۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۸, جمعه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۷۷)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

محمود کیانوش
او‌ من‌ طـبیعی خـود را از روسـتای بی‌طمع‌ و بی‌ تزویر برداشت و به‌ شهر بزرگ آمد.
زیرا که با‌ ناله ی انسان های تنها مانده آشنا بـود و ایـن ناله را ترانه‌ ها و روایت ها به‌ گوش‌ او رسانده بودند.
آمد که با‌ دردمندان‌ همراه‌ شـود و نـاله‌ هاشان‌ را‌ در تـرانه‌ های کوتاه و ساده‌ و روشن روستایی خود بخواند، اما حتی آن ترانه ‌سرایان و روایتگران هم که از ناله‌ های‌ انسان‌ دردمند خـبر مـی ‌دادند، از روی حـساب می‌ خندیدند، از‌ روی‌ حساب می ‌نالیدند،‌ از‌ روی‌ حساب می‌ رفتند،
و او حسابگر‌ نبود.
ساده و صمیمی بود.

1
محمود کیانوش
او‌ من‌ طـبیعی خـود را از روسـتای بی‌طمع‌ و بی‌ تزویر برداشت و به‌ شهر بزرگ آمد.
زیرا که با‌ ناله ی انسان های تنها مانده آشنا بـود و ایـن ناله را ترانه‌ ها و روایت ها به‌ گوش‌ او رسانده بودند.

·        محمود کیانوش اکنون آمدن محمد زهری از روستا به شهر بزرگ را تئوریزه می کند.
·        بزعم کیانوش، دلیل این کرد و کار محمد زهری، آشنایی او با ناله انسان های بیکس بوده است.

·        دلایل قوی باید و معنوی.

·        در قاموس کیانوش، اگر کسی با ناله انسان های بیکس آشنا باشد، از روستا به شهر مهاجرت می کند.
·        آنهم نه به هر شهری، بلکه به شهر بزرگ.
·        ظاهرا هر کس با ناله بیکسان بیشتر آشنا باشد، به همان اندازه، به شهرهای بزرگ تر مهاجرت می کند.

·        اگر از کسی برای دعاوی بند تنبانی اش دلیل نخواهند، می تواند هرچه دلش خواست سرهم بندی کند و تحویل شنوندگان الکن و کودن بدهد.

2
او‌ من‌ طـبیعی خـود را از روسـتای بی‌طمع‌ و بی‌ تزویر برداشت و به‌ شهر بزرگ آمد.
زیرا که با‌ ناله ی انسان های تنها مانده آشنا بـود و ایـن ناله را ترانه‌ ها و روایت ها به‌ گوش‌ او رسانده بودند.

·        محمود کیانوش حتی می داند که ناله های بیکسان چگونه به گوش محمد زهری رسیده بودند:
·        از طریق ترانه ها و روایات.

·        این اما به چه معنی است؟

3
·        این بدان معنی است که محمد زهری حتی با سکنه روستا کمترین رابطه ای نداشته تا ناله های آنها را به گوش خود بشنود.
·        بلکه فردی گوشه نشین بوده و در گوشه کلبه خود ترانه ها را می شنیده و روایات را می خوانده است.

4
آمد که با‌ دردمندان‌ همراه‌ شـود و نـاله‌ هاشان‌ را‌ در تـرانه‌ های کوتاه و ساده‌ و روشن روستایی خود بخواند  

·        محمد زهری به دلیل آشنایی غیرمستقیم (از طریق شنیدن ترانه و روایت)  با ناله بیکسان از روستا به شهر بزرگ آمده بود تا در شهر بزرگ، دردمندان را پیدا کند و با آنها همراه شود.

·        این اما به چه معنی است؟

5
·        این ـ قبل از همه ـ بدان معنی است که در روستا نه بیکسی هست و نه دردمندی تا محمد زهری ناله اش را بشنود و احیانا با او همراه شود.
·        روستا نه تنها خالی از طمع و تزویر است، بلکه ضمنا خالی از درد و درمند و درمانده است.

·        روستا همان مدینه فاضله افلاطون یونانی است.
·        همان اوتوپیای آرزویی و آرمانی و ایدئال توماس مور و حواریون است.
·        همان بهشت برین موعود رسول اکرم است.

·        به همین دلیل محمد زهری ترک روستا می کند تا دردمندی بیابد.
·        روستا همه چیز دارد، به غیر از درد و درمانده و دردمند.

6
آمد که با‌ دردمندان‌ همراه‌ شـود و نـاله‌ هاشان‌ را‌ 
در تـرانه‌ های کوتاه و ساده‌ و روشن روستایی خود بخواند.

·        فقدان انسجام و ارتباط منطقی در همین جمله کیانوش عربده می کشد:
·        محمد زهری به دلیل آشنایی با ناله بیکسان به شهر می آید تا با دردمندان همراه شود.
·        شنیدنی اما نیت او از این همراهی است:
·        همراهی محمد زهری با دردمندان شهرنشین، نه به دلیل همبستگی و هومانیسم، نه به نیت مرهم نهادن بر زخم آنها و درمان کردن درد آنها، بلکه قرائت ناله آنها در ترانه های کوتاه و ساده و روشن روستایی خویش است.

·        خواندن ناله کسی در ترانه خویش خیلی باید برای محمد زهری جذاب بوده باشد تا ترک روستای ایدئال کند و آواره شهر بزرگ نکبت بار شود.

7
اما حتی آن ترانه ‌سرایان و روایتگران هم که از ناله‌ های‌ انسان‌ دردمند خـبر مـی ‌دادند، 
از روی حـساب می‌ خندیدند، از‌ روی‌ حساب می ‌نالیدند،‌ از‌ روی‌ حساب می‌ رفتند،
و او حسابگر‌ نبود.
ساده و صمیمی بود.

·        حالا منظور محمود کیانوش از ترانه و روایت تا حدودی معلوم می شود:

زیرا که با‌ ناله ی انسان های تنها مانده آشنا بـود
و ایـن ناله را ترانه‌ ها و روایت ها به‌ گوش‌ او رسانده بودند.

·         محمد زهری ناله انسان های تنها مانده را در ترانه و روایت ترانه سرایان و روایتگران شهرهای بزرگ خوانده بود.
·        هدف او هم از مهاجرت به شهر بزرگ، نه همراه شدن با دردمندان، بلکه همراه شدن با ترانه سرایان و راویان بوده است.
·        پس جمله زیر از کیانوش جفنگ بی ربطی بیش نبوده و باید تصحیح شود:

آمد که با‌ دردمندان‌ همراه‌ شـود
و نـاله‌ هاشان‌ را‌ در تـرانه‌ های کوتاه و ساده‌ و روشن روستایی خود بخواند  

·        چون منظور او نه دردمندان نالان، بلکه روشنفکران ترانه سرا و راوی درد بوده است.

8
اما حتی آن ترانه ‌سرایان و روایتگران هم که از ناله‌ های‌ انسان‌ دردمند خـبر مـی ‌دادند، 
از روی حـساب می‌ خندیدند، از‌ روی‌ حساب می ‌نالیدند،‌ از‌ روی‌ حساب می‌ رفتند،
و او حسابگر‌ نبود.
ساده و صمیمی بود.

·        اما روشنفکران شهرنشین که راوی و ترانه سرای ناله دردمندان بوده اند، تقلبی بوده اند.
·        چون از روی حساب می خندیده اند (؟)، از روی حساب می رفته اند (؟).

·        حالا بیا و فانتزی بیاور تا میان روایت و قرائت درد و ناله درد و خنده راوی و  روایتگر رابطه واره ای کشف کنی.
·        ضمنا به این سؤال جوابی بیابی که داشتن حساب و کتاب و جستن سود شخصی در کرد و کار مادی و معنوی خویش، چه عیبی دارد.
·        ضمنا مگر اصولا و اساسا عملی است.
·        چون بنی آدم هر چه باشد، خر که نیست تا کسب و کارش قربة الی الله باشد..

9
و او حسابگر‌ نبود.
ساده و صمیمی بود.

·        محمد زهری اما برخلاف روشنفکران شهر بزرگ نشین مثلا بر خلاف سیاوش کسرایی و آریان پور و به آذین و احمد محمود و انصاری و غیره، حسابگر نبوده، بلکه ساده و صمیمی بوده است.

·        ظاهرا کسی در بین اینهمه خواننده مجلات خیلی خیلی وزین کشور عه ـ هورا نبوده تا از کیانوش بپرسد که به چه دلیل همسنگران محمد زهری را تحقیر و تخریب می کند تا بزعم خود او را تجلیل و تقدیس فئودالی کند و به مثابه ساده لوحی خرفت و خر و دهاتی جا بزند؟

ادامه دارد.

۲ نظر:

  1. عدم شناخت دیالکتیکی آقای کیانوش شاید این باشد

    پاسخحذف
  2. این اولین نوشته از ایشان است که ما مورد تآمل قرار می دهیم.
    روشنفکریت ایران اما وضع فکری وخیمی دارد

    پاسخحذف