فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
پرسش
·
سلام ماهی ها، سلام ماهی ها
·
سلام قرمزها، سبز ها، طلایی ها
·
به من بگویید:
·
«آیا در آن اتاق بلور
·
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
·
و مثل آخر شب های شهر، بسته و خلوت،
·
صدای نی لبکی را شنیده اید
·
که از دیار پری های ترس و تنهایی
·
به سوی اعتماد آجری خوابگاه ها
·
و لای لای کوکی ساعت ها
·
و هسته های شیشه ای نور پیش می آید؟
·
و همچنان که پیش می آید
·
ستاره های اکلیلی از آسمان به خاک می افتند
·
و قلب های کوچک بازیگوش
·
از حس گریه می ترکند؟»
·
دیوارهای مرز
·
اکنون دوباره در شب خاموش
·
قد می کشند همچو گیاهان
·
دیوارهای حایل، دیوارهای مرز
·
تا پاسدار مزرعه ی عشق من شوند
اکلیل
گردی است براق
به رنگ های طلایی، نقره ای،
سبز و غیره
·
اکنون دوباره همهمه های پلید شهر
·
چون گله مشوش (نامنظم) ماهی ها
·
از ظلمت کرانه ی من کوچ می کنند
·
اکنون دوباره پنجره ها، خود را
·
در لذت تماس با عطرهای پراکنده باز می یابند
·
اکنون درخت ها همه در باغ خفته پوست می اندازند
·
و خاک با هزاران منفذ
·
ذرات گیج ماه را به درون می کشد
·
اکنون، نزدیکتر بیا
·
و گوش کن
·
به ضربه های مضطرب عشق
·
که پخش می شود
·
چون تام تام طبل سیاهان
·
در های وهوی قبیله اندام های من
·
من حس می کنم
·
من می دانم
·
که لحظه ی نماز، کدامین لحظه است
·
اکنون ستاره ها همه با هم
·
همخوابه می شوند
·
من در پناه شب
·
از انتهای هر چه نسیم است، می وزم
·
من در پناه شب
·
دیوانه وار فرو می ریزم
·
با گیسوان سنگینم در دست های تو
·
و هدیه می کنم به تو گل های استوایی این گرمسیر سبز جوان
را
·
با من بیا
·
با من به آن ستاره بیا
·
نه آن ستاره ای که هزاران هزار سال
·
از انجماد خاک و مقیاس های پوچ زمین دور است
·
و هیچ کس در آنجا از روشنی نمی ترسد
·
من در جزیره های شناور به روی آب، نفس می کشم
·
من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم
·
که از تراکم اندیشه های پست، تهی باشد
·
با من رجوع کن
·
با من رجوع کن
·
به ابتدای جسم
·
به مرکز معطر یک نطفه
·
به لحظه ای که از تو آفریده شدم
·
با من رجوع کن
·
من ناتمام مانده ام از تو
·
اکنون کبوتران
·
در قله های پستان هایم
·
پرواز می کنند
·
اکنون میان پیله لب هایم
·
پروانه های بوسه در اندیشه گریز فرو رفته اند
·
اکنون
·
محراب جسم من
·
آماده عبادت عشق است
·
با من رجوع کن
·
من ناتوانم از گفتن
·
زیرا که دوستت می دارم
·
زیرا که «دوستت می دارم» حرفی است
·
که از جهان بیهدگی ها
·
و کهنه ها و مکرر ها می آید
·
با من رجوع کن
·
من ناتوان از گفتن
·
بگذار در پناه شب از ماه بار بردارم
·
بگذار پر شوم
·
از قطره های کوچک باران
·
از قلب های رشد نکرده
·
از حجم کودکان به دنیا نیامده
·
بگذار پر شوم
·
شاید که عشق من
·
گهواره تولد عیسای دیگری باشد.
پایان
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر