محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
محمود
کیانوش
او که از خود می گوید،
از انسان می گوید، چنانکه آتش اگر از خود گوید،
از آفتاب گفته است:
گر مرا بشناسی، از دیدار دل
دانی از من صـورتی جـز درد نیست.
گرچه گرمی بر تـنم خـاموش ماند،
سینه ام از آتش دل سرد نیست.
·
از کرامات شیخ ما چه عجب:
·
پنجه را باز کرد و گفت:
·
«وجب.»
1
او که از خود می گوید،
از انسان می گوید، چنانکه آتش اگر از خود گوید،
از آفتاب گفته است
·
بزعم محمود کیانوش، محمد زهری وقتی از خود می گوید، نه
از مار و مارمولک و سوسمار و بوتیمار، بلکه از انسان می گوید.
·
بقیه آدم ها اما وقتی از خود می گویند، از همه چیز می
گویند، به غیر از انسان.
·
محمود کیانوش برای کشف خارق العاده خود، سند و مدرک هم
دارد که از شعر محمد زهری استخراج کرده است:
2
گر مرا بشناسی، از دیدار دل
دانی از من صـورتی جـز درد نیست.
گرچه گرمی بر تـنم خـاموش ماند،
سینه ام از آتش دل سرد نیست.
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر با توجه به دل من، مرا بشناسی، در می یابی که من
چیزی جز صورتی از درد نیستم.
·
اگرچه آتش در تنم خاموش گشته، سینه ام اما ببرکت آتش دلم،
سرد نیست.
3
·
محمود کیانوش همه جفنگیات این بند از «تحلیل» خود را از
این دو بیت استخراج کرده است.
·
سؤال ولی این است که به چه طریقی و با چه ترفندی می توان
به این نتیجه عجیب و غریب رسید؟
·
ما برای طرد تردید از دل خود به تحلیل این دو بیت می
پردازیم.
·
چون اصل شعر را هنوز پیدا نکرده ایم.
4
گر مرا بشناسی، از دیدار دل
دانی از من صـورتی جـز درد نیست.
·
محمد زهری در این بیت، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک
تیک من و دل بسط و تعمیم می دهد.
·
بدین طریق من شاعر به مثابه صورت، چارچوب، پوسته، قالب و به زبان فلسفی فرم تصور و تصویر می شود و
دل شاعر به مثابه محتوا، درونمایه.
·
این اما هنوز تمامی سخن او نیست.
5
گر مرا بشناسی، از دیدار دل
دانی از من صـورتی جـز درد نیست.
·
محمد زهری در این بیت، ضمنا دیالک تیک فرم و محتوا را به
شکل دیالک تیک دل و درد بسط و تعمیم می دهد.
·
آن سان که دل او به مثابه ظرف (فرم) حاوی مظروفی (محتوائی)
به عنوان درد تصور و تصویر می شود.
·
کشوهای تو در توی دیالک تیکی:
·
دیالک تیک تن و دل به مثابه بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و
محتوا از سوئی و دیالک تیک دل و درد به مثابه بسط و تعمیم دیگری از همان دیالک تیک
فرم و محتوا.
·
دل که در دیالک تیک قبلی به مثابه محتوا بود در دیالک
تیک بعدی (در سیستم مختصات دیگر) به مثابه فرم تصور و تصویر می شود.
6
گرچه گرمی بر تـنم خـاموش ماند،
سینه ام از آتش دل سرد نیست.
·
محمد زهری در این بیت، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک
تیک آتش تن و آتش دل بسط و تعمیم می دهد و از تضاد آندو پرده برمی دارد:
·
تن شاعر سرد است.
·
چون آتش تن خاموش است.
·
دل شاعر اما گرم است.
·
چون آتش دل شعله ور و سوزان است.
·
این اما هنوز تمامی محتوای این بیت نیست:
7
گرچه گرمی بر تـنم خـاموش ماند،
سینه ام از آتش دل سرد نیست.
·
محمد زهری ضمنا دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک
تیک سینه و آتش دل بسط و تعمیم می دهد تا از گرمی سینه خویش به سبب شعله آتش دل
پرده بر دارد.
·
این هم هنوز تمامی دارائی دیالک تیکی این دو بیت نیست:
8
گر مرا بشناسی، از دیدار دل
دانی از من صـورتی جـز درد نیست.
گرچه گرمی بر تـنم خـاموش ماند،
سینه ام از آتش دل سرد نیست.
·
محمد زهری در این دو بیت، ضمنا دیالک تیک داخلی و خارجی
را به شکل دیالک تیک درون و برون، دل و تن، دل و سینه بسط و تعمیم می دهد و بطور
مسکوت از نقش تعیین کننده ی داخلی (درونی، دل، آتش درون) پرده برمی دارد:
·
بزعم او نمود و ظاهر و صورت و فرم چیزها تعیین کننده
نیست.
·
تعیین کننده ماهیت، باطن، ذات و محتوای چیزها ست.
·
این همان سخن شیخ شیراز است:
صورت
زیبای ظاهر، هیچ نیست
تا
توانی سیرت زیبا بیار.
·
شیخ شیراز دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک
صورت و سیرت بسط و تعمیم داده و نقش تعیین کننده را از آن محتوا (سیرت) دانسته است.
·
حالا نظری بر «تحلیل» کیانوش می اندازیم:
9
او که از خود می گوید،
از انسان می گوید، چنانکه آتش اگر از خود گوید،
از آفتاب گفته است:
گر مرا بشناسی، از دیدار دل
دانی از من صـورتی جـز درد نیست.
گرچه گرمی بر تـنم خـاموش ماند.
سینه ام از آتش دل سرد نیست.
·
کیانوش رابطه محمد زهری با انسان را به رابطه آتش با آفتاب
تشبیه می کند.
·
وقتی کسی کمترین اطلاعی از فلسفه (خرد) نداشته باشد، به همین روز می افتد که کیانوش
افتاده است.
·
کیانوش عاجز از تمیز منفرد (خاص) از عام است:
·
آفتاب و یا گرمای خورشیدی فرمی از آتش است.
·
فرمی از انرژی است.
·
یعنی آتش عام تر از آفتاب است.
·
کیانوش اما با تعویض جای آتش و آفتاب، جای خاص و عام را عوض
می کند.
10
·
رابطه ی محمد زهری با انسان، رابطه خاص با عام است.
· رابطه ی
آفتاب هم با آتش رابطه خاص با عام است و نه برعکس.
·
به زبان کیانوش باید گفت:
·
اگر آفتاب از خود سخن گوید، از آتش سخن گفته است.
·
انسان ها هرچه پیرتر شوند، خردمندتر می شود.
·
روشنفکریت عیرانی اما در این میان استثناء است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر