احمد
عاشورپور
(۱۲۹۶
- ۱۳۸۶)
خسرو باقری
(1337)
تحلیلی از
شین میم شین
استاد
احمد عاشورپور
عميقا باور داشت، «هر عرصه را بهار و خزاني هست،
در
عرصه ي اميد خزاني نيست.»
·
این هم بیت دیگری از احسان طبری
است که خسرو باقری محتوای آن را به عنوان یکی از مشخصات اصلی طرز تفکر احمد
عاشورپور قلمداد می کند.
·
دلیلش احتمالا خواندن همین بیت
توسط احمد عاشورپور به شکل آواز و یا ترانه بوده است.
·
اگر واقعا به همین دلیل باشد، باید
محتوای شعری همه ترانه های احمد عاشورپور به عنوان اسنادی دال بر طرز زیست و طرز
تفکراو قلمداد شود.
·
عیب طرز تفکر و طرز «تحلیل»
اسکولاستیکی هم همین است.
·
اما این بیت طبری به چه معنی است
که احمد عاشورپور بدان «باوری عمیق» داشته است؟
1
هر
عرصه را بهار و خزاني هست،
در
عرصه ي اميد خزاني نيست.
·
معنی تحت اللفظی:
·
در هر عرصه هستی، بهار و خزانی
هست.
·
در عرصه امید ولی فقط بهار هست و
از خزان خبری نیست.
2
هر
عرصه را بهار و خزاني هست
·
بنظر احسان طبری در هر عرصه هستی
(طبیعت، جامعه و تفکر) شکوفائی و پژمردگی هست.
·
منظور احسان طبری، به احتمال قوی تریاد
(تثلیث، سیکل) پیدایش ـ رشد ـ زوال است.
·
این نظر درستی است و همه بدان وقوف
دارند:
·
چون به عینه دیده می شود که هر چیز
پدید می آید، رشد کمی و کیفی می کند و زوال می یابد.
·
یعنی دو باره به همان عناصر اولیه
تجزیه می شود تا از نو در فرم دیگری پدید آید:
·
گل می روید (رویش) ـ رشد می کند
(توسعه)، بعد می پژمرد، خشک می شود و بظاهر از بین می رود (زوال)، یعنی به بخار آب
و مواد و املاح معدنی اولیه اش تجزیه می شود.
·
این مواد دو باره با هم ترکیب می
شوند و روند روز از نو، روزی از نو ادامه دارد.
·
سیکل رویش و رشد و زوال پایان
ناپذیر است.
·
ضمنا هم در مورد جمادات صادق است و
هم در مورد موجودات زنده اعم از نبات و جانور و انسان.
3
در
عرصه ي اميد خزاني نيست.
·
احسان طبری با حسن نیت تام و تمام،
ولی به غلط، امید کذائی را از قانون عینی و لایزال هستی مستثنی می دارد.
·
نتیجه این می شود که امید پدید آید
و رشد کند، ولی زوال نیابد.
·
یکی از ایرادات اصلی طرز تفکر اسکولاستیکی،
بی اعتنائی به شناخت حسی و تجربی است.
·
اعتنا به شناخت عقلی و نظری،
پیشکش.
4
·
اگر طبری تجارب زندگی خود را مرور
می کرد، متوجه می شد که امید مطلقا بالنده وجود ندارد.
·
امید کذائی بسان هر چیز دیگر پدید
می آید، رشد می کند و زوال می یابد تا دو باره پدید آید، رشد کند و زوال یابد.
5
·
ایراد بینشی دیگر احسان طبری و همه
فرق استالینیستی، ایدئالیستی، ماتریالیستی
ـ مکانیکی و ماتریالیستی ـ متافیزیکی بی اعتنائی به دیالک تیک عینی هستی و بی خبری
از آن است.
·
برای اینکه هیچ چیز به تنهائی وجود
ندارد.
·
هر چیز با ضد خود همبستر است.
·
امید هم به همین سان:
·
امید همیشه در دیالک تیک یأس و
امید وجود دارد.
·
گاهی کفه ترازو به نفع یأس سنگینی
می کند و گه به نفع امید.
·
یأس مطلق هم وجود ندارد.
·
سؤال ولی این است که چرا احسان
طبری این جفنگ متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) و خرافی را به خورد خلایق عاجز از
خوداندیشی می دهد؟
5
·
یکی از دلایل او به احتمال قوی،
ضرب المثل رایج میان ملل اروپا ست:
·
«امید،
آخر از همه می میرد.»
6
·
طرز تفکر حاکم بر این ضرب المثل،
علمی تر از طرز تفکر احسان طبری است:
·
چون از عدم زوال امید (بی خزانی
امید) در این ضرب المثل سخن نمی رود.
·
سخن از این می رود که غریزه حفظ
نفس، حتی در یأس انگیزترین شرایط، آدمی را به نجات احتمالی امیدوار می سازد تا
تسلیم عزرائیل و اعوان و انصارش نشود.
·
اگر غریزه بقا و یا حفظ نفس هیچ ملجأ
مادی و عینی هم نداشته باشد، با ساز و برگ خرافات و امداد غیبی و غیره به یاری
آدمی می شتابد.
7
در
عرصه ي اميد خزاني نيست.
·
دلیل احتمالی دیگر، فقدان بصیرت و
صراحت مفهومی در شعور طبقاتی احسان طبری است.
·
طبری که تازه ده سر و گردن بهتر از
بقیه بوده، قادر به تعریف دقیق و تمیز
مفاهیم نبوده است.
·
یعنی با تفکر مفهومی بیگانه بوده
است.
·
احسان طبری احتمالا امید را با اوپتیمیسم
(خوش بینی فلسفی ـ تاریخی) عوضی گرفته و یکسان تلقی کرده است.
·
امید ولی یکی از عناصر متشکله اصلی
اوپتیمیسم است.
·
به همان سان که یأس یکی از عناصر
اصلی پسیمیسم (بدبینی فلسفی ـ تاریخی)
است.
·
مراجعه کنید به اوپتیمیسم، پسیمیسم در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
8
در
عرصه ي اميد خزاني نيست.
·
طبری به احتمال قوی، تعریف روشنی
از امید ندارد.
·
چون در حکمت قرون وسطی ایران، امید
با انتظار منفعل چه بسا یکسان تلقی می شود.
·
مراجعه کنید به تحلیل امید در آثار
و اشعار سعدی و حافظ در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
8
·
امید مارکسیستی ـ لنینیستی اما
امید قانونمند و پویا و کوشا ست.
·
مثلا امید به خیزش انقلابی توده ها،
نه امید واره ی واهی، نه امید واره ی مبتنی بر خوشخیالی، بلکه امیدی عینی ـ واقعی،
امیدی مبتنی بر قوانین و قانونمندی های عینی هستی اجتماعی و ضمنا مبتنی بر روشنگری،
بسیج و سازماندهی توده ها ست.
·
امیدی سوبژکتیو است.
·
سوبژکتیو به معنی مارکسی کلمه:
·
به معنی واقف سازی توده به لیاقت و
توان تاریخساز خویش.
·
به معنی هراساندن توده از خویشتن
خویش.
·
آگاه سازی توده به بولدوزریت غول آسای
خویش.
9
احمد
عاشورپور
كه
عميقا " باور داشت «هر عرصه را بهار و خزاني هست،
در
عرصه ي اميد خزاني نيست»،
در
22 ديماه 1386،
با
تفويض شعله ي درون خويش به آگاهان و مبارزان ميهن،
با
اين آرزو از كنار ما رفت
كه
كارزار نبرد براي آزادي و بهبود زندگي مردم محروم،
همچنان
گرم بماند و شعله ي دانش، كار و هنر بالنده فروزان و فروزا تر شود.
·
خسرو باقری اگر به فرقه های مذهبی
سنتی تعلق داشت، می توانست به جای مدرس دانشگاه شدن، فالگیر و کف بین و غیبگو و
ضمنا میلیاردر شود:
الف
با
تفويض شعله ي درون خويش به آگاهان و مبارزان ميهن
·
معلوم نیست که خسرو باقری به چه
ترفندی از کرد و کار احمد عاشورپور به هنگام مرگ خبر دارد:
·
از سپردن شعله درون خویش به آگاهان
و مبارزان میهن؟
·
کدام آگاهان و کدام مبارزان کدام میهن؟
·
کسب و کار اکثریت قریب به اتفاق روشنفکریت
کشور عه هورا، اشاعه خرافه و یاوه است.
·
تازه همین خرافه ها و یاوه ها را
هم نمی تواند بلحاظ املائی درست بنویسد، چه رسد بلحاظ انشائی.
·
خسرو باقری اگر دسترسی به فیسبوک داشته
باشد، با گشتی مختصر به این حقیقت امر ایمان می آورد:
·
روشنفکرایت وطنی به محض مشاهده
اختلاف نظر با کسی، ترک «هماندیشی» می کند:
·
بزعم حضرات، چالش فکری فقط در صورت
فقدان اختلاف نظر مجاز و مفید است.
·
حرفه اصلی روشنفکرایت وطنی جفت
جوئی، جفت یابی و جفتگیری چه بسا مجازی است.
·
همه از دم به دنبال عکس اند و عکس،
هرچه عریانتر، تو دل برو تر و جذاب تر.
·
روشنفکرایت وطنی عیاش تمام عیار
است.
·
ضمنا میهنی عملا وجود ندارد:
·
کشور عه هورا به دهها کشور واره
تقسیم شده است و در هر کدام از این مناطق فاشیسمی کریه خرنانسه می کشد.
·
اگر خسرو باقری سری به «ادبیات»
ینگه دنیا بزند، با نمایندگان تو دل بروی هر کدام از این مناطق «ملی» در سنای آن آشنا
می شود و از حیرت شاخدار می گردد.
·
برای هر واحد «ملی»، شیطان بزرگ،
پلی میتی تو دل برو و جذاب تدارک دیده است.
ب
احمد
عاشورپور
با
اين آرزو از كنار ما رفت
كه
كارزار نبرد براي آزادي و بهبود زندگي مردم محروم،
همچنان
گرم بماند و شعله ي دانش، كار و هنر بالنده فروزان و فروزا تر شود.
·
خسرو باقری در بهترین حالت، در
عالم خیال زندگی می کند و از عالم رئال بکلی بی خبر است:
1
·
اولا کدام نبرد برای آزادی و بهبود
مردم محروم؟
·
جای توده های زحمتکش را اقشار
بینابینی گرفته اند که پایگاه اجتماعی طبقه حاکمه را تشکیل می دهند.
·
فیسبوک هم عرصه یکه تازی همین
کثافات اجتماعی است.
·
طبقه واره ی به اصطلاح متوسط را خود طبقه
حاکمه برای بازتولید حاکمیت خویش تشکیل می دهد و تخریب می کند تا مجددا تشکیل دهد
و تخریب کند.
·
این طبقه واره مرتجع از سرتاپا دوگانه
است:
الف
·
از سوئی در حسرت ارتقا به مقام طبقه
حاکمه آه می کشد.
ب
·
از سوی دیگر از نفرت چرکین به
پرولتاریا و توده زحمت و نمایندگان آن لبریز است.
·
جنبش سبز و سفید و غیره از همین
اقشار مزور و متلون اجتماعی و چه بسا حتی بدتر از آنها تشکیل یافته است.
ت
·
از سازمان ها و انجمن ها و احزاب
بدرد بخور تا چشم کار می کند، کمترین اثری نیست.
·
نه کعبه و بتخانه ای باقی مانده و
نه مؤمن و بت پرستی.
·
همه از دم لاابالی و علاف اند.
2
كارزار
نبرد براي آزادي و بهبود زندگي مردم محروم
·
مردم محروم را به خیر این مبارزان
کذائی امیدی نیست.
·
شر نرسانند، بهتر است.
3
با
اين آرزو از كنار ما رفت
·
ضمنا معلوم نیست که خسرو باقری به
چه طریق و ترفندی از آرزو های افراد در حال نزع خبر دارد؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر