محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
محمود
کیانوش
چرا مینالید؟
برای آنکه نـمی توانست طـبیب دردهای آنان باشد.
بیماران خوشخیال از بیماری خود آگاهی نداشتند و طبیب آزار بودند.
از طبیب می گریختند، از طـبیب مـی ترسیدند،
در برابر طبیب خود را خوار و خـفیف مـی یافتند.
·
محمد زهری بزعم محمود کیانوش اهل ناله و زاری بود.
·
دلیل این گوشه گزینی و زاری او نیز
در عجز او از طبابت اعضای جامعه بود.
·
محمود کیانوش تصویری نیز از اعضای جامعه
(توده های مولد و زحمتکش) ارائه می دهد:
بیماران خوشخیال از بیماری خود آگاهی نداشتند و
طبیب آزار بودند.
از طبیب می گریختند، از طـبیب مـی ترسیدند،
در برابر طبیب خود را خوار و خـفیف مـی یافتند.
1
خوزه اورتگا گاسه (1883 ـ 1955)
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
·
محمود کیانوش دیالک تیک شاعر و جامعه را به شکل دیالک
تیک طبیب و بیمار بسط و تعمیم می دهد.
·
این همان تئوری فاشیستی موسوم به «تئوری نخبگان» است که خوزه
اورتگا گاسه ـ فاشیست اسپانیایی و رفیق شفیق مارتین هایدگر ـ توسعه داده و در
ایران احمد شاملو و شرکاء و حتی محمود دولت آبادی پیر نمایندگی و تبلیغ کرده اند.
·
این تئوری بر درک ایدئالیستی تاریخ مبتنی است.
·
جامعه و جهان بزعم اورتگا گاسه نه محصول کار عرقریز توده
های مولد و زحمتکش، چه مادی و چه فکری، بلکه محصول کار نخبگان و برگزیدگان است.
·
به عبارت روشنتر، جامعه و جهان را (تاریخ را) خوانین و
سلاطین و ژنرال ها و سرداران و روشنفکران و غیره می سازند و توده های مولد و
زحمتکش مشتی زباله هیچکاره اند و خمیری فرم پذیر در دست این شخصیت ها.
2
·
این تئوری را در کشور عه ـ هورا طبقه حاکمه از دیرباز
بطرزی همه جانبه تبلیغ کرده و به خورد مردم داده است.
·
حتی احزابی که خود را نماینده توده جا می زنند، تحت تأثیر
عمیق همین تئوری فاشیستی اند.
3
·
محمود کیانوش نیز به پیروی از همین تئوری است که از
شاعری، مهدی موعودی سرهم بندی می کند و ضمنا سهم خود را هم به عنوان شاعر از این
کیک طبقه حاکمه می برد.
·
چون ضمن چپاندن هندوانه زیر بغل شاعر همان توده «زباله
واره»، خودش را بالاتر از موضوع پژوهش یعنی محمد زهری قرار می دهد و به استثنای بی
نظیری بدل می سازد.
4
بیماران خوشخیال از بیماری خود آگاهی نداشتند و طبیب آزار بودند.
از طبیب می گریختند، از طـبیب مـی ترسیدند،
در برابر طبیب خود را خوار و خـفیف مـی یافتند.
·
اعضای جامعه از خرد تا کلان، بزعم کیانوش، بیمارند و
محمد زهری از قضای روزگار و معلوم نیست به چه دلیل تجربی و منطقی، طبیب است.
·
این هنوز تمامت فاجعه و یا به قول کیانوش، تمامت مصیبت
نیست.
·
مصیبت در کم و کیف طبیب و بیمار است:
الف
·
محمد زهری بزعم کیانوش، طبیبی ترحم انگیز است.
·
چرا و به چه دلیل ترحم انگیز؟
ب
·
برای اینکه او اولا جامعه گریز و گوشه گزین است.
·
فردی در حد مرتاضان و عارفان است.
ت
·
محمد زهری، ثانیا به دلیل گرایش به ریاضت و عرفان و گوشه
نشینی، خردستیز است.
پ
·
پیش شرط طبابت بیمار اما نه خردستیزی طبیب، بلکه خردگرایی
و خردمندی او ست.
·
برای اینکه طبیب خر و خردستیز هرگز نمی تواند بیماری کسی
را کشف کند، چه رسد به معالجه.
·
نتیجه این ضعف کذایی محمد زهری هم معلوم است:
ث
چرا مینالید؟
برای آنکه نـمی توانست طـبیب دردهای آنان باشد.
·
محمد زهری طبیبشاعر و یا شاعرطبیب، چاره ای جز ناله و
زاری ندارد.
·
برای اینکه نمی تواند به دلیل خریت و خردستیزی درد بیماران
و یا اعضای جامعه را درمان کند.
·
ذم در زر ورق مدح به همین می گویند:
·
کیانوش ظاهرا محمد زهری را ایدئالیزه می کند، به عنوان
شاعری پاک و پارسا به عرش اعلی می برد و به مثابه استثنائی در کشور عه ـ هورا می
ستاید، ولی عملا از او سلب آدمیت و اعتبار می کند.
·
حق با حریفی است که گفته:
·
اگر بعضی ها سنگ بعضی چیزها و بعضی کس ها را به سینه نزنند،
به نفع آن چیزها و آن کس ها خواهد بود و ضمنا خود سنگین تر خواهند بود.
5
بیماران خوشخیال
از بیماری خود آگاهی نداشتند و طبیب آزار بودند.
از طبیب می گریختند، از طـبیب مـی ترسیدند،
در برابر طبیب خود را خوار و خـفیف مـی یافتند.
·
بیماران جامعه هم در آئینه ضمیر محمود کیانوش، دست کمی
از طبیب شان ندارند:
الف
·
بیماران همه از دم خوشخیال اند.
ب
·
بیماران هم خر به تمام معنی اند.
·
یعنی از بیماری خویشتن حتی خبر ندارند.
ت
·
بیماران ضمنا طبیب آزار هستند.
·
معلوم نیست، بیمارانی که از بیماری خویش بی خبرند، با
طبیبی که گوشه گزین و نالنده است، چگونه و به چه دلیل رابطه برقرار می کنند و برای
چه به آزار طبیب جامعه گریز و گریان می پردازند.
پ
بیماران خوشخیال از بیماری خود آگاهی نداشتند و طبیب آزار بودند.
از طبیب می گریختند، از طـبیب مـی ترسیدند،
در برابر طبیب خود را خوار و خـفیف مـی یافتند.
·
بیماران ضمنا طبیبگریز و طبیب ترس هم هستند.
·
اینجا نیز پای منطق کیانوش چوبین است.
·
چون طبیب گوشه نشین و گریان نه به سوی بیمار می رود و نه به مداوای بیماری کسی خطر می کند تا بیمار
از او بترسد و در برود.
ث
·
بیماران ضمنا دچار بیماری روانی اند.
·
یعنی خودکمتربین اند.
·
طبیب گوشه گزین نالان بنظر بیماران به مثابه هیولایی نمودار
می گردد.
·
آن سان که بیماران احساس خفت و حقارت می کنند.
·
نتیجه اینها همه چه می شود؟
6
پس زهـری باید درد آنان را در درون خـود مـی زیست
و با دیگر زیستن خـود مـی نالید،
با گلایه ای تلخ مینالید:
·
نتیجه اش این می شود که زهری درد بیماران را در اندرون
خود زندگی کند.
·
منظور کیانوش از این مفهوم چیست؟
·
چگونه می توان درد کسی را در اندرون خود زیست؟
·
کیانوش به این پرسش خواننده ی اندکی اندیشنده، پاسخی هم دارد:
7
پس زهـری باید درد آنان را در درون خـود مـی زیست
و با دیگر زیستن خـود مـی نالید،
با گلایهای تلخ مینالید:
·
زیستن درد کسی در اندرون خود از طریق دگرزیستن میسر می
شود.
·
مغلطه به همین می گویند:
·
توضیح مفهوم بی بنیادی به مدد مفهوم بی بنیاد دیگری.
·
چون مفهوم دگر زیستن، خودش مفهومی بی معنی، بی محتوا و
توخالی است.
·
حتی اگر آن را به عنوان گوشه نشینی و زاری معنی کنیم،
باز هم به معنی زیستن درد بیماران در اندرون خویش نیست.
·
سؤال اما این است که محمود کیانوش این «معلومات» خارق العاده
را از کجا و از کدام شعر و یا اشعار محمد زهری استخراج کرده است؟
·
چون بیشک برای این معلومات خود «منبعی» و یا «معدنی» در اشعار زهری داشته است.
8
اکنون،
خون است،
خون،
در سینه ای که رامش انسان را
می خواست
می خواست تا نگاه زبانآور
- بر جای هردرود -
رهاوردی
از راهیان قـافله باشد.
·
این بند شعر «منبع» و یا «معدن» «معلومات» محمود کیانوش است.
·
این بند شعر اما فی نفسه حتی قابل معنی کردن تحت اللفظی
نیست، چه رسد به «منبع» و یا «معدن» «معلومات»
گشتن.
·
ما بهتر است که اصل همین شعر را مورد تأمل قرار دهیم:
محمد
زهری
(1346)
بوته
های دروغین
فرزانگی،
دریچه
ی بسته است،
پیوند
عشق پاک،
گسسته
است،
تا
بستر گشاده،
روزی
رسان خواهش جان باشد.
اکنون،
خون است،
خون،
در سینه ای که رامش انسان را،
می
خواست.
می خواست
تا نگاه زبان آور
ـ بر جای هر درود ـ
ره
آوردی،
از
راهیان قافله باشد.
راهی
یعنی رهرو، رونده
پیوند
ها،
گسسته
هنگامه
ی زمانه ی بی رحم،
دل
را
ـ این از خصومت، خسته،
این
تشنه ی محبت را ـ
در
آفتاب حادثه،
سوزانده
است.
اندیشه ی عزیز و گرامی را،
در مرز بی بشارت اکنون،
نشانده
است.
دل
از خصومت خسته
یعنی
دلی که از دشمنی و کینه ورزی به تنگ آمده است.
نوبت
به بوته های دروغین رسیده است،
بی
یایه های رحمت،
بی
ریشه در زمین،
پیغام
باغ های گل و میوه می برند.
بوته
های دروغین
یعنی بوته های فاقد
پایه های خیرخواهی و ریشه در زمین
·
قلب ایم
·
ما سکه های قلب زمان ایم
·
از دوستی اشارت ما را،
·
ـ این آیه های رمز کتاب عتیق را
ـ
·
آنان که زاد و رود جوان زمانه اند،
·
بیگانه اند.
زاد
و رود جوان
یعنی
فرزندان
اشارت
از دوستی
یعنی
فرامین مربوط به پاسداری از دوستی
پایان
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر