تحلیلی
از شین میم شین
1
به قعر شب سفری می کنیم، در تابوت
هوا بد است
تنفس شدید
جنبش کم
و بوی سوختگی، بوی آتشی خاموش
و شیهه های سمندی که دور می گردد.
میان پچ پچ اوراد و الوداع و امان
نشسته شهر زبان بسته ـ باز ـ در تب سرد
و
راه بسته نماید ز رخنه تابوت
1
·
سخن از سفری است:
·
سفری شگفت، نه بر زین سمند.
·
سمند ـ بی سوار و شیهه کشان ـ دور می گردد.
·
سفر در تابوت صورت می
گیرد.
2
·
سفر زنده ای مرده در تابوت.
·
زنده ی مرده ای که می اندیشد، می شنود، می بیند، می بوید.
3
·
سفر مرده ی زنده ای در تابوت که به هوا برای تنفس نیاز
مبرم دارد و هوا بد است و بوی آتش کشته و خون و سوختگی دارد.
4
·
سفر از میدانی است، که زیر سم اسبان دشمن است و دشمن از
پا افتادگان را در میان «پچ پچ اوراد و الوداع و امان»،
ضمن سرکوب و ضرب و شتم به اسارت می گیرد.
5
·
جهان ـ تنها ـ از رخنه ی تابوت
دیده می شود.
·
به همین دلیل، امید کم است و راه بسته، شهر لال و الکن و
زبان بسته!
6
·
مقصد سفر در تابوت، قهقرا
و قعر شب است.
·
سفر در تابوت به اعماق ظلمانی شب است.
2
به قعر شب سفری می کنیم، با کندی
چه می کنیم ؟
کجاییم ؟
شهر مأمن کو ؟
شهاب شب زده ای در مدار تاریکی
هجوم از چپ و از راست، دام در هر راه
عبوروحشت ماهی در آب های سیاه
1
·
سفر کند است و مرده ی زنده از چند و چون کردوکار خویش و
از کجائی بود خویش بی خبر است.
·
سفر در تابوت جز این هم نمی تواند باشد.
2
·
از شهر مأمن، از امنیت و سلامت و امان خبری نیست:
·
شهاب شبزده ای در مدار تاریکی سقوط می کند تا فرو بمیرد.
3
·
هجوم از چهارسو و دام در
هر راه، شرایط گذار ماهی وحشت زده ای را در آب های سیاه به خاطر خسته خطور می دهد.
·
اوضاع از این قرار است.
3
بگو به دوست :
ـ اگر حال ما بپرسد دوست ـ
«نمی کشند کسی را، نمی زنند به دار
دگر به جوخه آتش نمی دهند طعام
نمی زنند کسی را به سینه، غنچه خون
شهید در وطن ما کبود می میرد!»
1
·
مرده ی زنده که در تابوت به قعر و قهقرای شب سفر می کند،
پیامی دارد.
2
·
پیامی برای دوست، برای
دوستی که دوستی اش پس از شکست، خود سؤال بزرگی
است.
3
·
برای دوستی که چه بسا، حالی از او نخواهد پرسید.
·
اما محتوای پیام
مرده ی زنده از چه قرار است؟
4
·
پیام در واقع، گزارشی است از طرز رفتار خصم.
·
گزارشی است از دگرگشت طرز رفتار خصم با سپاه مغلوب:
الف
·
اکنون دیگر کسی را نمی کشند، به دارش نمی زنند.
ب
·
اکنون دیگر کسی را به تیرک تیرباران نمی بندند، آبش ـ
حتی ـ نمی دهند، به رگبارش نمی بندند، تا بر سینه اش غنچه گل خون بشکفد.
ت
·
شهید اکنون از سوی هموطن بی وطن ـ در وطن ـ زیر زجر و
شکنجه و آزار، کبود می میرد.
5
·
چرا که دیگر دادگاه و قانون و پرس و جوئی ـ حتی ـ در کار
نیست.
6
·
چرا که دیگر جامعه ای ـ حتی ـ در کار
نیست.
7
·
چرا که در وطن، انتقام کور و کینه کور
حکمران همه میدان ها ست.
8
·
این نهایت سقوط جامعه ای به قعر و قهقرای بربریت
است.
·
چرا که شیوه رفتار با مخالف، آئینه ماهیت
و شخصیت هر کس و هر رژیم و نظامی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر