· بی تو ماندم تا حسرت را
· دمسازی باشم
· تلخ و زهر آلوده یادی را
· آوازی باشم
· تا در گوش شب، مویم (بگریم، نوحه سر دهم)،
· گویم:
· «غم هستم
· خاموشی را همدم هستم.»
· باغی بودم،
· باغی با فرشی از گل،
· پر بار
· اینک خاکی هستم، خوار
· این را از تو دارم
· از «بی تو بودن»
· شهری بودم،
· شهری با ابری از نور
· پر شور
· اینک دشتی هستم، کور
· این را از تو دارم
· از «بی تو بودن»
باز روح
پرنده شکاری روح
پرنده شکاری روح
· بازِ روحم، پروازی داشت
· می پنداشت:
· «در باز است
· از خاک
· تا افلاک
· راهی نیست»
· هان ـ ای بینایان! ـ این آن باز (پرنده شکاری) است
· با چشمی بسته، پری بشکسته
· بی پروازی ـ حتی ـ از خاک
· بر خاک
· ـ نه تا افلاک ـ
· اینک غم هستم
· خاموشی را همدم هستم
· حسرت را دمسازم
· یادی از آوازم
· اینها را از تو دارم
· از «بی تو بودن»
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر