تحلیلی از
شین میم شین
ستودن نداند
کس او را چو هست
میان بندگی را
ببایدت بست
·
معنی تحت اللفظی:
·
کسی قادر به تعریف
خدا نیست.
·
تنها کاری که می
توان کرد، سر سپردگی به او ست.
1
·
خدای فردوسی هم
بسان خدای تئولوژی (فقه) تعریف ناپذیر می ماند.
·
فردوسی دلیل این
تعریف ناپذیری خدا را هم توضیح می دهد:
2
خرد را و جان
را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ
سخته کی گنجد اوی
·
معنی تحت اللفظی:
·
سنجنده ی جان و
خرد، خدا ست.
·
به همین دلیل در اندیشه
سخته (جان و خرد) نمی گنجد.
3
·
تئولوژی در این
زمینه استدلال دیگری دارد:
·
در قاموس تئولوژی
معلول قادر به شناخت علت خویش نیست.
·
میز و صندلی قادر
به شناخت نجار نیستند.
·
تئولوژی بدین
طریق، بشریت را چیز واره تلقی می کند.
·
یعنی سلب آدمیت
می کند.
·
به زبان فلسفی،
سلب سوبژکتیویته می کند.
·
بشریت اوبژکت واره
می شود، چیز واره می شود و چه بسا حتی ناچیز واره و جماد واره می شود.
4
خرد را و جان
را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ
سخته کی گنجد اوی
·
استدلال فردوسی این
است که جان و خرد قادر به شناخت خداوند
جان و خرد نیست.
·
یعنی کلیت جان و
خرد در اختیار خدا ست.
·
به همین دلیل
مملوک قادر به تعریف مالک نیست.
·
شناخت افزار قادر
به شناخت صاحب خویش نیست.
·
اوبژکت شناخت قادر
به شناخت سوبژکت شناخت نیست.
·
سخته (سنجیده شده)
قادر به شناخت سنجنده نیست.
5
بدین آلت رأی
و جان و زبان
ستود آفریننده
را کی توان
·
معنی تحت اللفظی:
·
با ساز و برگ
اندیشه و دانش و زبان نمی توان آفریننده را شناخت.
·
فردوسی بدین طریق،
شناخت افزار را محدود به شناخت گوهران (عناصر اولیه، خاک و آب و آتش و هوا و
امثالهم) می داند.
·
بنظر او فقط چیزها،
پدیده ها، سیستم ها و روندهای مادی قابل شناخت اند و نه روحی و روانی و فکری.
6
به هستی اش
باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار
یکسو شوی
·
معنی تحت اللفظی:
·
به وجود خدا باید
اعتراف کنی و از یاوه گوئی پرهیز ورزی.
·
فردوسی ملتفت
نیست که همین چیزها که خود او راجع به خدا می گوید، خود دال بر درجه معینی از شناخت
خدا ست.
·
اعلام اینکه خدا،
«خداوند جان و خرد است»، خود تعریفی از خدا ست.
·
«گفتار بیکار» نیست.
·
فردوسی رهنمود
خود را خود پیشاپیش زیر پا نهاده است و خدا را تعریف کرده است.
7
·
بشریت میلیون ها سال
قبل عالم جمادات را یعنی ناچیز وارگی را و
حتی چیز وارگی را ترک گفته و دیگر نمی تواند هر آنچه را که در دید رس خویش دارد،
مورد تأمل قرار ندهد.
·
بشریت چاره ای جز
شناخت واقعیت عینی در فرم های مختلف و متنوعش ندارد.
·
چون غفلتی کوچک
به مرگ دیر و یا زود او منجر می شود.
·
برای بشریت، شناخت
چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی از همه نوع، پیش شرط بقا ست.
·
بشریت بر خلاف جانوران
قادر به صرفنظر از شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی نیست.
·
چون بشریت دیری
است که بخش عمده ساز و برگ معرفتی ـ غریزی
جانوران را از دست داده است.
·
خر بندرت مسموم
می شود.
·
بنی آدم اما چه بسا
با تغذیه از نباتات و قارچ های مختلف مسموم می شود و حتی می میرد.
8
پرستنده باشی
و جوینده راه
به ژرفی به
فرمانش کردن نگاه
·
معنی تحت اللفظی:
·
بشریت باید
خداپرست و راهجو باشد و فرامین الهی را مورد تأمل و تعمق قرار دهد.
·
در این بیت، فلسفه
فردوسی از تئولوژی متمایز می گردد:
·
اطاعت کورکورانه
و تسلیم محض در برابر خدای نظامات برده داری و فئودالی، جای خود را به راهجویی و
ژرف اندیشی در زمینه فرامین خدای فردوسی می دهد.
·
فردوسی سوبژکتیویته
را که از در بدر رانده، از پنجره وارد خانه می کند.
·
در فلسفه حکیم
طوس از تسلیم و اطاعت کورکورانه خبری نیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر