تحلیلی از
شین میم شین
شاهنامه
بخش دوم
ستایش خرد
ادامه
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم، که یارد شنود
·
معنی تحت اللفظی:
·
چه کسی قادر به
تعریف خرد و جان است؟
·
اگر احیانا من
تعریفی از خرد و جان ارائه دهم، چه کسی قادر به شنیدن تعریف من خواهد بود؟
·
حکیم طوس به سبب
سطح نازل توسعه نیروهای مولده و بویژه به سبب سطح نازل توسعه انسان، علم و فن به
مثابه عناصر اصلی نیروهای مولده، قادر به ارائه تعریفی از مفاهیم جان و خرد نیست.
·
به همین دلیل هر
دو را ایدئالیزه می کند، به عرش اعلی می برد.
·
آن سان که خدا را
ترکیبی از آندو تصور و تصویر می کند.
حکیما، چو کس نیست، گفتن چه سود
از این پس، بگو کافرینش چه بود
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای حکیم، حالا که
خرد و جان نه تعریف پذیر اند و نه کسی قادر به شنیدن تعریف تو ست، پس بگذر و به
خلقت بپرداز.
·
بدین طریق هرچه
قابل گفتن بوده، گفته شده است و اکنون مبحث جدیدی به نام آفرینش باز می شود:
·
نکته قابل توجه
در این بیت حکیم طوس، حکیم نامیدن خویشتن است.
·
این از سویی نشانه
خودشناسی و یا به عبارت دقیقتر، خود آگاهی حکیم طوس است و از سوی دیگر چرخشی فرمال،
برای مخاطب قرار دادن خویشتن است:
تویی کرده ی کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان
·
معنی تحت اللفظی:
·
تو کرده ی کردگار
جهانی و قادر به دیدن چیزهای آشکار و نهانی.
·
این بیت حکیم طوس
خیلی تأمل انگیز است:
1
تویی کرده ی کردگار جهان
·
حکیم طوس در این مصراع،
از سویی دیالک تیک علت و معلول را و از سوی دیگر دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت را به
شکل دیالک تیک کردگار جهان و انسان بسط و تعمیم می دهد.
·
خدا به مثابه علت
و سوبژکت و بشریت به مثابه معلول و اوبژکت مطرح می شود.
·
تا اینجا فرقی
میان بینش حکیم طوس و تئولوژی نیست.
·
تفاوت در مصراع
دوم پدیدار می گردد:
2
تویی کرده ی کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان
·
در مصراع دوم دیالک تیک سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخت به شکل دیالک تیک بشریت و
واقعیت (طبیعت، جامعه، جهان، تفکر) بسط و
تعمیم می یابد.
·
حکیم طوس لیاقت معرفتی بشریت را بی کمترین تردید برسمیت می شناسد.
3
ببینی همی آشکار و نهان
·
آنچه سطحی، ساده
و پیش پا افتاده جلوه می کند، پاسخ ماتریالیستی و مارکسیستی ـ لنینیستی به مسئله
اساسی فلسفه در عرصه تئوری شناخت است.
4
·
در اینجا جهان بینی طبقه کارگر از جهان بینی همه طبقات اجتماعی غیر پرولتری متمایز
می گردد.
·
حکیم عملا اسکپتیسیسم (تردیدگرایی) و اگنوستیسیسم (ندانمگرایی) خیام و سعدی و
حافظ و علما و فلاسفه همه طبقات اجتماعی واپسین را به زباله دانی روانه می کند و
هزار سال پیش در سنگر معرفتی ـ نظری پرولتاریا می ایستد.
·
این هنوز تمامت عظمت بینشی ـ معرفتی ـ نظری حکیم طوس نیست:
5
ببینی همی آشکار و نهان
·
حکیم طوس بر قابل
شناخت بودن همه چیزهای هستی ـ اعم از آشکار و نهان، نمودین و ماهوی ـ تأکید می ورزد.
·
این بدان معنی
است که حکیم طوس در عرصه تئوری شناخت، تیزبین
تر، مترقی تر و درست اندیش تر از فلاسفه بورژوائی آغازین از قبیل کانت و فیشته و
غیره بوده است.
·
کانت بشریت را
فقط قادر به شناخت پدیده ها (نمودها، ظواهر چیزها) می دانست و نه قادر به شناخت «چیزهای درخود» (ماهیت،
ذات، باطن چیزها)
·
بینش معرفتی ـ
نظری حکیم مو به مو با بینش معرفتی ـ نظری فلاسفه مارکسیسم ـ لنینیسم انطباق دارد:
·
همه چیز هستی قابل شناخت است، چه چیزهای مرئی و ملموس و نمودین و چه چیزهای
نامرئی و ناملموس و ماهی.
·
صحت نظر حکیم طوس امروزه عملا اثبات شده است:
·
بشریت وارد میکروقلمروهای واقعیت عینی شده است.
·
ذرات اتمی حتی قابل شناخت گشته اند.
به گفتار دانندگان، راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی:
·
معنی تحت اللفظی:
·
راه خود را در
زندگی بر اساس سخن دانشمندان، یعنی بر اساس علم و دانش جستجو کن.
·
جهان را بپیما و
به همه بگو:
·
حکیم در این بیت، روش
و رویه و رسم و روال زیست را تعیین می کند:
·
او راهجویی بر
اساس دانش را توصیه می کند.
·
بدین طریق دانش
را در برابر دین قرار می دهد:
·
گفتار دانندگان
را در برابر آیات و احادیث و روایات و خرافات مذهبی قرار می دهد.
1
·
علم و دانش بدین
طریق به چراغ مطمئنی برای پیدا کردن راه راست و رستگاری بدل می شود.
·
حکیم با این
رهنمود به خواننده و شنونده شعر خود، با حکما، فضلا، فقها و شعرای نظامات بنده داری
و فئودالی و حتی بورژوائی واپسین مرزبندی می کند:
·
جای کتب مقدس و
آیات و احادیث و روایات و خرافات رنگارنگ را علم و دانش می گیرد.
·
این رهنمود حکیم
طوس هم حیرت انگیز است، هم ستایش انگیز و هم حتی پس از هزار و اندی سال همچنان
معتبر.
2
·
سؤال ولی این است که چه باید گفته شود:
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
:
«ز هر دانشی چون سخن
بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن»
·
معنی تحت اللفظی:
·
به همه بگو که اگر
از هر رشته علمی، بیاموزید، دیگر از آموزش سیری نمی پذیرید.
·
اگر به شاخ سخن
خود را برسانید، در می یابید که دانش عمق ناپیدا ست.
·
این تشخیص حکیم
طوس مطلقا درست است:
الف
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
·
روند و روال پسیکولوژیکی
آموختن علوم واقعا هم از همین قرار است:
·
کسب دانش در رشته
معینی هم آدمی را بلحاظ روحی و روانی به توسعه و تعمیق و تدقیق دانش خویش علاقه
مند می سازد و هم عملا گذار از یک رشته علمی به رشته دیگر را تسهیل می کند.
ب
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
·
این حکم حکیم طوس
نیز هم بلحاظ تجربی دقیق و صحیح است و هم بلحاظ نظری:
·
هر کس هر چه راجع
به موضوع معینی بیاموزد، در می یابد که هنوز به عمق آن راه نیافته است.
·
چون خیلی از مسائل هنوز لاینحل اند و حل شان احتیاج به انباشت هر چه بیشتر دانش
و توسعه هر چه بیشتر تکنولوژی دارد.
·
بلحاظ نظری نیز حکم حکیم طوس دقیق و درست است:
·
چون موضوع شناخت، واقعیت عینی است و واقعیت عینی، لایتناهی است.
·
درست به همین دلیل، دانش به عمق چیزها نمی رسد: «دانش نیابد به بن. »
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر