سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آوا
(1336)
·
پس از من شاعری آید
·
که اشکی را که من در چشم رنج افروختم
·
خواهد سترد
·
پس از من شاعری آید
·
که قدر ناله هایی را که گستردم نمی داند
·
گلوی نغمه های درد را
·
خواهد فشرد
·
پس از من شاعری آید
·
که در گهواره ی نرم سخن هایم شنیده لای لای من
·
که پیوند طلایی دارد او با من
·
و این پیوند روشن قطره های شعرهای بی کران ما ست
·
ولی بیگانه ام با او
·
و او در دشت های دیگری گردونه می تازد
·
(گردونه: ارابه، گاری)
·
پس از من شاعری آید
·
که شعر او بهار بارور در سینه اندوزد
·
نمی انگیزدش رقص شکوفه های شوم شاخه پاییز
·
که چشمانش نمی پوید
·
سکوت ساحل تاریک را چون دیده ی فانوس
·
و او شعری برای رنج یک حسرت
·
که بر اشکی است آویزان
·
نمی سازد
·
پس ازمن شاعری آید
·
که می خندند اشعارش
·
که می بویند آواهای خود رویش
·
چو عطر سایه دار و دیرمان یک گل نارنج
·
که می روبند الحانش
·
غبار کاروان های قرون درد و خاموشی
·
پس از من شاعری آید
·
که رنگی تازه دارد رنگدان او
·
زداید صورت خاکستر از کانون آتش های گرم خاطر فردا
·
زند بر نقش خونین ستم
·
رنگ فراموشی
·
پس از من شاعری آید
·
که توفان را نمی خواهد
·
نمی جوید امیدی را درون یک صدف در قعر دریاها
·
نمی شوید به موج اشک
·
چشم آرزویش را
·
پس از من شاعری آید
·
که می روبد بساط شعرهای پیش
·
که می کوبد همه گل ها به پای خویش
·
نمی گیرد به خود زیبایی پرپر
·
نگاه جست و جویش را
·
پس از من شاعری آید
·
که با چشمم ندارد آشنایی آسمان های خیال او
·
و او شاید نداند
·
می مکد نشت جوانی را ز لب های جهان من
·
و یا شاید نداند
·
غنچه های عمر ناسیراب من بشکفته درکامش
·
و یا شاید نداند
·
در سحرگاه ورودش، من رنگ خواهم باخت
·
(نشت: ترشح)
·
پس از من شاعری آید
·
که من لب های او را در دهان شعرهای خویش می بوسم
·
اگر چه او نخواهد ریخت اشکی بر مزار من
·
من او را در میان اشک و خون خلق می جویم
·
و من او را درون یک سرود فتح خواهم ساخت
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر