلسفی»، 1922)
لودویگ ویتگن اشتاین (1889 ـ 1951)
فیلسوف و از مراجع پوزیتیویسم منطقی و فلسفه تحلیلی زبان
از فلاسفه بورژوائی واپسین
1
·
«ما فکر می کنیم، زمانی که کلیه مسائل علمی
ممکنه حل شده اند، به مسئله حیات ما، حتی اشاره ای نشده است.
·
بدین طریق، دیگر مسئله ای باقی نمی
ماند.
·
و پاسخ همین است.
2
·
البته مسائلی وجود دارند که غیر
قابل بیان اند.
·
این حاکی از آن است که مسائل
عرفانی اند.
3
·
متد فلسفی درست، در واقع اولا
عبارت است از هیچ نگفتن.
·
(به
قول عرفا، خاموشی. مترجم)
·
هر آنچه که قابل بیان است، جملات
علوم طبیعی است که ربطی به فلسفه ندارند.
4
·
ثانیا همیشه، وقتی که کسی راجع به
چیزی متافیزیکی داد سخن سر می دهد، باید به او اثبات کرد که علائم معینی در جملات
او وجود دارند که بی معنی اند.
·
(نئوپوزیتیویسم
مفاهیم فلسفی را به شیوه دلبخواه جدیدی تعریف می کند.
·
مفهوم «متافیزیکی» یکی
از آنها ست.
·
در قاموس نئوپوزیتیویسم،
هر ادعائی که بطور «تجربی» قابل آزمون نباشد، متافیزیکی
نامیده می شود.
·
بدین طریق، بر پیشانی
مثلا مسئله اساسی فلسفه مهر
متافیزیکی زده می شود، تحقیر می شود، مسئله واره تلقی و حذف می شود. مترجم)
5
·
این متد فلسفی برای کس دیگر رضایت
بخش نیست.
·
چنین کسی ملتفت نمی شود که ما قصد
فلسفه آموزی به او داریم.
·
این متد اما تنها متدی است که رد
خور ندارد و مطلقا درست است.»
·
(لودویگ
ویتگن شتاین، «بررسی منطقی ـ فلسفی»، ص 114، 1966)
5
(«راجع به یقین»، 1964)
·
«آدم ها مدعی اند که پادشاهی می
تواند باران بباراند.
·
ما می گوییم که این ادعا با دانش
تجربی در تضاد است.
·
امروز ادعا می کنند که هواپیما،
رادیو و غیره وسایل نزدیکی ملل و وسایل اشاعه فرهنگ اند.»
·
(لودویگ ویتگنشتاین، «راجع به
یقین»، ص 42، 1970)
10
کارل پوپر
(«جامعه باز و دشمنان آن»، 1944)
کارل پوپر (1902 ـ 1994)
فیلسوف اطریشی ـ انگلیسی
در پیوند با محفل وین (اشلیک، کارناپ و نویرات)
مبلغ تئوری «جامعه باز»
زمینه کار:
تئوری شناخت
علمتئوری
فلسفه اجتماعی
فلسفه تاریخ
فلسفه سیاسی
راسیونالیسم انتقادی
1
·
«چیزی به نام تاریخ بشریت وجود
ندارد.
·
آنچه که وجود دارد، تعداد نامحدودی
از تواریخ است که به همه جنبه های ممکنه حیات انسانی مربوط می شوند.»
·
(کارل
پوپر، «پیامبران دروغین، هگل، مارکس و پیروان شان»، ص 334، 1958)
2
(«ذلت هیستوریسم (تاریخگرائی)»، 1957)
·
«تصور اینکه توالی مشخص حوادثی را
بتوان بنا بر قانونی و یا بنا بر سیستم معینی از قوانین توصیف کرد و یا توضیح داد،
تصوری غلط و نادرست است.
·
نه قوانین توالی چیزها وجود دارند
ونه قوانین توسعه و تکامل چیزها.»
·
(کارل
پوپر، «ذلت هیستوریسم (تاریخگرائی)»، ص 92، 1974)
3
(«راسیونالیسم انتقادی ـ گفتگوئی با کارل پوپر»، 1971)
·
«در تاریخ طولانی فلسفه، نظرات فلسفی
ئی وجود دارند که من از بابت آنها شرمنده ام.
·
در حالیکه می شد به آنها مفتخر
بود.»
·
(کارل
پوپر، «راسیونالیسم انتقادی ـ گفتگوئی با کارل پوپر»، ص 56، 1975)
4
(«اوتوپی و خشونت»، 1948)
·
«من اعتراف می کنم که راسیونالیسم (عقلگرائی)
خود را نمی توانم بطور راسیونال (با توسل
به عقل) اثبات کنم.
·
راسیونالیسم من مستقل و غیر وابسته
نیست.
·
راسیونالیسم من بر یک ایمان ایراسیونال
بر موضعگیری راسیونال مبتنی است.»
·
(کارل
پوپر، «راسیونالیسم انتقادی و سوسیال ـ دموکراسی. اوتوپی و خشونت »، ص 306، 1948)
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر