۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۵, جمعه

چاله ها و چالش ها (520)

سرچشمه:

صفحه فیسبوک

حریفی

جمعبندی و تحلیل از 
مسعود بهبودی



میم

1
از آغاز تاریخ جامعه بشری
 ـ همیشه و همه جا ـ
طبقه حاکمه بر سر کار بوده است. 

2
اعضای هیئت حاکمه (مهره ها) نماینده طبقه حاکمه بوده اند
و یا ضمنا جزئی از طبقه حاکمه بوده اند.

3
طبقه حاکمه هم طبقه اجتماعی ئی بوده و است و خواهد بود
که وسایل اساسی تولید را در دست دارد.

4
صادق هدایت یا نمی داند
و یا به علل طبقاتی و یا معرفتی نمی تواند بداند که
طبقه حاکمه غاصب و بهره کش و ستمگر و قلدر است،
ولی حتما نباید دزد و قاچاقچی و مادر فلان فلا شده و غیره باشد.

5
دزدی و قاچاقچیگری و فحشا و غیره
(لومپنیسم)
پدیده دیگری است و ربطی به طبقه حاکمه ندارد.

6
حتی اگر خلق، حاکم بر سرنوشت خود گردد،
هم دزد و قاچاقچی و فاحشه و غیره خواهند بود
و هم مبارزه بر ضد آنها ضرورت خواهد داشت.

صابر

بودن یک مطلبه
برسر کار بودن مطلبی دیگر
هدایت بی ربط نمیگه

میم

1
شما جفنگ هدایت و یا منسوب به هدایت را با دقت نخوانده اید:
بنظر او کسانی زمام امور را به دست دارند که
دزد و قاچاقچی و مادر قحبه اند.

2
این شاید یکی از جملات مثلا «حاجی آقا» باشد.
ولی در هر صورت به حساب هدایت جا زده می شود
تا مثلا خامنه ای با پهلوی جایگزین شود.

3
کسی به دنبال حقیقت عینی نیست.
همه به دنبال منافع طبقاتی حقیر خود روانند.

4
بحث بر سر این است که
طبقه حاکمه از جنس اجنه است.
یعنی همه جا هست و هیچ جا نیست.
یعنی نامرئی است.

5
خود طبقه حاکمه  دست به سیاه سفید نمی زند.
دیگران را اجیر می کند، تا غصب کنند، جنگ کنند، شکنجه دهند، خط و نشان بکشند، جنایت کنند.

6
اگر هم روزی احیانا ورق برگردد، فرقی در وضع طبقه حاکمه  رخ نمی دهد.
یعنی هژمونی طبقه حاکمه دست نخورده می ماند.

7
مهره ها مأموران طبقه حاکمه اند.
مهره ها مزدوران طبقه حاکمه اند.

8
خریت هدایت و خیلی های دیگر
در دیدن مهره ها و ندیدن اجنه است.

9
دلیلش شاید این باشد که خود هدایت و امثال بیشمار او
جزو طبقه حاکمه بوده است و هستند.

شهباز
 

«حتی اگر خلق حاکم بر سرنوشت خود گردد، دزد و قاچاقچی و فاحشه و غیره خواهند بود.»  
اینطور نیست.
شما منکر عنصر اگاهی در این نظرتان هستید  

میم

نه.

1
کسی منکر نقش آگاهی نبوده و نیست.

2
نفوذ آگاهی در بنی آدم اما زمانگیر است.
تدریجی و کند است.

3
تشکیل آگاهی نه فی الفور، بلکه در درازمدت صورت می گیرد.
چون به تجربه چه بسا شخصی نیاز دارد.
به قول قدما:
به خوردن سر بر سنگ نیاز دارد.

4
به همین دلیل هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی جدید
حاوی خال های فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی قدیم است.

5
دزد و جیب بر و قاچاقچی و جنده و جاکش و غیره را
می توان خال های جامعه طبقاتی جایگزین شده و یا حتی سرنگون شده دانست.

6
خال ها جانسخت اند و یکشبه از بین نمی روند.
نفی خال ها گاهی به سده ها نیاز دارد.

شهباز

«دزدی و قاچاقچیگری و فحشا و غیره (لومپنیسم) پدیده دیگری است و ربطی به طبقه حاکمه ندارد. »
 چرا ندارد؟
هرچه طبقه حاکمه یک جامعه پست تر، بی رحم تر، بی برنامه تر، باشند ، بروز چنین اقشاری در جامعه رو به افزایش می رود.

میم

بیشک.
ولی بحث بر سر مسئله دیگری است.
بحث بر سر مسئله ای جهان بینانه است.
بحث بر سر وارونه سازی
دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه است
که هدایت و یا کاراکتر او در قصه ای مرتکب می شود.

شهباز 
   هدایت نفرت خود را اینگونه ممکن است نسبت به هیئت حاکمه 
از طرف شخصیت های داستانی اش بیان کرده باشد.

میم

آره.
حق با شما ست.

1
برای ما اما 
خود نظر  
مهم تر و تعیین کننده تر است
و نه  
صاحب نظر

2
چون از نظر چه بسا نه به نیت روشنگری،
بلکه به قصد استحمار مردم استفاده می شود،
نقد نظر کسب اهمیت می کند.
 
3
اینجا بحث بر سر نظری است که صادق هدایت و یا کاراکتر او در قصه ای نمایندگی می کند:
او ادعا می کند که زمام امور در ایران
(دقت باید کرد، فقط در ایران و نه جای دیگر)
همیشه بدست دزد ها، قاچاقچی ها و مادر قحبه ها ست.
4
جامعه شناسی علمی بر آن است که
همیشه زمام امور به دست طبقه حاکمه است
و طبقه حاکمه
یک طبقه اجتماعی
و یا ترکیبی از طبقات اجتماعی  است
و نه 
جمع تصادفی بی هویت متشکل از لومپن ها.

5
لومپن ها به هر دلیل عینی و یا ذهنی
اصلا طبقه اجتماعی محسوب نمی شوند
تا به طبقه حاکمه بدل شوند.

6
صادق هدایت نویسنده عقب مانده ای است
که خود از طبقه حاکمه
(اشرافیت بنده دار و فئودال)
بوده است.

7
صادق هدایت و نه فقط او
عوام واره و ضمنا خودفریب و عوامفریب است.

8
اشرافیت بنده دار و فئودال و یا بورژوازی
غاصب و غارتگر و بی رحم و خونریز و قسی القلب است،
ولی حتما نباید دزد و قاچاقچی و جنده و جاکش باشد.

9
لومپن جا زدن طبقه حاکمه نوعی استحمار مردم است.
چه مؤلف بداند و بخواهد و چه نداند و نخواهد.

10
ضمنا هیئت حاکمه نماینده است و چه بسا جزو طبقه حاکمه نیست.

مثال

 سعدی
ـ بر خلاف حافظ که خواجه است ـ
جزو طبقه حاکمه نیست.

گاهی او را با گداها عوضی می گیرند و از حوالی قصر سلاطین به ضرب چوب و چماق دور می رانند.

سعدی اما ایده ئولوگ (نماینده ایده ئولوژیکی) ارگانیک طبقه حاکمه است.

مثال دیگر

 
اگر  
رضا پهلوی  
اراضی این و آن را غصب نمی کرد
و رضاخان نمی شد 
و ضمنا به ترفندی زمام امور را بدست می گرفت،
جزو طبقه حاکمه محسوب نمی شد،
ولی جزو هیئت حاکمه محسوب می شد.

یعنی نماینده منافع طبقه حاکمه می ماند.

رضا خان و بعد رضاشاه و اعوان و انصارش
دزد و قاچاقچی و مادر قحبه که نبوده اند.
بلکه قلدر و غاصب و خونریز و بی رحم و فاشیست بوده اند
و گرنه نمی توانستند 10 درصد اراضی کشوری را از آن خود کنند.

جفنگیات صادق هدایت باید نقد شوند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر