۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

جهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (44)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
تحلیلی از شین میم شین

عصیان بندگی
(1337)

ای بسا شب ها که در خواب من آمد او
چشم هایش چشمه های اشک و خون بودند

سخت می نالید، می دیدم که بر لب هاش
ناله هایش خالی از رنگ فسون بودند

شرمگین ز این نام ننگ آلوده ی رسوا
گوشه ای می جست تا از خود رها گردد

پیکرش رنگ پلیدی بود و او گریان
قدرتی می خواست تا از خود جدا گردد

·        معنی تحت اللفظی:
·        ابلیس شب های متوالی به خواب من می آمد:
·        می گریست.
·        ناله می کرد و ناله هایش بی ریا بود.
·        از نام ننگ آور خود شرم داشت.
·        به دنبال کنجی بود تا خود را از دست خود رها کند.
·        پیکرش رنگ ناپاکی داشت و او به دنبال نیروئی می گشت تا از خویشتن خویش جدا شود.

·        فروغ در این بند شعر تمام ساز و برگ لازم را برای تطهیر ابلیس فراهم می آورد.

1
ای بسا شب ها که در خواب من آمد او
چشم هایش چشمه های اشک و خون بودند
 
·        ابلیس در این بیت شعر به مقام موجودی عاطفه مند و احساس مند ارتقا داه می شود، موجود حساسی که چشم هایش یادآور چشمه های اشک و خون اند.
·        می توان گفت، که فروغ ابلیس را  ابلیسیت زدائی می کند.
·        خصائل و صفات پسندیده جدیدی اختراع می کند و به ابلیس نسبت می دهد.
·        خرافه دیرمان ابلیس بدین طریق به قلم شاعری در قرن بیستم نه نفی، نه نقد، بلکه حفظ می شود و به نحوی از انحاء هومانیزه (انسانی) می شود.
·        بدین طریق مظهر شر دوئالیستی مطلق دیرین به صفات و خصائل هومانیستی مزین می شود.
·        بعدها شاعری دیگر در دیار فروغ احتمالا همین کار را با ضحاک خواهد کرد.
·        این کرد و کارها را می توان باز تعریف خرافه ها و اساطیر به نیات دیگر نامید.
·        نیاتی که باید کشف، ریشه یابی و افشا شوند.

2
سخت می نالید، می دیدم که بر لب هاش
ناله هایش خالی از رنگ فسون بودند

·        فروغ در این بیت شعر، حتی فونکسیون اصلی ابلیس را، یعنی رنگ عوض کردن مدام و عوامفریبی را با صداقت و صمیمیت و بی ریائی تعویض می کند.
·        آن سان که ابلیس به مقام موجودی قابل اعتماد و مظهر حقیقت  و صداقت ارتقا می یابد.
·        فروغ شاید خودش نداند که بر سر افکار بی دفاع عمومی چه بلائی می آورد.

3
شرمگین ز این نام ننگ آلوده ی رسوا
گوشه ای می جست تا از خود رها گردد

·        ابلیس در این بیت، سلب هویت و ماهیت می شود.
·        به عبارت دیگر ماهیت و هویت دیگری به ابلیس نسبت داده می شود:
·        مظهر مطلق شر بدین طریق به موجودی تحریف می شود که میان نمود و بودش، میان نام و ماهیتش دره ای عمیق دهن باز کرده است:
·        ابلیس از نام رسوای ننگ آور خویش بیزار است و به دنبال گوشه انزوا و عزلت می گردد تا بغض دیرین خود را به هق هق گریه ای از ته دل بگشاید، نام مناسب با ماهیت خویش برای خود برگزیند و از طلسم الهی رها شود.

4
پیکرش رنگ پلیدی بود و او گریان
قدرتی می خواست تا از خود جدا گردد

·        خود فروغ با این بیت، دچار تناقض عجیبی می گردد:
·        ابلیسی که در ابیات دیگر مظهر زیبائی و لذات زندگی بود و قدرت استحاله خویش به هر چیز زیبا و فریبا را داشت، اکنون در قالب کلیسائی ـ قرون وسطائی اش تصور و تصویر می شود:
·        پیکری برنگ ناپاکی.
·        چه کسی فریب موجودی را خواهد خورد که پیکری لجن آلود دارد!
·        ابلیس اما از ظاهر پلید خویش در رنج است و به دبنال قدرتی می گردد تا رنگ عوض کند.
·        خواننده اندک اندک دلش به ابلیس می سوزد و بیشک به وضع و حال او می گرید.
·        چون ترحم انگیزتر از ابلیس کسی را نمی توان پیدا کرد.

ای بسا شب ها که با من گفتگو می کرد
گوش من گویی هنوز از ناله لبریز است:

 شیطان :
«تف بر این هستی، بر این هستی دردآلود
تف بر این هستی که این سان نفرت انگیز است

·        معنی تحت اللفظی:
·        ابلیس اغلب شب ها با من به گفتگو می نشست و گوش من هنوز از ضجه های او پر است.
·        می گفت:
·        تف بر این هستی دردآلود و نفرت انگیز!

·        ابلیس در این بیت از سوئی سلب سوبژکتیویته (فاعلیت) می شود و به آلت دست بی اراده ای تنزل می یابد.
·        به درجه مأموری معذور!

·        فروغ بدین طریق ابلیس را به مثابه موجودی مطلقا بی اراده، ستمدیده و مظلوم  نمودار می سازد.

·        در جهان بینی فروغ فاتالیسم (سرنوشتگرائی) ژرفی نعره می کشد:
·        مشیت الهی همان و تبدیل هر چیز و هر کس به هر چیز و  هر کس معینی همان!
·        سلب مسئولیت و سوبژکت وارگی از هر چیز و هر کس!
·        فروغ در این زمینه دست کمی از عقب مانده ترین افراد مذهبی ندارد.  

خالق من او و او هر دم به گوش خلق
از چه می گوید، چنان بودم، چنین باشم

من اگر شیطان مکارم، گناهم چیست؟
او نمی خواهد که من چیزی جز این باشم

·        معنی تحت اللفظی:
·        خدا خالق من است و تصمیمگیر چنینی و چنانی من.
·        من اگر ابلیس عوامفریبی ام، تقصیر خودم نیست.
·        تقصیر خدا ست که می خواهد ابلیس باشم.

1

 
·        جهان بینی فاتالیستی فروغ اکنون واضح تر و هراس انگیزتر جلوه گر می شود.

·        بدین طریق، هیچکس و هیچ چیز مسئول چنینی و چنانی خویش تلقی نمی شود:
·        در جهان بینی فروغ همه چیز خمیر واره تصور و تصویر می شود:

·        نخبه ای به نام خدا از خمیر هر چیز و هر کس هر چیز و هر کس دلبخواهی خود را پدید می آورد و به حال خود رها می کند:
·        یکی را آن می دهد و دیگری را این.
·        یکی را آن می کند و دیگری را این.

2

·        فروغ ظاهرا از دیالک تیک نمود و بود، پدیده و ماهیت بکلی بی خبر بوده است.

·        هر پدیده نه به دلیل اراده خدایان، بلکه به دلیل ماهیت عینی خویش چنین و یا چنان می شود.

·        ماهیت انسان ها در شبکه مناسبات تولیدی جامعه تشکیل می شود و در نمود معینی خودنمائی می کند.
·        افراد ستمگر و عوامفریب و قلدر نه به اراده خدایان آسمانی و زمینی، بلکه بنا بر پایگاه، خاستگاه و ماهیت طبقاتی خویش مظهر شر می گردند.

·        اگر همین ابلیس واره ها تحول ماهوی پیدا کنند، مثلا سلب مالکیت خصوصی شوند و پایگاه طبقاتی و ایدئولوژیکی خود را از دست دهند، رفته رفته تربیت و عوض می شوند.
·        قساوت و خونریزی و بی رحمی و استثمار و ستم بر پیشانی کسی نوشته نشده است.
·        صفات ابلیسی انسان ها در جهنم جامعه طبقاتی تشکیل می شوند، نه در رحم مادر و نه در عالم ماورای اجتماعی و ماورای طبیعی.
·        هر موجودی در دیالک تیک جبر و اختیار زندگی و عمل می کند و لذا باید نسبت به کرد و کار خویش مسئول و پاسخگو باشد.

·        مأمور معذور یاوه ای بیش نیست.

·        برای اینکه انسان نه ماشین متشکل از پیچ و مهره بی رگ و بی حس و بی عصب و بی عاطفه و بی اندیشه، بلکه موجودی اندیشنده است و هر کرد و کارش از کله می گذرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر