۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

سیری در جهان بینی حکیم ابوالقاسم فردوسی (13)


تحلیلی از 
شین میم شین

شاهنامه
بخش دوم
ستایش خرد
ادامه

خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم، که یارد شنود

·        معنی تحت اللفظی:
·        چه کسی قادر به تعریف خرد و جان است؟
·        اگر احیانا من تعریفی از خرد و جان ارائه دهم، چه کسی قادر به شنیدن تعریف من خواهد بود؟

·        حکیم طوس به سبب سطح نازل توسعه نیروهای مولده و بویژه به سبب سطح نازل توسعه انسان، علم و فن به مثابه عناصر اصلی نیروهای مولده، قادر به ارائه تعریفی از  مفاهیم جان و خرد نیست.
·        به همین دلیل هر دو را ایدئالیزه می کند، به عرش اعلی می برد.
·        آن سان که خدا را ترکیبی از آندو تصور و تصویر می کند.

حکیما، چو کس نیست، گفتن چه سود
از این پس، بگو کافرینش چه بود

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای حکیم، حالا که خرد و جان نه تعریف پذیر اند و نه کسی قادر به شنیدن تعریف تو ست، پس بگذر و به خلقت بپرداز.

·        بدین طریق هرچه قابل گفتن بوده، گفته شده است و اکنون مبحث جدیدی به نام آفرینش باز می شود:
·        نکته قابل توجه در این بیت حکیم طوس، حکیم نامیدن خویشتن است.
·        این از سویی نشانه خودشناسی و یا به عبارت دقیقتر، خود آگاهی حکیم طوس است و از سوی دیگر چرخشی فرمال، برای مخاطب قرار دادن خویشتن است:

تویی کرده‌ ی کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو کرده ی کردگار جهانی و قادر به دیدن چیزهای آشکار و نهانی.

·        این بیت حکیم طوس خیلی تأمل انگیز است:

1
تویی کرده‌ ی کردگار جهان

·        حکیم طوس در این مصراع، از سویی دیالک تیک علت و معلول را و از سوی دیگر دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت را به شکل دیالک تیک کردگار جهان و انسان بسط و تعمیم می دهد.
·        خدا به مثابه علت و سوبژکت و بشریت به مثابه معلول و اوبژکت مطرح می شود.
·        تا اینجا فرقی میان بینش حکیم طوس و تئولوژی نیست.
·        تفاوت در مصراع دوم پدیدار می گردد:

2
تویی کرده‌ ی کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان

·        در مصراع دوم دیالک تیک سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخت به شکل دیالک تیک بشریت و واقعیت (طبیعت، جامعه، جهان، تفکر)  بسط و تعمیم می یابد.
·        حکیم طوس لیاقت معرفتی بشریت را بی کمترین تردید برسمیت می شناسد.

3
 ببینی همی آشکار و نهان

·        آنچه سطحی، ساده و پیش پا افتاده جلوه می کند، پاسخ ماتریالیستی و مارکسیستی ـ لنینیستی به مسئله اساسی فلسفه در عرصه تئوری شناخت است.

4
·        در اینجا جهان بینی طبقه کارگر از جهان بینی همه طبقات اجتماعی غیر پرولتری متمایز می گردد.
·        حکیم عملا اسکپتیسیسم (تردیدگرایی) و اگنوستیسیسم (ندانمگرایی) خیام و سعدی و حافظ و علما و فلاسفه همه طبقات اجتماعی واپسین را به زباله دانی روانه می کند و هزار سال پیش در سنگر معرفتی ـ نظری پرولتاریا می ایستد.
·        این هنوز تمامت عظمت بینشی ـ معرفتی ـ نظری حکیم طوس نیست:

5
 ببینی همی آشکار و نهان

·        حکیم طوس بر قابل شناخت بودن همه چیزهای هستی ـ اعم از آشکار  و نهان، نمودین و ماهوی ـ تأکید می ورزد.
·        این بدان معنی است که حکیم طوس در عرصه تئوری شناخت،  تیزبین تر، مترقی تر و درست اندیش تر از فلاسفه بورژوائی آغازین از قبیل کانت و فیشته و غیره بوده است.
·        کانت بشریت را فقط قادر به شناخت پدیده ها (نمودها، ظواهر چیزها)  می دانست و نه قادر به شناخت «چیزهای درخود» (ماهیت، ذات، باطن چیزها)
·        بینش معرفتی ـ نظری حکیم مو به مو با بینش معرفتی ـ نظری فلاسفه مارکسیسم ـ لنینیسم انطباق دارد:
·        همه چیز هستی قابل شناخت است، چه چیزهای مرئی و ملموس و نمودین و چه چیزهای نامرئی و ناملموس و ماهی.
·        صحت نظر حکیم طوس امروزه عملا اثبات شده است:
·        بشریت وارد میکروقلمروهای واقعیت عینی شده است.

·        ذرات اتمی حتی قابل شناخت گشته اند.     

به گفتار دانندگان، راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی:

·        معنی تحت اللفظی:
·        راه خود را در زندگی بر اساس سخن دانشمندان، یعنی بر اساس علم و دانش جستجو کن.
·        جهان را بپیما و به همه بگو:

·        حکیم در این بیت، روش و رویه و رسم و روال زیست را تعیین می کند:
·        او راهجویی بر اساس دانش را توصیه می کند.

·        بدین طریق دانش را در برابر دین قرار می دهد:
·        گفتار دانندگان را در برابر آیات و احادیث و روایات و خرافات مذهبی قرار می دهد.

1
·        علم و دانش بدین طریق به چراغ مطمئنی برای پیدا کردن راه راست و رستگاری بدل می شود.
·        حکیم با این رهنمود به خواننده و شنونده شعر خود، با حکما، فضلا، فقها و شعرای نظامات بنده داری و فئودالی و حتی بورژوائی واپسین مرزبندی می کند:
·        جای کتب مقدس و آیات و احادیث و روایات و خرافات رنگارنگ را علم و دانش می گیرد.
·        این رهنمود حکیم طوس هم حیرت انگیز است، هم ستایش انگیز و هم حتی پس از هزار و اندی سال همچنان معتبر.

2
·        سؤال ولی این است که چه باید گفته شود:

به گیتی بپوی و به هر کس بگوی 
:
«ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی

چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن»

·        معنی تحت اللفظی:
·        به همه بگو که اگر از هر رشته علمی، بیاموزید، دیگر از آموزش سیری نمی پذیرید.
·        اگر به شاخ سخن خود را برسانید، در می یابید که دانش عمق ناپیدا ست.    

·        این تشخیص حکیم طوس مطلقا درست است:  

الف
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی

·        روند و روال پسیکولوژیکی آموختن علوم واقعا هم از همین قرار است:
·        کسب دانش در رشته معینی هم آدمی را بلحاظ روحی و روانی به توسعه و تعمیق و تدقیق دانش خویش علاقه مند می سازد و هم عملا گذار از یک رشته علمی به رشته دیگر را تسهیل می کند. 

ب
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن

·        این حکم حکیم طوس نیز هم بلحاظ تجربی دقیق و صحیح است و هم بلحاظ نظری:
·        هر کس هر چه راجع به موضوع معینی بیاموزد، در می یابد که هنوز به عمق آن راه نیافته است.
·        چون خیلی از مسائل هنوز لاینحل اند و حل شان احتیاج به انباشت هر چه بیشتر دانش و توسعه هر چه بیشتر تکنولوژی دارد.

·        بلحاظ نظری نیز حکم حکیم طوس دقیق و درست است:
·        چون موضوع شناخت، واقعیت عینی است و واقعیت عینی، لایتناهی است.
·        درست به همین دلیل، دانش به عمق چیزها نمی رسد: «دانش نیابد به بن. »

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر