احمد
عاشورپور
(۱۲۹۶
- ۱۳۸۶)
خسرو باقری
(1337)
تحلیلی از شین میم شین
احمد
عاشورپور
در 18 بهمن 1386 (؟)
در
غازيان بندر انزلي،
در
خانواده اي با ريشه و تبار دهقاني به دنيا آمد.
1
·
احمد عاشورپور در سال 1386 وفات
یافته و نه تولد.
·
او در سال 1296 تولد یافته است.
·
دلیل عوضی گرفتن سال مرگ با سال
تولد و اشتباهات دیگر در این نوشته خسرو باقری احتمالا ناشی از پرواز او بر بال
های شور و شوق و هیجان و عاطفه و احساس است.
·
به قول علی خاوری «قلب گرم و شعله ور»
در کار است و نه «مغز سرد و اندیشنده»
·
(نقل به مضمون)
2
در
خانواده اي با ريشه و تبار دهقاني به دنيا آمد.
·
منظور از مفهوم «خانواده ای با
ریشه و تبار دهقانی» چیست؟
·
اگر مائو چنین «تحلیلی» از دهقانان
را بشنود، دود از کله اش بلند می شود:
·
دهقانان را هم بلشویک ها و هم کمونیست
های جمهوری خلق چین، معمولا به سه قشر طبقه بندی می کردند:
الف
·
دهقانان تهیدست و یا فقیر که نان
سفره خود را با نیروی بازوی خویش در می آورند.
·
یا از طریق اجاره زمین و کشت خانوادگی
آن و یا از طریق فروش نیروی کار خود به دهقانان میانه حال و مرفه روزگار می
گذرانند.
·
این قشر از دهقانان را می توان پرولتاریای
ده محسوب شود که مهم ترین متحد طبقه کارگر است.
ب
·
دهقانان میانه حال که صاحب قطعه زمین
نسبتا کوچک و یا باغ و غیره اند و با خرده بورژوازی قابل مقایسه اند و موضع سیاسی
و پسیکولوژیکی مشابه به آن دارند.
·
به قول مائو با دیدن دهقانان مرفه،
آب حسرت از لب و ولچه شان جاری می شود و با دیدن پرولتاریای ده از تصور سقوط به
درجه ذلت بار آنان، دچار هراس می گردند.
·
این بخش از دهقانان روحیه ای
دوگانه دارند:
·
از سوئی ضد پرولتری اند و از سوی
دیگر ضد دهقانان مرفه.
·
بلشویک ها و کمونیست های جمهوری
خلق چین سعی داشته اند که این بخش از دهقانان را جلب کنند و از غلتیدن به دامن ضد
انقلابی دهقانان مرفه باز دارند.
ت
·
دهقانان مرفه و یا زمینداران بزرگ
که یا سابقه فئودالی ـ روحانی داشته اند و یا به ترفندی از میان دهقانان میانه حال
برخاسته است.
3
احمد
عاشورپور
در
خانواده اي با ريشه و تبار دهقاني به دنيا آمد.
·
از این فرمولبندی خسرو باقری می
توان نتیجه گرفت که احمد عاشورپور به دهقانان مرفه و یا حتی اشرافیت فئودال خانه
خراب شده تعلق داشته است.
·
و گرنه نمی توانست ریشه و شجره و تبار
کذائی داشته باشد.
·
ولی به فرمولبندی های خسرو باقری
نباید پر بها داد.
·
چون او احتمالا با قلب گرم «می
اندیشد» و نه با «مغز سرد.»
4
«خانواده
ي ما تشكيل شده بود از
پدر
و مادر و پدر بزرگ و مادربزرگ پدري ام
كه
با ما زندگي مي كردند.
نام
پدر بزرگم عاشورعلي بود، در واقع نام فاميلي ما
ـ «عاشورپور» ـ
برگرفته
از نام اوست.»
·
این نقل قولی از خود احمد عاشورپور
است.
·
این بدان معنی است که ریشه و شجره
و تباری در بین نبوده است.
·
چون زیر یک سقف زیستن اعضای
خانواده او نشانه داشتن ثروت و رفاه و املاک و مشتغلات نیست.
·
ضمنا نام فامیلی او نیز نام پدر
بزرگ او ست و نه اجدادش.
5
احمد
عاشورپور
دوران
تحصيلات ابتدايي را در غازيان می گذراند.
با
آن كه در غازيان مدرسه ي سه كلاسه اي به نام «سنايي» وجود داشته،
اما
پدرش او را به مكتب می فرستد.
6
«معلم
ما در مكتب، خانمي بود كه به ما
خواندن
قرآن و جزوه (فرازهائی از قرآن کریم) را
مي آموخت،
البته
اندكي روخواني فارسي هم ياد گرفتيم.
يك
سال به اين مكتب رفتم.»
7
از
خاطرات جالبم در آن يك سال،
سه خواهري بودند كه دختران رئيس كلانتري
يا
به قول آن موقع
كميسري
غازيان بودند.
در آن وقت من خيلي كوچك بودم،
اما خاطره ي جالبي از بزرگترين خواهر دارم.
او
هر وقت موقع وضو چادرش را زير گلو گره مي زد،
دو
تا چال بر گونههايش مي افتاد و من هر روز منتظر بودم
كه او برود و چادرش را زير گلو گره بزند
تا
من چال صورتش را ببينم.»
·
از این خاطره احمد عاشورپور می
توان به کاراکتر او تا حدودی پی برد:
·
جستجوی زیبائی های زندگی در ساده ترین،
ارزان ترین و پیش پا افتاده ترین چیزها.
·
·
این با روحیات فئودالی اصلا و ابدا
سازگار نیست.
8
سپس
پدر احمد عاشورپور،
او
را به مكتب آخوندي به نام «آميرزا» می فرستد.
«از
باغ بسيار بزرگي به نام « پيله علي باغ» مي گذشتم
تا
به مكتب برسم.
در
راه از كنار مدرسه ي سنايي رد ميشدم و كودكان را ميديدم
كه
در حياط مدرسه بازي مي كنند.
رفتار
آنها، برايم جالب بود
زيرا
برعكس آنها، ما در مكتب خانه مجبور بوديم
دو
زانو يا چهار زانو صاف بنشينيم.
بهانه
ي ما براي جست و خيز و بيرون آمدن،
تنها
دستشويي رفتن بود كه بتوانيم گريزي بزنيم.
در
ساعت نماز آميرزا شديداً سختگير مي شد
و
خيلي مواظب بود
كه
بچه ها شيطنت نكنند
و اگر كسي خطايي مرتكب مي شد او را با تركه،
كتك مي زد.
معمولاً در حال نماز خواندن صداي پاي آميرزا را
بركف چوبي « تلار» مي شنيديم و در دل مي گفتيم
كه
آميرزا دارد سراغ چه كسي مي رود.
يك بار در سجده بودم، صداي پاي آميرزا را شنيدم.
نمي
دانم آميرزا مرا با چه كسي اشتباه گرفت كه در همان حالت سجده مرا زد.
بعد
از آن پايم را توي يك كفش كردم كه ديگر به ملاخانه نمي روم
و
به اصرار از پدرم خواستم
كه
مرا به مدرسه بفرستد.»
9
« مدرسه
ي سيروس سه كلاس بيشتر نداشت.
بعد
به مدرسه ي شوروي ها كه به آن «اشكول» مي گفتند
و تا كلاس پنجم داشت، رفتم.
براي كلاس ششم مجبور بوديم
از
غازيان سوار قايق كه به آن لوتكا مي گفتند، بشويم و به انزلي برويم.
در
سال 1312 يعني در 16 سالگي،
من
كلاس ششم ابتدايي را در مدرسه ي «سعدي» انزلي تمام كردم
و
بعد به دبيرستان «فردوسي» رفتم. »
ادامه دارد.
همیشه ا کثرقشر محرومان جامعه رشد میکنند از هنر تا حد نوابغ ۰ .ریشه خانوادگی دراین میا ن نقشی با زی نمیکندآشور پور ازکدام نقطجغرافیا رشد کرد وآشور پور شد عقیده من این ست
پاسخحذف